منابع طبیعی سقز

بیان مسائل و مشکلات منابع طبیعی و محیط زیست

منابع طبیعی سقز

بیان مسائل و مشکلات منابع طبیعی و محیط زیست

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع می باشد.

پیوندهای روزانه

۸۹ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است



وحید زندی‌فخر

"ما الان به کشاورز نیاز داریم تا برای نسل‌های آینده غذا تولید کنه، نه مهندس فضانورد!" این جمله تأمل‌برانگیز مدیر مدرسه مورفی، به پدرش بود. دکتر کوپر -پدر مورفی- کسی است که در فیلم میان ستاره‌ای (Interstellar) مانند دخترش نسبت به کشاورزی بدبین است و گمان می‌کند زمین به مرحله‌ای از نابودی رسیده که باید هرچه سریع‌تر آن را ترک کرد. او به همراه خانواده‌اش در جایی از آمریکا زندگی می‌کند که در سطح وسیع، ذرت کشت می‌شود. خانه‌اش در میان مزارع سرسبز احاطه شده و اطرافیانش همه کشاورز هستند. در عین حال اما زمین حال خوشی ندارد. او در زمانی حضور دارد که به واسطه خشکسالی، هفت سال از آخرین کشت گندم گذشته و تولید بامیه هم متوقف شده است. هر از گاهی هجوم گرد و غبار وحشتناک، حس تلخ خشکسالی را دو چندان می‌کند و عن‌قریب، مزارع ذرت را نیز به نابودی بکشاند. دکتر کوپر، با وجود اینکه برای کشاورزان مزارع اطراف، کمباین‌های هوشمند ساخته و نگاهی مدرن به پروسه کشاورزی دارد، اما هنگامی که پهباد خورشیدی را تعقیب می‌کند، به خود اجازه می‌دهد که با اتومبیل از وسط مزرعه ذرت بگذرد و با چکمه تکنولوژی، کشاورزی را له کند؛ درست همین سناریو توسط مورفی، آن زمان که پدرش در یکی از سیاهچاله‌های فضایی گرفتار شده، تکرار می‌شود.

شاید ادعای بیهوده‌ای نباشد که سراسر فیلم میان ستاره‌ای، به گونه‌ای تقابل زندگی و محیط‌زیست را به نمایش می‌گذارد. خاکی که همیشه غذای مردم را تولید کرده، حالا به دشمنی تبدیل شده است که اجازه نفس کشیدن به آنها را نمی‌دهد. گروهی مخفی در زیر زمین، به دنبال یافتن راهی برای نفوذ به یک سیاره شبیه زمین هستند تا بلکه بتوانند راه کشاورزی را در کره‌ای جدید ادامه دهند. آنها نگران تأمین غذا و خشکسالی در آینده‌اند؛ آینده‌ای که از هم‌اکنون می‌شود نشانه‌های آن را در لابه‌لای گرد و غبار خوزستان دید. دکتر کوپر سرانجام موفق می‌شود مدیریت تیم چهار نفره را برای جست‌وجو در فضا بر عهده بگیرد. او امیدوار است که بعد از گذر از کرمچاله، وارد کهکشان جدیدی شود که حداقل یک سیاره در آن شبیه زمین باشد؛ سیاره‌ای حاوی آب و خاک.

در حقیقت پیام فیلم را باید در جنگ برای گرسنه نماندن دنبال کرد. آنجا که کشاورزان با وجود در اختیار داشتن مدرن‌ترین دستگاه‌ها نمی‌توانند غذای مورد نیاز مردم جهان را تأمین کنند. آنجا که خاک، قیام می‌کند و بر سر مردم آوار می‌شود. جایی که نه تنها نمی‌شود غذا تولید کرد، بلکه ریه‌ها هم در نبرد زندگی، عاقبت تسلیم خواهند شد. حال دکتر کوپر با همکارانش در آرامش فضا غرق شده‌اند. آنها زمین را از پنجره سفینه نگاه می‌کنند و از اینکه خانه‌شان را این‌چنین رو به نابودی کشانده‌اند، غبطه می‌خورند. اگرچه در ذهن دکتر کوپر، چیزی جز تنازع برای بقا وجود ندارد و او تنها به فکر امتداد زندگی و جوهر انسانیت در سیاره‌های بیگانه است، اما به هیچ عنوان نمی‌تواند از سیاره مادر خود یعنی زمین دل بکند. در داخل سفینه، قبل از فرو رفتن به خواب دو ساله، تقریباً در تمام صحنه‌ها هدفون در گوش دارد و انگار آهنگی دلنشین را می‌شنود. زمانی که دستیارش نوع موسیقی را از او پرسید، جوابی نداد، اما هدفون را به گوش او سپرد ... صدا چیزی نبود جز آرامش حاکم بر طبیعت و جیرجیرک‌هایی که همراه با شُرشُر آب، سکوت شب را می‌شکنند. این صحنه به بهترین حالت، پیوند ناگسستنی طبیعت و روح انسان را به نمایش می‌گذارد؛ آن هم روح انسانی که اعتقادی به کشاورزی ندارد و همه چیز را در توسعه تکنولوژی و رها شدن از زمین می‌بیند.



آنها در محیط نامنتاهی فضا می‌گردند، سیاره‌های مختلف را طی چندین سال می‌آزمایند، اما هیچ جایی مثل زمین که بتواند مانند مادری از آنها پاسداری کند، یافت نمی‌شود. انگار قانون نسبیت انیشتین، تفاوت ساعات شبانه روز و میزان گرانش، تنها در نقطه‌ای به نام زمین به تعادل می‌رسد و به غیر از آن، گستره وسیعی از نسبیت‌ها و بی‌نهایت‌ها صف کشیده‌اند که زندگی را از توازن خارج کنند. این فیلم قصد دارد بگوید هرچند که انسان، میلی وصف ناشدنی برای امتداد بقا دارد، اما حماقت‌های قرون آهن و فولاد و روبات، بستر لازم برای این بقا را تا مرز نابودی کشاند و لب‌های مادر زمین را از شدت تشنگی، خشک کرد. حالا او مانده و شکم‌های گرسنه و مشتی گرد و غبار که فرصت نفس کشیدن را از او دزدیده است.

دکتر کوپر به واسطه قانون نسبیت، بعد از چند دهه که با دستان خالی از فضا برگشت، همچنان جوان بود، اما دخترش – مورفی- در سکانس‌های آخر فیلم، پیرزنی فرتوت به نظر می‌رسید که لحظه‌های پایانی عمرش را سپری می‌کند. مورفی با وجود عشقی که به پدر داشت، زمین ماند و در سیر طبیعی خود از خرده طبیعت باقی‌مانده لذت برد، اما پدر اگرچه جوانی‌اش حفظ شده بود، تنها صدای طبیعت را شنید و تاریکی بی‌انتهای فضا را به مصنوعی‌ترین شکل ممکن نظاره کرد. در حقیقت، منظور اصلی فیلم را باید اینگونه بیان کرد که اگرچه نمی‌توان در فضای بکر و جوان، جایی به مهربانی زمین یافت، اما این مادر پیر، به روزهای پایانی عمر خود نزدیک شده و نیاز به پرستاری دارد!

منبع:ایانا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۶ ، ۰۷:۵۵
پیمان صاحبی


کاووس واضحی - پژوهشگر اقتصاد سیاسی

خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) سوم بهمن‌ماه سال جاری گفت‌وگویی با پرفسور شاپور رواسانی درباره ضرورت‌ها و نتایج اصلاحات ارضی در رژیم گدشته انجام داد. با توجه به ابهاماتی که توضیحات و پاسخ‌های آقای رواسانی (با وجود شناخت و انتظاری که از ایشان دارم) در اینجانب درباره اصلاحات ارضی ایجاد کرد، این نوشته را تهیه کردم.

درباره انگیزه و نتایج اصلاحات ارضی، مطالب زیادی تاکنون نوشته شده است. در این نوشته سعی می‌شود، با توجه به تخصص و شهرت آقای رواسانی (نظریه‌پرداز شیوه تولید در جوامع مستعمراتی) ماهیت اصلاحات ارضی از جنبه تاریخی و ارتباط آن با شیوه تولید سرمایه‌داری در کشاورزی [یا شیوه مدرن و تجاری] و مسئله رشد کشاورزی در آن زمان ایران مورد ارزیابی قرارگرفته و روایت متفاوتی از این واقعه تاریخی به عمل آید. خلاصه این روایت متفاوت چنین است: گرچه هدف شاه از اجرای اصلاحات ارضی، الغای شیوه تولید ارباب - رعیتی و توسعه مناسبات سرمایه‌داری در کشاورزی بود، اما ماهیت خود اصلاحات ارضی در جهت گریز از شیوه تولید سرمایه‌داری بوده است. به عبارت دیگر در شرایطی که توسعه مناسبات سرمایه‌داری قبل از اجرای اصلاحات ارضی به‌طور درونی در حال تکوین بود، اجرای اصلاحات ارضی به‌دلیل "توزیع مجدد زمین" خود مانع بزرگی در مسیر توسعه کشاورزی شد.

نظر رایج درباره اصلاحات ارضی، این است که این پدیده با از میان بردن نظام ارباب - رعیتی/ فئودالیسم و فراهم کردن زمینه‌های گسترش شیوه تولید سرمایه‌داری [یا مدرن] در ایران، مسئله ارضی در این کشور را حل کرده است. [به‌عنوان مثال "باقر مؤمنی" درکتاب "مسئله ارضی و جنگ طبقاتی در ایران"، "محمد سوداگر" در کتاب "رشد سرمایه‌داری در ایران" و برخی گروه‌ها و احزاب].

استنباط این صاحب‌نظران، این است که اصلاحات ارضی، با جدایی "تولیدکننده مستقیم" از وسایل تولید و "سلب مالکیت" از آنها [بر مبنای نظر مارکس راجع به کشور انگلستان در قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی و همین‌طور تئوریزه کردن مسئله جدایی تولیدکننده از شرایط عینی تولید، به‌عنوان شرط لازم برای تحقق سرمایه‌داری در کشاورزی، توسط لنین در کتاب "توسعه سرمایه‌داری در روسیه"] آغاز کشاورزی به شیوه سرمایه‌داری در ایران بوده است. از نظر این پژوهشگران، ماهیت اصلاحات ارضی ایران در دهه ۴۰، از نظر تاریخی با سلب مالکیت زمین از دهقانان مستقل در انگلستان در قرن ۱۸ همسان و همانند است.

به زعم نگارنده، آن دسته از نویسندگانی که ماهیت اصلاحات ارضی را، جدایی تولیدکننده مستقیم/ دهقان از وسایل تولید و وسایل معیشت و آغاز تولید مدرن/ شیوه سرمایه‌داری در ایران می‌دانند، دچار نقصان شده‌اند. همچنین یکی دانستن اصلاحات ارضی با سلب مالکیت زمین از دهقانان در انگلستان (قرن ۱۸ میلادی) که منجر به استقرار شیوه تولید سرمایه‌داری در آن کشور شد، دارای ابهام فراوان بوده است. اصلاحات ارضی را فی‌نفسه موجه دانستن و تأکید بر اجرای کامل آن و اهاله ایرادات آن بر انجام ناقص (تقلیل در اجرا) [بدون تحلیل تاریخی مبتنی بر ماهیت تحول در شیوه‌های تولید] که از سوی آقای رواسانی در مصاحبه عنوان شده، ابهامی دیگر در این زمینه گشوده است.

اصلاحات ارضی ایران در ماهیت، به معنای جدایی تولیدکننده مستقیم از وسایل تولید یا به عبارتی، رهایی و آزادی دهقانان از زمین و ابزار معیشت (به‌عنوان شرط لازم برای استقرار شیوه تولید سرمایه‌داری) نبوده است. اصلاحات ارضی ،خلع‌ید از مالک/ ارباب بود نه دهقان. در صورتی در انگلستان قرن ۱۸ از دهقان سلب مالکیت شد. ماهیت اصلاحات ارضی ضدفئودالی، نه ضددهقانی و ماهیت تحولات انگلستان ضددهقانی بود. در زمان اصلاحات ارضی، طبقه اصلی تولیدکننده در ایران، زارعان بودند که رعیت خوانده می‌شدند. مانند سرفها در دوران فئودالیسم. مقارن با اصلاحات ارضی، شمار دهقانان مستقل در ایران، بسیار اندک (حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد) بوده است. آنچه که تحت عنوان خلع‌ید (سلب مالکیت) از دهقان مستقل در فرایند اصلاحات ارضی مطرح شده، سال‌ها بعد از اجرای اصلاحات ارضی، آغاز و هنوز هم به‌طور بطئی و درونی کماکان ادامه دارد؛ لذا فرایند جدایی دهقانان مستقل از شرایط عینی تولید (زمین و ابزار معیشت) و در یک کلام، سلب مالکیت از آنان به فرجام نرسیده است. ماهیت خود اصلاحات ارضی، پیامدی از جنس سلب مالکیت از دهقان یا "دهقان‌زدایی" نداشته، بلکه کاملاً بر عکس، منشاء تاریخی شیوه تولید دهقانی بوده است. نتیجه خلع‌ید از مالک (ماهیت اصلاحات ارضی)، تقسیم و توزیع مجدد زمین، تلفیق ابزار کار (زمین با نیروی کاردهقان) بود. این فرایند به معنای زایش شیوه تولید خرده دهقانی است. [مانند اتفاقی که در انگلستان ،مقارن سده‌های ۱۴و۱۵ به شکل درون‌زا به وقوع پیوست] در صورتی که نتیجه خلع‌ید ازدهقان (به مانند انگلستان قرن ۱۸)، تمرکز زمین، جدایی ابزار کار و ابزار معیشت از تولیدکننده مستقیم/ دهقان، انباشت سرمایه و زایش شیوه تولید سرمایه‌داری است.

اصلاحات ارضی اگرچه زارع را به دهقان تبدیل کرد و در نوع خود یک گام به پیش بود، اما شرط لازم برای ایجاد سرمایه‌داری در کشاورزی و تحول کافی در شیوه تولید را ایجاد نکرد. شرط اولیه ایجاد سرمایه‌داری در بخش کشاورزی هنوز هم به‌طور کامل فراهم نشده است و آن عبارت است از: جدایی تولیدکننده مستقیم از شرایط عینی تولید؛ اعم از زمین و ابزار معیشت و تمرکز زمین. در فرایند اصلاحات ارضی، زارع از زیر بار مالک/ فئودال بیرون آمد و به دهقان تبدیل شد. جامعه ارباب - رعیتی مبدل به جامعه خرده دهقانی شد؛ بنابراین برای تحقق سرمایه‌داری در کشاورزی ایران، مانعی بزرگ‌تر و پیچیده‌تر ایجاد شد. در واقع در مسیر تکامل سرمایه‌داری ایران داستانی از نو آغاز شد. طولی نکشید زارع ایرانی، زمینی که در آرزوی به‌دست آوردن آن بود، این‌بار "بهرامی" شد که "گور" آن گرفت. دهقان به تکه زمین خاک آلودی لولید تا در غیاب مالک، تنی بیاساید، اما این زمین بی‌مقدار و معیشت ناچیز، نه‌تنها باعث سلب آسایش از دهقان شد، بلکه انبوهی از جمعیت بیقواره و نامتحد را تشکیل داد که در پروسه دگرگونی‌های اجتماعی، خود تبدیل به یک مانع اصلی گردید.

درک درست از ماهیت اصلاحات ارضی، به‌عنوان یکی از پرمخاطره‌ترین اقدامات در تاریخ معاصر ایران، بسیار حائز اهمیت است. اگر اصلاحات ارضی اجراء نمی‌شد، اولاً؛ استقرار کشاورزی به شیوه سرمایه‌داری زودتر و منطقی‌تر انجام می‌گرفت. بنا به نظر "احمد اشرف" در کتاب "زمین و انقلاب در ایران" سرمایه‌داری در زمین‌های اربابی در آستانه اصلاحات ارضی رو به گسترش بود. مانند تجربه کشور آلمان. دوم؛ اشتباهی تحت عنوان همانندسازی [یکی دانستن ماهیت اصلاحات ارضی ایران (فروپاشی ارباب - رعیتی/ فئودالیسم و زایش اقتصاد دهقانی) با تحولات درونی انگلستان در قرن ۱۸ (فروپاشی اقتصاد دهقانی و زایش سرمایه‌داری)] به‌وجود نمی‌آمد. این همانندسازی منشاء خطاهای فراوان در جهت تمایلات سیاسی گروه‌ها و احزاب در ایران بوده است. به عبارت دیگر؛ آدرسی غلط [البته بسیار روشن] در تاریخ معاصر ایران.

اصلاحات ارضی از نظر ماهیت، بسیار نزدیک به تحولاتی بود که در انگلستان در قرن‌های ۱۵ و ۱۶ میلادی در آن کشور به‌وجود آمد که در نهایت منجر به فروپاشی فئودالیسم و زایش شیوه تولید دهقانی درآن کشور شد. از آن زمان تا قرن ۱۸ [فاصله بین فئودالیسم و سرمایه‌داری] کشور انگلستان، تا اسقرار کامل شیوه تولید سرمایه‌داری، با شیوه تولید دهقانی درگیر بود. همین‌طور فرانسه در زمان حکومت "لویی بناپارت" در قرن ۱۹ با چنین وضعیتی روبه‌رو بود. وضعیتی که امکان برگشت امپراطوری بعد از جمهوری در فرانسه را ممکن ساخت.

شیوه تولید دهقانی (حاصل اجرای قانون اصلاحات ارضی) در ایران، یا از نگاه نویسندگان و صاحب‌نظران پنهان مانده، یا اینکه کاه و پوشال شیوه تولید سرمایه‌داری قلمداد شد. شیوه تولیدی که خود ماهیتی ضدسرمایه‌داری داشته است.

جامعه ایران پس از اصلاحات ارضی با تمام وجود دهقانی بود. تنها در ظاهر قبای سرمایه‌داری بر تن داشت، اما ایدئولوژی‌های سیاسی عمدتاً روی همین عناصر ظاهری جامعه [ساختارها و صورت‌بندی‌های خیالی شیوه تولید سرمایهداری] استوار شد. در صورتی که جامعه ایران، برای تحقق کامل شیوه تولید سرمایه‌داری، وقت زیادی لازم داشت.

منبع:ایانا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۶ ، ۰۷:۵۴
پیمان صاحبی


همان طور که یک ضرب المثل قدیمی می گوید یاد دادن ماهیگیری به فرد بسیار مفید تر از صرف دادن ماهی به او است. در حال حاضر، پژوهشی در وورلدفیش (worldfosh) و ام آی تی (MIT) این قاعده را یک گام جلوتر می نهد: این مطالعه دریافته است که، بهتر از آن، کار کردن با ماهیگیران است تا به ایجاد روش های بهتر ماهیگیری کمک کند.

به گزارش ایانا از سایت ساینس دیلی، این محققان نشان دادند که مشارکت مردم محلی در شناخت نحوه بهبود روش های کشاورزی و ماهیگیری آن ها، منافع پایدار و گسترده تری را نسبت به معرفی صرف تکنولوژی ها یا روش های جدید ارائه می دهد. این یافته ها در مجله سیستم های کشاورزی ((agricultural systems در مقاله ای از "بورو دوت ویت" (boru douthwaite) از موسسه تحقیقاتی تامین مالی وورلد فیش در مالزی و الیزابت هافکر (Elizabeth hoffecker) پژوهشگر ارشد در شبکه توسعه نوآوری بین المللی (IDIN) در بخش رسیدگی به مشکلات بهبود تکنولوژی در سطح خرد در کشورهای در حال توسعه دانشگاه ام ای تی، توضیح داده شده است.

پژوهش های قابل توجه در طول دهه های گذشته نشان داده اند که پیشرفت در سیستم کشاورزی یک چالش بسیار پیچیده است و ارتباطات و بازخوردهای زیادی وجود دارد که نشان می دهد روش ها و وسایل جدید چقدر خوب هستند و یک پیشرفت واقعی ایجاد کرده اند.

"هافکر" می گوید هنوز آژانس های دولتی و سازمان های تحقیقاتی و غیر انتفاعی موفقیت برنامه های خود را بیشتر با استفاده از معیارهای ساده ای که اکثر این پیچیدگی ها را نادیده می گیرد ارزیابی می کنند.

برای سه دهه، "دوت ویت" به مطالعه این مسئله پرداخته است که این برنامه ها در عمل چگونه کار می کنند. او می گوید اغلب یک عدم اتصال بین آژانس های ارزیابی کننده که تصمیم می گیرند که آیا یک برنامه خوب کار می کند یا نه و تاثیرات واقعی که در برخی جوامع درگیر دیده شده مشاهده کرده است.

برای این مطالعه، پژوهشگران از دو مثال کاملا متفاوت که به توضیح این تمایز ها کمک می کند استفاده کردند: ماهیگیری در دریاچه ها و رودخانه های زامبیا و رشد یک محصول فیبر دار به نام آباکا در فیلیپین.

در زامبیا، یک کشور محصور در خشکی در جنوب آفریقا که امکانات سردسازی و درست کردن یخ کم بسیار است، نزدیک به یک سوم ماهی هایی که در آن جا گرفته می شوند پیش از آن که حتی به بازار برسند خراب شده اند. بسیاری از ماهی ها خشک شده یا دودی می شوند اما در طول فرآیند خشک شدن، آن ها نسبت به حشرات و جوندگان آسیب پذیر و در طول فرآیند حمل و نقل شکننده هستند و ممکن است تخریب شوند. کاهش چنین فسادهایی می تواند هم منافع مالی برای اقتصاد جامعه ماهیگیران در معرض خطر داشته باشد و هم به کمبود مواد غذایی برای مصرف کنندگان کمک کند.

"هافکر" می گوید ماهیگیران زامبیا با دو مسئله مرتبط با یکدیگر مواجه هستند: "چالش کوچک، پیدا کردن راهی برای جلوگیری از خراب شدن ماهی ها بود." اما برای رسیدگی به این چالش، واضح است که "یک چالش بزرگتر وجود دارد؛ ماهیگیری بیش از اندازه انجام می شود." با اینکه بسیاری از جوامع در این منطقه با این چالش های مشابه رو به رو هستند "برخی از ذی نفعان با یکیدیگر همکاری نمی کنند." او می گوید اگر مردم تلاش کنند که این گروه ها در چالش های بزرگتر در آغاز کار با یکدیگر همکاری کنند "ممکن است این کار به شکست بینجامد" به دلیل اینکه عدم اعتماد بسیاری بین اجتماعات مختلف وجود دارد.

او می گوید اما در عوض "آن ها بر روی چالش های تکنیکی شروع به کار کردند" و برای کاهش فاسد شدن ماهی ها " روابطی را ایجاد کرده اند که به آن ها اجازه می دهد با چالش های بزرگتر مقابله کنند." فرایند تحقیق مشارکتی شامل جلسات ذی نفعان مختلف از جمله مقامات دولتی، سازمان های غیر دولتی، پژوهشگران و ساکنان بود که در ادامه کارگاه آموزشی در سطح روستا و در ۱۰ اجتماع برگزار شد. این کار منجر به ایجاد سه گروه کاری در حال انجام کار برای مقابله با جنبه های مختلف این مسئله شد: همکاری با مدیریت شیلات، ایجاد تعاونی ها و سایر انجمن های اقتصادی و فرآیندهای پسا برداشت. در میان سایر راه حل ها این گروه تصمیم گرفتند که نمک زدن به ماهی ها را به عنوان یک روش حفظ و نگهداری آن ها معرفی کنند.

فرآیند کلی به ۴ نتیجه مهم منتهی شد، "دوت ویت" می گوید هیچ کدام از آن ها برنامه ریزی یا اساسا پیش بینی نشده بودند و بنابراین ممکن است در ارزیابی هایی که تنها بر اساس اهداف اولیه اعلام شده انجام می شود نادیده گرفته شده باشند. این چهار نتیجه شامل توسعه یک روش پردازش محلی ماهی (نمک زدن)، توسعه یک زنجیره ارزشمند برای ماهی های شور شده از زمان گرفتن آن ها تا رسیدن به بازار، ایجاد گروه های کاری که می توانند به ارزیابی و بهبود نوآوری در ماهیگیری ادامه دهند و بهبود روابط در میان گروه های متفاوت درگیر، از ماهیگیران گرفته تا آژانس های دولتی تا معامله گران و خریداران است. در نهایت این مسئله منجر به یک توافق فزاینده در مورد نیاز به اقداماتی برای جلوگیری از ماهیگیری بیش از حد است.

در مورد نمونه دیگر، کشاورزان گیاه اباکا در فیلیپین با ویروسی مواجه شدند که تهدیدی برای کاهش بسیار زیاد در برداشت محصول آن ها از این گیاه بسیار پرمصرف فیبردار محسوب می شد ، گیاهی که منبع اصلی پنبه و کاغذ در این کشور است. با وجود برخی مناطق که حدود ۹۰ درصد کاهش در میزان برداشت داشتند، استراتژی اولیه دولت ریشه کن کردن تمام گیاهان آلوده بود تا گسترش ویروس کاهش یابد. اما کشاورزان در تلاش برای نابود کردن گیاهانی که بر آن ها تکیه می کردند محتاط بودند، به ویژه زمانی که در مورد آنچه دقیقا انجام می شد سوءتفاهم وجود داشت.

بنابراین زمانی که نوع جدیدی از گیاه که در مقابل این ویروس مقاوم بود ایجاد شد، کشاورزان محلی نمی خواستند که محصول خود را به آن تغییر دهند، به دلیل این که آن ها این گونه جدید را از نظر تولید فیبر نامرغوب می دانستند.

به جای فشار آوردن به کشاورزان برای ایجاد این تغییر، این تیم یک رویکرد متفاوت را اتخاذ کرد، "هافکر" آن را این گونه توضیح می دهد: "نام نویسی کشاورزان در فرآیند آزمایش." چندین گونه مختلط بدین شکل ایجاد شدند و کشاورزان محلی آن ها را در مزارع خود آزمایش کردند. او می گوید: "به دلیل این که آن ها در این فرآیند مشارکت داشتند به نتایج بسیار حساس تر بودند." در حقیقت بسیاری از آن ها پیشنهاد های خود را برای پیشبرد تحقیقات ارائه کردند، ازجمله آزمایش گونه های محلی که به طور طبیعی به نظر مقاوم می آمدند و آزمایش گیاهان در انواع مختلف خاک ها و دامنه ها.

آن ها نه تنها گونه های مقاوم مورد قبولی را ارائه کردند بلکه زمانی که معلوم شد بذر کافی موجود نیست، کشاورزان استراتژی های مختص خودشان را برای به اشتراک گذاشتن دانه ها ایجاد کردند؛ از کسانی که دانه های اولیه گیاهان را توزیع می کردند درخواست شد که دانه هایی را که از دانه های اولیه ایجاد شده بودند، وارد سیستم کنند تا دیگران نیز بتوانند دانه ها را بکارند.

"هافکر" می گوید بسیاری از سازمان های توسعه یافته نسبت به این پیچیدگی ها و نیاز به مشارکت بیشتر جامعه و نیاز کمتر به راه حل های از بالا به پایین کاملا آگاه هستند. با این حال، یک مشکل این است که معیارها و چارچوب های ارزیابی نتایج که برای اندازه گیری موفقیت استفاده می شوند اغلب جایی برای نتایج پیچیده و در حال ظهور باقی نمی گذارند. در عوض آن ها معمولا براندازه گیری میزانی که راه حل های مختلف مانند ایجاد یک گونه محصول، ابزار یا روش کشاورزی جدید معادل موفقیت هستند تمرکز می کنند.

او می گوید نتایج به دست آمده مرتبط با این که چگونه این راه حل ها ایجاد شده اند مانند ایجاد همکاری بیشتر بین جوامع و گروه های ذی نفع و کم کم فهماندن قدرت جامعه محلی و توانایی حل مشکل و انگیزه های آن ها، برای اندازه گیری بسیار سخت تر است و معمولا به قصه تبدیل می شوند تا این که به طور دقیق ارزیابی شوند.

این پژوهش برای کمک به فراهم کردن مبنایی برای راه های جدید برای دستیابی به موفقیت در برنامه هایی که در جهت این نوع از نتایج عمل می کنند طراحی شده بود. "دوت ویت" می گوید: "این نخستین قدم در توسعه چنین مدل هایی است و سایرین را به ایجاد چنین مدل هایی تشویق می کند."

"هافکر" می گوید که چنین ارزیابی هایی برای مداخلات توسعه زای اثرگذار و پایدار ضروری است. برخی از پروژه های ارزشمند "پشتیبانی مالی نمی شوند، به دلیل این که تامین کنندگان، نتایج آن ها را نمی فهمند. برخی پروژه ها نتایج مهمی را تولید می کنند اما دیده نمی شوند و از آن ها قدردانی نمی شود." او امیدوارانه می گوید که این مطالعه می تواند آغازی برای رسیدگی به این مشکل باشد.

مترجم: بهاران پدرام

منبع:ایانا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۶ ، ۰۷:۵۳
پیمان صاحبی

 

محققان: رهایی زودهنگام خاورمیانه از خشکسالی بعید است

محققان آمریکایی اعلام کردند که براساس نتایج مطالعه روی استالاگمیت های ایران، بعید است منطقه خاورمیانه برای دستکم 10 هزار سال دیگر از خشکسالی رهایی یابد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایرنا ، استالاگمیت ها رسوباتی آهکی هستند که به صورت ستون هایی مخروطی شکل، در کف غارها تشکیل می شوند.


به گزارش خبرگزاری یونایتدپرس،تازه ترین آنالیز محققان دانشگاه میامی در آمریکا که در زمینه وضعیت دو استالاگمیت در غار قلعه کُرد در مرکز ایران صورت گرفت، سوابق مشروح منابع آبی منطقه را نشان می دهد و براساس آن، بعید است خاورمیانه برای دستکم 10 هزار سال دیگر از خشکسالی رهایی یابد.


تحلیل های جدید که مشروح آن هفته جاری در مجله Quaternary Science Reviews منتشر شد، به دانشمندان کمک کرد تا وضعیت دسترسی به آب را در طول دوره های گذشته یخچالی و بین یخچالی ارزیابی کنند.


دوره یخچالی به دوره‌ای گفته می‌شود که یک منطقه به وسیله یخچال یا یخسار پوشیده می‌شود. دوره یخچالی بازه زمانی در مقیاس هزاران سال در طی یک عصر یخبندان است که با دمای پایین و پیشروی یخچال‌های طبیعی شناخته می‌شود. از سوی دیگر دوره بین ‌یخچالی به دوره‌ای گفته می‌شود که بین دو دوره یخچالی قرار دارد و دمای هوا در آن بالا است. آخرین عصر یخبندان حدود 15000 سال پیش پایان یافت. دور هولوسن دوره میان‌یخچالی کنونی است.


سواگ متریان محقق اصلی در این مطالعه جدید و دانشجوی دکتری در دانشکده رزنستیل دانشگاه میامی اعلام کرد: به طور کلی، دولت های محلی این ذهنیت را ترجیح می دهند که خشکسالی منطقه به یک دوره موقت مربوط می شود و تصور می کنند چشم اندازهای بهتری در زمینه قابلیت دسترسی به آب پیش رو است.
وی افزود: اما مطالعه ما شواهد متفاوتی را یافته است که در حقیقت بر اساس تجدید ساختارهای پائولوکلیمیک (دیرینه اقلیم) نشان می دهد که در درازمدت روند موجود احتمالا به سمت کاهش باران پیش می رود.


استالاگمیت ها از رسوبات کلسیم در کف غارها تشکیل می شوند که به صورت قطرات آب از سقف غار ساخته می شوند. تغییرات صورت گرفته در ترکیب شیمیایی لایه های استالاگمیت، همچون یک هسته یخ یا رسوب، می تواند تغییرات آب و هوا را نشان دهند.


آنالیز استالاگمیت های ایران ارتباط محکمی را میان وضعیت دسترسی به آب و تشعشعات خورشیدی - میزان تابش نور خورشید به سطح زمین- در فاصله 75 هزار و 130 هزار سال پیش نشان داد. ارتباط های مشابهی نیز میان استالاگمیت ها در نقاط دیگر اوراسیا دیده شد.


سوابق هسته های یخ و رسوبات ارتباط میان این الگوهای آب و هوایی خاورمیانه و اوراسیا را تایید کردند.
پیش از این نیز تعدادی از الگوهای آب و هوایی پیش بینی کرده اند که بیشتر قسمت های خاورمیانه تا انتهای قرن حاضر بسیار گرم و خشک خواهد شد.

منبع:سلامت نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۶ ، ۰۷:۴۹
پیمان صاحبی


 

بفرمایید مهمانی به صرف ظروف یک‌بار مصرف

امروز روز جهانی بدون نایلکس است، روزی که در کشورهای توسعه‌یافته سال‌هاست آردش را بیخته و الکش را آویخته، اما برای ما که در آغاز دهه 90 شمسی چنین مناسبتی را وارد تقویم محیط زیست کشور کرده‌ایم، راه درازی را در پیش داریم.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از آنا،خصوصا «ما»هایی که وقت خرید سعی می‌کنیم غنیمت بیشتری از تعداد کیسه‌های پلاستیکی داشته باشیم، اصرار داریم همه خرید‌ها را جداگانه توی کیسه‌ها بگذاریم، در حالی که در کشورهای توسعه یافته و برای کسانی که دغدغه محیط زیست دارند، اگر خودشان با کیسه‌های پارچه‌ای و حتی مثل قدیم خودمان سبد و زنبیل به خرید نروند، راضی به استفاده بیش از یک کیسه پلاستیکی نیستند.

البته در کشورهای پیشرو در حفظ محیط زیست، علاوه بر فرهنگ‌سازی که دلایل نه گفتن به نایلکس را به شکل‌های مختلف برای شهروندان بر می‌شمارد، راهکارهای دیگری هم موثرثمر واقع شده است.

مثال ساده این راهکارها قیمت بالای کیسه‌های پلاستیکی در مراکز خرید است، این نوع کیسه‌ها برعکس کشور ما رایگان در اختیار خریداران قرار نمی‌گیرد، بلکه خریدار باید هزینه کیسه‌های پلاستیکی را جداگانه حساب کند. در حالی که ما خصوصا در مراکز خرید بزرگ، سعی می‌کنیم برای مصارف غیرضروری و روزانه‌مان هم بی‌بهانه چند نایلکس اضافه را نیز به خرید‌ها اضافه کنیم.

همه این‌ها در حالی اتفاق می‌افتد که تنها در پایتخت سالانه 10 هزار تن کیسه پلاستیکی مصرف می‌شود و روزانه 7500 تن زباله تولید می‌شود که 35 درصد کل پسماندهای تهران به زباله‌های خشک تعلق دارد و از این مقدار در شبانه روز 1000 تن پسماند پلاستیکی تولید می‌شود.

گفته می‌شود تجزیه هر پلاستیک بین 100 تا 500 سال زمان نیاز دارد، این در حالی است که کارشناسان محیط زیست بارها پیشنهاد داده‌اند که حذف یک کیسه پلاستیکی در هفته، از مصرف حدود 800 میلیون کیسه پلاستیکی در سال می‌توان جلوگیری کرد.جایگزین ساده این کیسه‌ها نیز کیسه‌های پارچه‌ای و گیاهی عنوان می‌شود که قطعا در هر خانه‌ای می‌توان سراغش را گرفت.

در کنار همه این‌ مضرات و هشدارها، اشاره به این موضوع نیز هشداربرانگیز است که استفاده از انواع پلاستیک و ظروف یک‌بار مصرف که همان دردسرهای کیسه‌های پلاستیکی را نسبت به محیط زیست دارد، در برخی موارد تبدیل به رسم و رسوم‌های خانوادگی شده است.

متاسفانه این روزها استفاده از ظروف یک‌بار مصرف در اغلب دورهمی‌ها و مهمانی‌های خانوادگی رو به افزایش است، گذشته از اینکه فرهنگ ایرانی و رسم مهمان‌نوازی تا سال‌ها اجازه نمی‌داد که پای این نوع محصولات سر سفره‌های ایرانی باز شود، اما دردسرهای زندگی شهری، کمبود وقت و خصوصا راحت‌طلبی سبب شده نه تنها فرهنگ استفاده از این ظروف تغییر کند بلکه به راحتی بار راحت‌طلبی‌های ما به دوش «زمین» بیفتد.

ناگفته نماند که مضرات کیسه‌های پلاستیکی نه فقط گریبان زمین را خواهد گرفت بلکه دوباره به خودمان نیر برمی‌گردد چرا که جانوران آبزی مانند انواع ماهی‌ها وخصوصا پرندگان بر اثر گیر کردن یا بلعیدن این کیسه‌های نایلونی دچار خفگی می‌شوند و حتی اثر منفی و شیمیایی این نوع زباله‌ها از طریق حیوانات وارد زنجیره غذایی انسان‌ها می‌شود.

منبع:سلامت نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۶ ، ۰۷:۴۸
پیمان صاحبی


گزارش وضعیت اسفناک زیست محیطی دریای خزر در دنیا

مدیر مرکز ملی مطالعات و تحقیقات دریای خزرگفت: بنابر گزارش برنامه محیط زیست ملل متحد وضعیت زیست محیطی دریای خزر بسیار اسفناک است که گزارش آن در سطح دنیا منتشر شد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایسنا، داریوش یوسفی کبریا در نخستین همایش مدیریت و ساماندهی سواحل در ایزدشهر نور اظهار کرد: دریای خزر دارای هزار و 200 کیلومتر طول و 310 کیلومتر عرض است.

وی با بیان اینکه بیش از 130 رودخانه به این دریا منتهی می شوند و رودخانه سفیدرود بزرگترین رودخانه ای است که به دریای خزر منتهی می شوند، تصریح کرد: بنابر گزارش برنامه محیط زیست ملل متحد وضعیت زیست محیطی دریای خزر بسیار اسفناک است که گزارش آن در سطح دنیا منتشر شد.

مدیر مرکز ملی مطالعات و تحقیقات دریای خزر خاطرنشان کرد: دریای خزر 10 میلیون سال قدمت دارد و از سال 56 تا 74 با افزایش 2.5 متری رو به رو شد که البته در سال های گذشته حدود 70 سانتی متر با کاهش ارتفاع شده است.

یوسفی با اشاره به اینکه دو دسته دلیل نوسانات دریایی وجود دارد، گفت: یکی از دلایل مربوط به ریخته شدن آب رودخانه ها و کمبود آن است و همچنین دلیل دیگر به شرایط جغرافیایی مربوط می‌شود.

وی گفت: متوسط پیشروی دریا نزدیک به 190 متر بود که در شهر ایزدشهر نزدیک به 300 متر به سطح زیر آب دریا رفته است.

مدیر مرکز ملی مطالعات و تحقیقات دریای خزر اظهار کرد: مهم‌ترین نگرانی افزایش آب دریای خزر کاهش تراز آب دریا بالغ بر 3 متر در روسیه بوده که دچار بحران اقتصادی شد.

وی با بیان اینکه پیشروی آب موجب تخریب و خسارت فراوان به تاسیسات شهری می شود، خاطرنشان کرد: افزایش غلظت آلاینده ها، تغییر شکل رودخانه ها، افزایش نسبت هیدرولوژکی از دیگر مسائلی است که موجب نگرانی از افزایش سطح آب دریا می‌شود.

یوسفی در پایان گفت: 60 درصد از سواحل دریای خزر در اختیار مازندران است که امیدواریم ساحلی سالم و ایمن در انتظار سواحل مازندران باشد.

منبع:سلامت نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۶ ، ۰۷:۴۷
پیمان صاحبی


نجمه جمشیدی


24 میلیارد دلار از 32 میلیارد دلار اعتبار کلی «گاپ» توسط دولت ترکیه تامین شده است

در پروژه گاپ ،۲۲ سد و ۱۵ نیروگاه پیش‌بینی شده است که سدهای آتاتورک و ایلیسو، جزو این پروژه هستند

اسراییل در این پروژه، ۱۰۰ میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده است و بیش از ۸۵ درصد پیمانکاران پروژه گاپ از شرکت‌های اسراییلی هستند


هجوم ریزگردها به ایران و تنش آبی در 50درصد از مساحت کشور، این روزها به بحران امنیتی در کشور تبدیل شده است؛ بحرانی که در نتیجه عملکرد اشتباه مسئولان کشور در اجرای پروژه‌های سدسازی، انتقال آب و کشاورزی به شیوه چند قرن‌گذشته و اجرای پروژه‌های آبی کشورهای همسایه مانند ترکیه به‌وجود آمده است. ترکیه در طرحی به‌نام «گاپ» درنظر دارد 22 سد احداث کند که البته برخی از این سدها مانند آتاتورک، درحال حاضر احداث شده و سد ایلیسو نیز، درحال احداث است. نکته جالب توجه‌ای که در این موضوع خودنمایی می‌کند، سرمایه‌گذاری 100 میلیون دلاری اسراییل در طرح «گاپ» ترکیه است.

فلج میان‌رودان با طرح «گاپ» ترکیه

اوایل دهه80 بود که مردم ایران با واژه ریزگرد آشنا شدند؛کلمه‌ای که زندگی ساکنان خوزستان و غرب کشور را به‌معنای واقعی موردتوجه قرار داد. اما ریزگرد تنها در جنوب و غرب کشور نماند و پای آن حتی به تهران و استان‌های شمالی کشور نیز باز شد. درحال حاضر بیش از 25 استان کشور، تحت تاثیر مساله ریزگرد قرار دارند.موضوعی که سرمنشأ آن، پروژه‌های آبی ترکیه و خشکسالی عراق و سوریه، است.

این «گاپ» نابودگر

اولین طرح آبی که ترکیه در چندسال اخیر اجرا کرده است، «گاپ» نام دارد. براساس شواهد، تنها 24 میلیارد دلار از 32 میلیارد دلار اعتبار کلی این پروژه توسط دولت ترکیه تامین شده است. طرحی که بیش از 60 هزار میلیارد مترمکعب آب از حقابه رودخانه‌های دجله و فرات را به‌وسیله سدسازی ربوده است. معروف‌ترین سد این پروژه، «آتاتورک» نام دارد که موجب شده است منطقه میان‌رودان یا بین‌النهرین از 90 رودخانه به حجم زاینده‌رود محروم شود. پیامد اجرای طرح «گاپ»، بحران خشکسالی در سوریه و عراق، بایر شدن چند میلیون هکتار از اراضی کشاورزی این کشورها و قطع‌ حقابه رودخانه هور‌العظیم ایران از دجله و فرات بوده است. براساس آمار سال 68 ، چشمه‌های تولید گرد‌وخاک در منطقه عراق و سوریه، 6 چشمه بوده اما درحال حاضر به بیش از 300 چشمه افزایش یافته است.

اما چرا پروژه‌های سدسازی ترکیه و بحران خشکسالی در سوریه و عراق، برای ایران مهم است؟محیط زیست،جغرافیاپذیر نیست به‌همین دلیل، دود سدسازی ترکیه و خشکسالی سوریه و عراق در چشم مردم ایران رفته است.

«گاپ»، زیر ذره‌بین کمیته امنیت آب

پس ازجنجال‌های رسانه‌ای درخصوص بحران آب ایران و پروژه‌های آبی ترکیه، مسئولان کشور بالاخره به این مساله واکنش نشان دادند. نتیجه این واکنش، تشکیل کمیته امنیت آب در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای‌اسلامی بود.

یکی از پرونده‌هایی که به‌تازگی در این کمیته مورد بررسی قرار گرفته، طرح «گاپ» ترکیه است. کمیته امنیت آب، این طرح را تهدید بزرگ آبی نه‌تنها برای ایران بلکه خاورمیانه اعلام کرده است و آن را نشانی از برتری‌جویی و سلطه‌طلبی منطقه‌ای از طریق آب برای ترکیه می‌داند.

علیرضا رحیمی، عضو کمیته امنیت آب در مصاحبه‌ای درباره طرح «گاپ» گفته است:«پروژه آناتولی بزرگ یا گاپ، طرحی بلندپروازانه برای ترکیه است. ‌این پروژه ناظر بر سدسازی در ترکیه است که کشورهای سوریه و عراق و بخشی از جنوب ایران را به لحاظ محیط زیستی تحت شعاع قرار می‌دهد. در پروژه گاپ، ۲۲ سد و ۱۵ نیروگاه پیش‌بینی شده است. در جنوب شرق ترکیه، هشت سد بزرگ و متوسط از جمله آتاتورک در رودخانه فرات و ایلیسو در دجله احداث شده است. در دو دهه گذشته، ۲۳میلیارد دلار هزینه پروژه گاپ شده که هدف آن، تامین ۲۵ درصد از منابع آب و ۲۰ درصد از مجموعه برق مورد نیاز ترکیه است».

او با اشاره به پیامدهای اجرای این طرح افزود:«طبق بررسی‌های کارشناسان محیط زیست و وزارت نیرو، درصورتی که پروژه گاپ با احداث ۲۲ سد به بهره‌داری برسد، حدود ۶/۵ میلیون هکتار از اراضی سوریه و عراق به بیابان تبدیل شده و بخش‌جنوبی ایران به‌صورت مشخص هورالعظیم، به‌لحاظ زیست محیطی متاثر می‌شود و ورود ریزگردها از کشورهای منطقه‌ای که با بیابان‌زایی مواجه شده‌اند، تشدید خواهد شد. تهدیدات زیست محیطی در مناطق همجوار با عراق از جمله هورالعظیم و تنش‌های حقوقی همچون حقابه با کشورهای همجوار و مناطق پایین دست، اجرای پروژه گاپ و افزایش ریزگردها، سه اثری است که با اجرای کامل پروژه گاپ به ایران وارد می‌شود. اما نکته قابل توجه اینجاست که اسراییل در این پروژه، ۱۰۰ میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده است و بیش از ۸۵ درصد پیمانکاران پروژه گاپ، به‌خصوص در سدسازی، آبیاری و زهکشی از شرکت‌های اسراییلی هستند. حضور شرکت‌های پیمانکار اسراییلی برای این سرمایه‌گذاری بسیار معنادار است».

علاقه‌مندی اسراییل به «گاپ» بی‌ارتباط با مشکل آبی این کشور نیست. اسراییل، کشوری خشک است که درحال حاضر بخش بزرگی از آب آن توسط کارخانه‌های آب‌ شیرین‌کن تامین می‌شود؛ به‌ همین دلیل برای پیشگیری از بحران و تامین آب در آینده، به کشوری پرآب نیاز دارد. سرمایه‌گذاری این کشور در ترکیه، می‌تواند آینده آبی اسراییل را تامین کند.

رحیمی درباره اقدامات صورت گرفته در این حوزه گفت:« مجموعه دستگاه‌های مرتبط در حوزه آب به‌خصوص وزارت نیرو باید با مدیریت منابع آب، سدسازی و بهره‌برداری از آن‌ها، برنامه‌ای جامع با سرعت بیشتری پیش ببرند. سازمان حفاظت از محیط‌زیست نیز، برای مقابله با ریزگردها و گسترش بیابان در کشور،باید برنامه‌های در دست اقدام را باسرعت بیشتری انجام دهد. همچنین با توجه به اینکه دیپلماسی اقتصادی در برنامه ششم به‌خصوص دیپلماسی آب و علاوه‌بر آن موضوع آب‌های مرزی با کشورهای همجوار در حوزه کاری وزارت خارجه لحاظ شده است، لازم است که این وزارتخانه در موضوع گاپ بر اساس برنامه منسجم بین دستگاهی، همکاری‌های دیپلماتیک با کشورهای دیگر داشته باشد».

دیپلماسی ضعیف آبی

باتوجه به بحران آب و خشکسالی که کشور را در برگفته است، حل این معضل باید در اولویت مسئولان کشور باشد. تشکیل کمیته امنیت آب در کمیسیون امنیت ملی، گواه روشنی بر این مساله است. اما دولت چگونه باید با این بحران مواجه شود؟ امیدی به سوریه و عراق که درگیر جنگ هستند، برای حل معضل خشکسالی و مهار چشمه‌های تولید و گرد و غبار نیست؛ تنها کشوری که برای همیاری در حل این مشکل باقی می‌ماند، ترکیه است که می‌توان آن را مجاب یا وادار به تعطیلی پروژه‌های سدسازی خود کرد. اما نکته قابل توجه اینجاست که دستگاه دیپلماسی ایران تاکنون واکنشی نسبت به پروژه‌های خانمان‌برانداز ترکیه نشان نداده است. به‌گفته برخی از مسئولان سازمان محیط زیست، شاید مهم‌ترین دلیل بی‌تفاوتی وزارت امور خارجه ایران نسبت به پروژه‌های مخرب آبی ترکیه، عدم مطالبه از سوی وزارت نیرو است. وزارت نیروی ایران هنوز به این باور نرسیده است یا نمی‌خواهد بپذیرد که سدسازی، عامل بحران آب و تخریب محیط زیست است؛ چراکه اگر وزارت نیروی ایران قبول کند که سدسازی، مخرب و عامل بیابان‌زایی است، بسیاری از پروژه‌های سدسازی داخل کشور نیز تحت‌الشعاع این مساله قرار می‌گیرند و بنابراین، این وزارت به بازی سدسازی در ایران نیز پایان خواهد داد. این موضوع، مهم‌ترین دلیل عدم اعتراض و پیگیری سدسازی‌های بی‌رویه ترکیه توسط ایران در مجامع بین‌المللی است. شاید دلیل دیگر بی‌تفاوتی ایران به این مساله، برخی ملاحظات سیاسی درباره موضع‌گیری ترکیه و ایران در قبال داعش نیز باشد؛ چراکه ایران نمی‌خواهد ترکیه در جبهه مخالفان قرار گیرد و به‌همین دلیل این موضوع را به‌صورت رسمی از طریق سازمان‌های جهانی پیگیری نمی‌کند.

منبع:قانون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۰۷:۴۴
پیمان صاحبی


لیلا مرگن:

ریزگرد و غبار دیگر صرفا یک پدیده‌ای محیط زیستی نیست. بهره‌کشی بیش از حد از زمین، گرمایش جهانی، تشدید خشکسالی‌ها و تشدید بیابان‌زایی ذرات ریزی را از کانون‌های ریزگرد در ارتفاعات بالای زمین پراکنده می‌کند که شعاع انتشار آن بیش از حد تصور است. گاهی غبارهای شمال آفریقا هم به ایران می‌رسند و معلوم نیست در آینده زمین، شعاع پراکنش ریزگردها تا چه حد افزایش یابد و به چه میزان این پدیده توسعه پیدا کند. دخالت‌های بیش از حد بشر در زمین روند ششمین انقراض بزرگ آن را تسریع کرده و پیش‌بینی می‌شود که در کمتر از ۱۰۰ سال، شاهد وقوع انقراض بزرگ ششم باشیم. این در حالی است که انقراض‌های بزرگ کره زمین طی میلیون‌ها سال رخ می‌دهند اما سرعت تخریب، در عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم، به حدی زیاد است که زنجیره‌های حیات، تاب و تحمل این همه فشار را ندارند. ریزگرد پدیده‌ای نو و در عین حال مخرب است. ریزگرد بر اقتصاد تاثیر داشته و می‌تواند با تعطیلی مراکز کار، قطع برق، ایجاد محدودیت در حمل و نقل هوایی و حتی پوشیده شدن ریل‌ها از شن و ماسه، اقتصاد کشورها را به شدت تحت تاثیر قرار دهند. ریزگردهایی که ریه‌های انسان را درگیر می‌کند، سلامت انسان را به خطر انداخته و با افزایش هزینه‌های درمانی، اقتصاد کشورها را دچار مشکل می‌کند. ریزگردها عملکرد زنبور عسل را مختل کرده و نه تنها این صنعت را زمین‌گیر می‌کند بلکه تامین امنیت غذایی بشر را هم به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد. اگرچه در حال حاضر ۵۸ کشور جهان به نحوی تحت تاثیر ریزگردها هستند اما کسی نمی‌داند که در آینده کره زمین، آیا پدیده ریزگرد تشدید خواهد شد یا خیر. این پدیده به ظاهر نوظهور اما به سرعت فراگیر در جهان، موضوع اجلاس سه روزه‌ای به میزبانی ایران بود که مجامع جهانی و کارشناسان کشورهای درگیر را گرد هم آورد. "اجلاس مقابله با گرد و غبار، چالش‌ها و راهکارهای عملی" ۱۲ تا ۱۴ تیرماه در تهران برگزار شد اما در بیانیه‌های آن هیچ اثری از وجود الزام برای مقابله با این پدیده مخرب به چشم نمیخورد. با این وجود گام‌های مثبتی در زمینه شناخت بیشتر پدیده گرد و غبار از طریق توصیه‌های فنی برای ایجاد مراکز شناسایی این پدیده در کشورها و تبادل بیشتر اطلاعات، در قالب بیانیه پایانی این کنفرانس برداشته شد. در رابطه با دستاوردهای این کنفرانس و نکاتی که باید به آن بیش از گذشته توجه شود، گفتگویی با دکتر محمد حسین عمادی مشاور وزیر جهاد کشاورزی ترتیب دادیم که در ادامه می‌خوانید:

اجلاس تهران بعد از سه روز با صدور دو بیانیه به کار خود پایان داد. در هر دو بیانیه هیچ بند الزام‌آوری برای کشورها وجود ندارد و سازمان محیط زیست معتقد است نمی‌توان کشورها را ملزم به انجام کاری کرد، بلکه با تسهیل ارتباطات چند جانبه می‌توان زمینه همکاری بیشتر بین آنها را فراهم کرد. اگر این گفته صحت داشته باشد چرا ترکیه در جریان تدوین بیانیه فنی و وزرا در برابر نهایی شدن این سندها به شدت مقاومت کرد؟

درباره بیانیه اجلاس تهران می‌توان به چند نکته اشاره کرد. این اجلاس و بیانیه‌هایی که در پایان ارائه شد، فقط می‌تواند حامل یک پیام بسیار مهم باشد و آن این است که حل مسئله محیط زیست به‌خصوص ریزگردها جز در سایه تفاهم و مفاهمه و همکاری کشورهای منطقه امکان‌پذیر نیست. با توجه به اینکه زیربناهای حقوقی و بین‌المللی مسئله مقابله با ریزگردها در دنیا هنوز تدوین وتصویب نشده و جنبه قانونی الزام آور برای آن در نظر گرفته نشده است، هیج نتیجه الزام‌آوری نیز موزد انتظار نخواهد بود. بنابراین تنها راه مواجه با بحران ریزگردها، قطعا هماهنگی، همدلی و همراهی کشورهای منطقه است که یا در ایجاد ریزگردها نقش دارند و یا تحت تاثیر این پدیده دچار خسارت می‌شوند. فکر می‌کنم نتایج این نشست، همچنین مفاهیم و مطالب مطرح شده در آن، یک نکته را مشخص می‌کند و آن این است که در شرایط فعلی، به جز مفاهمه، همراهی و همدلی کشورهای منطقه، هیچ شیوه ای برای شناخت مشترک و مقابله با ریزگردها وجود ندارد.

سازمان ملل در جریان جنگ دوم خلیج فارس برای کشورهای همسایه عراق که محیط زیستشان از این جنگ آسیب دید، غرامت در نظر گرفت. آیا درباره ریزگردها نمی‌توان چنین ساز و کاری تعریف کرد تا کشورهایی که کانون ریزگرد هستند، بیش از گذشته به مدیریت منابع و کانون‌های ریزگرد کشورشان توجه کنند؟

در جنگ دوم خلیج فارس و جنگ عراق و کویت، چون کشور عراق به عنوان مجرم، مقصر و شروع کننده جنگ توسط ابر قدرتها، جامعه جهانی و سازمان ملل شناخته شد، موظف به پرداخت چندین نوع غرامت شد. این غرامت‌ها شامل خسارات ناشی از آتش زدن چاه‌های نفت، غارتگری از شهر کویت به همراه مسایل مربوط به بحران‌های زیست محیطی بود. مبنای آن قانون در زمانی که مطرح شد، بحث دریافت خسارت‌های زیست محیطی نبود بلکه در یکی از بندهای جبران خسارت تجاوز عراق به کویت، غرامتهای جنبی منجمله محیط زیستی گنجانده شده بود. این مسئله یک نکته را به وضوح نشان می‌دهد و آن این است که تفاهم جامعه جهانی بر سر یک موضوع، می‌تواند منجر به در نظر گرفتن راهکارهای تنبیهی مثل پرداخت غرامت شود. مشابه بلایی که عراق بر سر کویت آورد را در جریان جنگ هشت ساله این کشور بر سر ایران هم آورد اما به دلیل اینکه تفاهم بین‌المللی و همراهی جامعه جهانی و حمایت آنها را نداشتیم، حتی خسارت‌های مستقیم جنگ را هم نتوانستیم از کشور عراق بگیریم. قطعا در ارتباط با بحث ریزگردها تا زمانی که چارچوب حقوقی و قانونی متکی بر خسارات زیست محیطی که مورد قبول تمام کشورهای جامعه جهانی باشد، به تصویب نرسد، بعید است که مسئله جبران خسارت‌ها را بتوان عملیاتی کرد. اما نشست فعلی ریزگردها در ایران که نتایج آن در ماه سپتامبر در سازمان ملل مطرح خواهد شد، به شکل بالقوه، زمینه‌ای را فراهم می‌کند که کشورهای آسیب دیده، بتوانند برای این مسئله چارچوب قانونی تنظیم کنند تا اگر کشوری کوتاهی در رابطه با کنترل کانون‌های ریزگرد داشته باشد، توسط مجامع بین‌المللی و دستگاه‌های بین‌المللی مورد جریمه و بازخواست قرار گیرد.

افعانستان در جریان برگزاری کنفرانس تهران مدعی شد از ریزگردهای ایران آسیب می‌بیند، آیا این گفته صحت دارد؟

رئیس سازمان محیطزیست ایران اعلام کرده است که هر کدام از کشورهایی که در منطقه هستند، بالقوه کانون تولید ریزگرد هستند و هم قربانی آسیب پذیری از این پدیده به شمار می‌روند. ادعایی که شده، این است که بخش عمده‌ای از ریزگردهای ایران از قسمت جنوب غربی و شمال شرقی، وارد کشور می‌شود. ایجاد ریزگردها بیشتر به دلیل بحران‌های اخیر زیست‌محیطی نظیر خشک شدن دریاچه ها، تالاب‌ها و عدم کنترل کانون ریزگردها و غباری است که در مناطق بیابانی تشکیل می‌شود. اما یک مطالعه بسیار دقیق که بتواند رژیم و سیستم ریزگردها را مشخص کند و با دقت کامل و درصد دقیق، منشا غبار و ریزگردها در هر کشور را شناسایی و نتایج را اعلام کند، هنوز شکل نگرفته است. طبیعی است تا آن زمان، هر کشوری می‌تواند ادعا کند کشور همسایه یا کشورهای هم مرز، عامل ایجاد ریزگردها هستند. وزش بادهای موسمی در حوزه منطقه جنوب سیستان و بلوچستان یک پدیده قدیمی است و بدیهی است اثرات وزش این بادها در حوزه داخلی مرزهای ایران، نمی‌تواند باقی بماند. ریزگردها یک مسئله جغرافیایی و فرامرزی هستند. ایران هم می‌تواند از این پدیده آسیب‌پذیر باشد و هم می‌تواند کشورهای همسایه را به دلیل غبارهایی که در برخی مناطق تشکیل می‌شود، تحت تاثیر قرار دهد میتوان گفت که در این رابطه مطالعه دقیقی انجام نشده است. اما از نوع گفتمانی که دولت فعلی افغانستان درزمینه کنترل آبهای مرزی و ریزگردها در دو سال گذشته پیش کشیده میتوان بوضوح شاهد این واقعیت بود که افغانستان از موضع همسایه منفعل به موضع دولت مدعی تبدیل شده است.

آیا مطالعات دقیقی در زمینه میزان تاثیر ریزگردهای خارجی بر اقتصاد ایران وجود دارد؟ بر اساس کدام مطالعه اعلام می‌شود که ۸۰ درصد ریزگردهای ایران منشا خارجی دارد؟

مطالعه دقیقی که بتواند تاثیر ریزگردهای خارجی را بر اقتصاد ایران و سایر کشورهای جهان به‌طور مشخص اعلام کند، انجام نشده است. اولا بدلیل تغییرات فصلی و سالانه ریز گردها ثانیا بدلیل تاثیرات جانبی و غیر مستقیم ریزگردها که هنوز بصورت علمی و دقیق شناخته و شناسایی نشده اند. اینکه اعلام می‌شود ۸۰ درصد ریزگردهای ایران منشا خارجی دارند، بر اساس شناسایی جریان‌های ورودی و تاثیرگذار فرامرزی بوده که توسط مرکز پیش‌بینی گرد و غبار مطرح شده است و یک برآورد تقریبی است که توسط رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران تا کنون مطرح شده است.

کنترل آب‌های مشترک بین کشورها از مباحث مناقشه برانگیز کنفرانس تهران بود. سدسازی کشورها برای مهار آب در سخنان رئیس جمهور هم مورد اشاره قرار گرفت. آیا با تکیه بر مسایل مرتبط با ایجاد کانون ریزگرد، می‌توان ضوابطی برای مدیریت منابع آب مشترک تعریف کرد؟

کنترل آب‌های مشترک بین کشورها سه تا چهار دهه است که بخصوص در خاورمیانه به دلیل وجود مشکل آب، یکی از مسایل اصلی بوده، هست و خواهد بود. بسیاری از مناقشات مرزی و ارضی کشورها مربوط به کمبود آب و کنترل آب‌های مرزی، فرامرزی و فراملتی شکل گرفته است. کشورهایی که در حوزه بالادست قرار دارند، خود را مالک منابع آب می‌دانند و همواره با کشورهایی که محل گذار و گریز آب هستند و کشورهایی که بیشترین استفاده از آب را در مناطق دشتی برای زراعت دارند، درگیر بوده‌اند. نکته مهم و درس آموز آنست که تاکنون کنترل آب صرفا یک محدودیت از آب تلقی میشد اما پدیده ریزگردها نشان داد که کنترل آبها ایجاد کننده فجایع زیست محیطی و فرا ملی است که باید توسط سازمانهای بین المللی مورد پیگیری قرار گیرد. با توجه به منافع ملی و قوانین بین‌المللی که در حال تدوین است، مدیران و سیاست گذاران کشور باید از منافع خود بدقت دفاع ‌کنند و اگر در زمان تدوین این قوانین نقش فعال نداشته باشیم، بازنده اصلی این معادله خواهیم بود.

ایران در کنترل آب‌های مرزی به مسئله ایجاد کانون ریزگرد در کشورهای همسایه توجه می‌کند؟

با یک تصویر دیگر می‌توان گفت تقسیم‌بندی سیاسی و مرزی کشورها با طبیعت و جریان منابع اعم از باد و آب با هم انطباق کاملی ندارند. ما بر بستر منابع طبیعی ،مرزهایی را ایجاد کردیم و هر کشور منافع ملی را تعریف متفاوتی کرده است. مناقشاتی که بر اساس مرزهای سیاسی، منافع ملی و طبیعت شامل آب و اقلیم به‌وجود آمده است، منشا بسیاری از مشکلات است. در حوزه آب سال‌هاست نتیجه آن را می‌بینیم اما ریزگردها و غبار چیزی است که کمتر تا به حال، شاهد آن بوده‌ایم. شهرها در حال بزرگتر شدن است و نیمی از جمعیت جهان همکنون در شهرها زندگی می‌کنند. جمعیت امروز جهان دوبرابر سال ۱۳۵۰ میباشد، بنابراین هم جمعیت به شدت افزایش یافته و هم متمرکز شده اند و همین امر نقش مخرب ریزگردها را بشدت افزایش داده است. مسایل گرد و غبار روز به روز در حال گسترش است و این موضوع یکی از مسایل جدی دنیا و خاورمیانه است. بنابراین باید به طور جدی تلاش کنیم که چارچوب مشخص، تایید شده و مورد پذیرش همه کشورهای جهان ایجاد کنیم تا از حقوق حقه شهروندان و مردم خود در چارچوب مرزهای ملی دفاع کنیم. باید مسئولیتی ایجاد کنیم برای کشورهایی که ایجاد کننده گرد و غبار هستند و یا کانون‌های ریزگرد خود را به درستی مدیریت نمی‌کنند. این مسئله مهمی است. اجلاس تهران نشان داد از ضرورتهای اصلی کشورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی تدوین این ضوابط است.

بر اساس تاکید بیانیه فنی کنفرانس تهران، سه کنوانسیون تنوع ریستی، تغییر اقلیم و بیابان‌زدایی باید بیش از گذشته با یکدیگر هماهنگ شوند. آیا اهمیت مسئله ریزگرد و کنترل آن به حدی نیست که برای ان یک کنوانسیون جدید تعریف شود یا دفتری مستقل توسط سازمان ملل برای پرداختن به مسئله گرد و غبار ایجاد شود؟

کنوانسیون تنوع زیستی، تغییر اقلیم و بیابان‌زدایی ابعاد مختلف یک مقوله و مشکل را مورد توجه قرار می‌دهند و آن به هم خوردن تعادل بین منابع و جمعیت انسانی است. این کنوانسیون‌ها به مباحث مرتبط با تغییرات محیط به دلیل استفاده بیش از حد انسان از طبیعت می‌پردازند. معضلات محیط زیستی روز به روز خود را نشان می‌دهد و مباحث مرتبط با کاهش تنوع زیستی، تغییر اقلیم، گرم شدن کره زمین و بیابان‌زایی ابعاد مختلف یک مشکل هستند که در نتیجه تداخل بی حد و حصر بشر نسبت به منابع شکل گرفته است. ریزگردها و غبار عوارض جدید و معضل اصلی ما در نتیجه بهره‌برداری بیش از حد و ناآگاهانه از منابع است. و این مسئله نشان می‌دهد که کنوانسیون‌های مرتبط باید جنبه هم پوشانی داشته باشند و مجزا نمی‌توان آنها را تحلیل نمود. در واقع این کنوانسیون‌ها ارتباط متقابل با هم دارند. ریزگردها یکی از این مسایل بوده و منطقه ما یعنی خاورمیانه بیشتر با آن مرتبط است. بنابراین باید هرچه زودتر در نشست‌های آتی سازمان ملل مسئله ریزگردها مطرح شود و مقابله با این پدیده به یک تفاهم نامه و قرارداد الزام‌آور برای تمام کشورها تبدیل شود. در غیر این صورت هیچ نتیجه و تاثیری از نشست‌های مشترک نخواهیم گرفت. یکی از مسایلی که در کنفرانس تهران روی آن توجه کمتری شد و باید بیشتر از پرداختن به دعواهای مرزی کشورهای همسایه و گرفتن انگشت اشاره به سمت یکدیگر، مورد توجه قرار می‌گرفت، ایجاد یک مرکز تخصصی برای مسئله ریزگردها بود. ایران باید به عنوان کانون اجتماع کشورهای منطقه، پیشنهاد تاسیس دفتر مطالعه، بررسی و مدیریت ریزگردها و غبار را مطرح می‌کرد و به عنوان کانون اصلی مواجه با این پدیده برای شناخت و مدیریت ریزگردها معرفی می‌شد. بعد از تایید سازمان ملل، ایجاد چنین مجموعه و مرکزی، هم اعتباری برای ایران به حساب می‌آید و هم زمینه توجه، تاکید و پیگیری‌ها را برای ایران فراهم می‌کند. این مرکز هم زمینه تعاملات دو طرفه با کشورهای منطقه در رابطه با گرد و غبار را برای ایران فراهم می‌کند. به نظر می‌رسد، بیشترین تاکید را باید روی این مسئله انجام داد تا مرکزی ایجاد کنیم که جنبه مدیریت دانش و پیش آگاهی دادن، هماهنگی، پیگیری منظم و مداوم را در طول زمان انجام دهد.

به اعتقاد رئیس سازمان محیط زیست کنفرانس تهران مسئله ریزگرد را از حالت منطقه‌ای به موضوعی جهانی تبدیل کرده است. آیا جهانی شدن مسئله، مزیت خاصی برای کشورهای درگیر با این پدیده از جمله ایران ایجاد می‌کند؟

هر معضل و مشکل وقتی منطقه‌ای باشد، در حد و اندازه منطقه‌ای با آن برخورد می‌شود. بحث ریزگردها را به دو دلیل اصطلاحآ افقی و عمودی باید جهانی تلقی کرد. میزان تاثیر و تخریب ریزگردها نسبت به گذشته بشدت بیشتر و جدی‌تر شده است و از نظر حوضه جغرافیایی این پدیده در خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای میانه به مشکلی فزاینده و گسترده برای ادامه حیات تبدیل شده است. در خاورمیانه به دلیل خشکسالی زیاد و جنگ‌های اخیر و در آسیای میانه بهره‌برداری زیاد از منابع آب، بحران ریزگردها را به مسئله جدی‌تری تبدیل کرده است. عمق بحث ریزگردها و وسعت جغرافیایی زیاد ریزگردها می‌طلبد که آن را به بحران جهانی تبدیل کنیم. یک بحران وقتی از منظر جهانی با آن برخورد می‌شود، حمایت جهانی را نیز برای حل معضل به همراه خواهد داشت. جهانی شدن یک معضل و تبدیل آن به یک مسئله بین‌المللی، نکته مثبتی است که توجه جهان را جلب می‌کند و منابع جدید و مراجع بین‌المللی را در مواجه با ریزگردها وارد عمل خواهد کرد.

به‌نظر شما از اجلاس سه روزه تهران چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟

این نشست سه روزه چند درس به ما یاد داد: اولا با تمام مشکلات و اختلافات سیاسی و تمام بحران‌های منطقه‌ای در خاورمیانه و آسیای مرکزی، نشان داد که ایران هنوز از پتانسیل و قدرت لازم برخوردار است که کشورهای منطقه را با حمایت سازمان ملل بدور هم جمع کند و به بررسی کارشناسانه یک مشکل بپردازدکه این خود یک نکته مثبت است. دومین مسئله‌ای که این نشست نشان داد آن است که هیچ راهی برای حل مشکلات و مسایل محیط زیستی به خصوص مسئله ریزگردها و غبار وجود ندارد بدون اینکه کشورهای منطقه دست به دست هم دهند و با هم همکاری کنند. با همدلی و کنار گذاشتن دعواهای ژئوژولیتیک و سیاسی به دنبال راهکارهایی باشند که به اصل مشکل و دلیل اصلی آن بپردازند. مسئله سومی که به نظر من این نشست نشان داد این است که تا زمانی که یک قاعده و قواعد حقوقی مشخص، مسلم و دقیق برای مسئله ریزگردها و جلوگیری از ایجاد آن همچنین کنترل گرد و غبار به‌وجود نیاید، در سطح بین‌المللی هیچ ضمانتی برای اداره وکنترل آن وجود نخواهد داشت. همین سه نتیجه بنظر من نشانگر آنست که باید ایران تمامی سعی و تلاش خود را معطوف به ایجاد یک "مرکز بین المللی مطالعه ، تحلیل و سیاستگذاری و مدیریت ریز گردها" در ایران بنماید. این مرکز نه تنها دسترسی ایران به اطلاعات را بیشتر خواهد نمود بلکه باعث میشود که ایران به کانون مباحث و گفتوهای بین المللی تبدیل گردد و نهادهای علمی و دانشگاهیی ایران نیز با تعامل بیشتر با جهان از رشد بیشتری برخوردار گردند.

تبعا بحث ریزگردها همان‌طور که همه اشاره کرده‌اند به بحث مدیریت مهار و کنترل آبها باز می‌گردد که هنوز تحت تاثیر تفکرات دهه ۶۰ و هجمه سدسازی و کنترل آب‌ها و رقابت‌های بین مرزی برای کنترل آب‌ها در فرادست است و فشار بر مناطق فرودست است. قطعا یکی از کشورهایی که تاحد زیادی تحت تاثیر این قضیه قرار می‌گیرد ایران است و این نشان می‌دهد که هرچه زودتر، باید قواعد، قوانین و در واقع معادلات این مسئله را تعیین و ترسیم کنیم و در چارچوب منافع ملی بلند مدت و پایداری محیط زیست خود، بر مبنای آن برنامه‌های ملی خود را بر اساس دیدگاه آمایشی پیاده کنیم تا بتوانیم هم حافظ منافع ملی باشیم و هم اینکه پایداری منابع در چارچوب فرامرزی را تضمین کنیم. مسئله بعدی که می‌توان به آن اشاره کرد این است که مسئله ریزگردها هنوز جای تحقیق و شناخت قوی‌تر دارد و باید یک مرکزی که مسئولیت شناخت، پیش‌بینی، مطالعه و مدیریت آن را در منطقه به عهده دارد، ایجاد شود. بنابراین باید دنبال کنیم که تا حد امکان این مرکز را ایران بیاوریم. با توجه به امکاناتی که در کشور وجود دارد، وضعیت دانشگاه‌ها، امکانات، منابع و حمایت‌های بین‌المللی که از طرف سازمان‌های بین‌المللی با راه اندازی این مرکز می‌توان جذب کرد، فرصتی ایجاد می‌کند که ایران تبدیل به قلب تپنده شناخت، بررسی و مدیریت مسایل مرتبط با ریزگرد تبدیل شود. همه ما می‌دانیم در حال حاضر مرکز مدیریت، مطالعه، پیش آگاهی و شناخت ریزگردها در کشور اسپانیا و در شهر بارسلونا واقع شده است. این در حالی است که ما در خاورمیانه بیشترین صدمه را از مسئله ریزگردها متحمل می‌شویم. بسیاری از دانشگاه‌های دنیا روی این موضوع کار می‌کنند اما فعالیت‌های آنها به شکل پراکنده، غیر مرتبط و بر اساس منافع ملی آن کشورها است. بنابراین ایجاد یک مرکز بین‌المللی در ایران می‌تواند برای هماهنگ کردن کشورها و دسترسی به اطلاعات مناسب همچنین شناخت بهتر از واقعیت‌های موجود کمک کند. پیش‌بینی معادلات آتی بر اساس فرآیندهای محیط زیست و گرم‌تر شدن کره زمین، مسئولیتی جدی است که باید با کمک کشورهای پیگیر و حاضر در نشست سه روزه تهران، بتوانیم مرکزی را در ایران ایجاد کنیم تا با دسترسی به منابع و اطلاعات موجود، وضعیتی دقیق‌تر، شفاف و روشن‌تر در اختیار کشورهای منطقه قرار دهد. ضمن آنکه با کمک دانشگاه و مراکز تحقیقات داخلی، خارجی و منطقه‌ای،این مرکز عامل اتحاد، وحدت و همکاری بیشتر خواهد شد. با استفاده از چنین مرکزی می‌توان نیروی انسانی مناسب تربیت کرد تا بهتر بتوانیم بر تبعات این پدیده نظارت و آن را مدیریت کنیم.

منبع:ایانا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۰۷:۳۹
پیمان صاحبی


ناتوانی نظام حکمرانی در بحران محیط‌زیست

سال‌هاست که موضوع گرمایش زمین کشورهای صنعتی را نسبت به آینده دنیا نگران کرده است. خیلی از کشورهای صنعتی که خود عامل اصلی این اتفاق بودند، حرکت‌هایی در این زمینه آغاز کرده‌اند که از جمله می‌توان به تولید انرژی‌های تجدیدپذیر و کاهش مصرف سوخت‌های فسیلی اشاره کرد.موضوعی که اقتصاد بسیاری از کشورها را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ از جمله کشورهای نفت‌خیز.

به گزارش سلامت نیوز، اعتماد نوشت:دو سال پیش که موضوع جدی‌تر شد و ١٩٠ کشور در پاریس توافق کردند که تولید گازهای گلخانه‌ای را «در نخستین زمان ممکن» متوقف کنند، اگرچه موضوع جدیت بیشتری یافته، اما اجرای این توافق نیاز به تغییر نظریه‌های توسعه در کشورها دارد. رشد اقتصادی به عنوان رکن توسعه کشورها همواره در برنامه‌ها و نظریات اندیشمندان اقتصادی در جایگاه نخست قرارداشته، موضوعی که علی دینی ترکمانی، استادیار موسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی درباره آثار تمرکز بر رشد اقتصادی می‌گوید: «در مراحل اولیه رشد اقتصادی آلودگی زیست محیطی افزایش پیدا می‌کند ولی در مراحل تکاملی رشد اقتصادی با وقوع تحولات فناورانه کمتر می‌شود.»

بنا به گفته این اقتصاددان: «در حوزه علوم انسانی پست‌مدرن‌ها معتقدند نظام اقتصاد جهانی که بر مبنای پروژه مدرنیته و اصل جوهری آن یعنی اعتقاد به توانایی خرد آدمی در حل و فصل مشکلات شکل گرفته، علت اصلی مشکل است. این نگاه باید اصلاح شود و آدمی ایده دانای کل را باید کنار بگذارد و فروتن‌تر بشود و دست از دست‌اندازی به طبیعت بردارد. اقتصاددانان معتقد به این چارچوب، بر این باورند که مادام که چرخه مصرف، انباشت بیشتر در جهت تامین مصرف و رشد بیشتر در جهت تامین درآمدها کار می‌کند، بحران زیست‌محیطی تشدید خواهد شد. » او معتقد است که اقتصاد و جامعه ایران جزیی از اقتصاد و جامعه جهانی است. بنابراین؛ تحت تاثیر بحران زیست‌محیطی جهانی قرار دارد. گفت‌وگو با او را بخوانید:

اجازه دهید با یک پرسش کلی شروع کنیم. شما در چند جا بر رابطه میان شکست نظام‌مند و بحران زیست محیطی تاکید داشته‌اید. منظورتان چیست؟
همانطور که مستحضر هستید در اقتصاد متعارف مفهومی به نام «شکست بازار» (market failure) وجود دارد که به معنای ناتوانی سازوکار بازار آزاد در پیشگیری از وقوع آثار خارجی منفی فعالیت‌های بنگاه‌ها مانند آلودگی زیست محیطی یا تامین آثار خارجی مثبت فعالیت‌هایی چون بهداشت و درمان و بنابراین ضرورت مداخله دولت در چنین مواردی است. در اصل آنچه اقتصاد بخش عمومی نامیده می‌شود مبتنی بر این مفهوم شکست بازار است.

«شکست نظام‌مند» (systematic failure) به معنای وجود مشکلات عمیقی است که مربوط به کلیت نظام یا سیستم می‌شود. بنابراین مادام که عناصر هویت بخش این سیستم و روابط اساسی میان اجزای تشکیل‌دهنده آن با یکدیگر و با کل سیستم جاری و باقی است نمی‌توان از طریق ابزارهای بازارگرایانه آن مشکلات را حل کرد. از این منظر، در اصل، سازوکار بازار خود جزیی از مشکل است چرا که با پولی‌سازی همه روابط و مناسبات اجتماعی از جمله رابطه آدمی با طبیعت آن را در معرض دست‌اندازی بنگاه‌های بزرگ صنعتی قرار می‌دهد. علاوه بر این، مفهوم شکست نظام‌مند به معنای وجود مشکلات تودرتو و مرتبط به هم در درون نظام است. بنابراین مادام که کلیت نظام تغییر پیدا نکند نمی‌توان از طریق تغییر یکی از اجزای این سیستم مشکل اساسی را رفع کرد.


ابعاد بحران زیست محیطی در جهان چگونه است؟


بحران زیست‌محیطی چه در جهان و چه در ایران بسیار نگران‌کننده شده است. سابقه این نگرانی‌ها به چند دهه پیش باز می‌گردد اما رفته رفته بیشتر شده است. معمولا واکنش جریان غالب نظریه‌پردازان متعارف از جمله اقتصاددانان این بوده است که این نگرانی‌ها را نباید جدی گرفت چرا که با تحولات فناورانه امکان مواجهه با بحران زیست محیطی هم فراهم می‌شود. از نظر آنان، در مراحل اولیه رشد اقتصادی آلودگی زیست‌محیطی افزایش پیدا می‌کند ولی در مراحل تکاملی رشد اقتصادی با وقوع تحولات فناورانه کمتر می‌شود. مانند منحنی کوزنتس که نشان می‌دهد رابطه میان توزیع درآمد و رشد اقتصادی به صورت U معکوس است، این اقتصاددانان نیز معتقد بودند که رابطه میان آلودگی زیست‌محیطی یا آنچه «ردپای بوم شناختی (اکولوژیکی) نامیده می‌شود و رشد اقتصادی به صورت U معکوس است (نمودار ١) .


اما، هر چه زمان جلوتر آمد نگرانی‌های زیست محیطی بیشتر و عمیق‌تر شده است. میانگین رشد اقتصادی جهانی در سال‌های ١٩٤٥ تا ١٩٨٠ در حد ٥ تا ٤ درصد و طی چند دهه بعد از آن نیز در حد ٣ درصد بوده، با وجود این بحران زیست محیطی حادتر شده است. پاره شدن لایه ازون، افزایش دمای حرارت، افزایش میزان دی‌اکسیدکربن، بالا آمدن سطح آب دریاها، وقوع خشکسالی‌ها، کاهش مساحت جنگل‌ها و کاهش ذخایر آب‌های زیر زمینی از جمله شواهد و آثار این بحران زیست محیطی است که خود را به صورت عبور منحنی رد پای بوم شناختی از منحنی ظرفیت برد زمین نشان می‌دهد (نمودار ٢).
نمودار ٢. رابطه میان رد پای بوم شناختی و ظرفیت برد کره زمین


منبع: یورگن راندرز و دیگران، محدودیت‌های رشد (به هنگام شده پس از ٣٠ سال)،
ترجمه علی حبیبی و فرزام پوراصغر، موسسه عالی آموزش و پژوهش و مدیریت و برنامه‌ریزی، ١٣٨٨


منحنی رد پای بوم شناختی، نشان‌دهنده میزان استفاده ما از منابع و ظرفیت جذب آلاینده‌ها در زمین است. یعنی هر چه استفاده از منابع بیشتر باشد طبعا موجب کاهش ظرفیت زمین در جذب پسماندهای آلاینده می‌شود. همان طور که در منحنی ٢ می‌بینیم از سال ١٩٨٠ به این سو، فشار بر کره‌زمین برای تامین نیازها و جذب پسماندها، بیشتر از آن چیزی شده است که در ظرفیت سیاره وجود دارد. ٢٠ درصد بیشتر از این ظرفیت بهره‌برداری می‌شود که پیامدهای آن موقعیتی است که می‌بینیم و لمس می‌کنیم.


چشم‌انداز آینده چیست؟


نگران‌کننده‌تر اینکه، آنچه طی تقریبا ١٥٠ سال گذشته رخ داده و موجب افزایش ٣٠ تا ٤٠ درصدی میزان دی‌اکسیدکربن در جو، افزایش ٧٥/٠ درصدی میانگین جهانی دما، کاهش ١٠ تا ١٥ درصدی میانگین جهانی بارندگی، افزایش ١٢ تا ٢٢ سانتیمتری میانگین جهانی سطح آب دریاها به دلیل آب شدن یخ‌های قطبی شده است، می‌تواند در ٣ دهه آینده دوباره تکرار شود و موجب بروز حوادثی چون کم‌آبی و قحطی و آتش‌سوزی جنگل‌ها در برخی از مکان‌ها و سیلاب‌ها در برخی دیگر از مناطق بشود. با وقوع چنین حوادثی، علاوه بر از بین رفتن گونه‌های گیاهی و حیوانی، جمعیت انسانی از چنین مکان‌هایی باید به مکان‌های امن‌تر مهاجرت کند. در نتیجه، تراکم جمعیت در جاهای دیگر افزایش پیدا می‌کند و تعادل میان جمعیت و محیط بر هم می‌خورد و شرایط برای زندگی سخت‌تر می‌شود. این چشم‌انداز تیره یادآور نگرانی‌های رابرت مالتوس، کشیش و اقتصاددان انگلیسی در اوایل قرن نوزدهم است. به نظر می‌رسد، اگر راهکارهای اساسی دنبال نشود، بحران زیست محیطی جهانی به طور خودکار جمعیت انسانی و غیرانسانی جهان را در آینده تعدیل خواهد کرد.


بحران زیست‌محیطی ایران چه ابعادی دارد؟
کاهش میزان ذخایر آب زیرزمینی از ٥٢٠ به ٤٠٠ میلیارد مترمکعب و نشست خاک، کاهش مساحت جنگل‌ها از ١٨ به ١٢ میلیون هکتار، افزایش آلاینده‌ها از ٢٥ میلیون تن در سال ١٣٥٠ به ٤٥ میلیون تن در این سال‌ها و قرار گرفتن حدود ٢٣٠ دشت از ٦١٠ دشت رسما شناسایی شده کشور در منطقه بحرانی شواهد بحران زیست محیطی در ایران است که به صورت ملموس‌تر و محسوس‌تر و عریان‌تر خود را در کاهش سطح آب دریاچه‌های ارومیه و بختگان و خشک شدن رودهایی چون زاینده‌رود نشان می‌دهد. چشم‌انداز زیست‌محیطی ما هم همانی است که ناسا اخیرا پیش‌بینی کرده است: اگر روند تخریب زیست‌محیطی به همین صورت ادامه پیدا کند، ایران در ٣٠ سال آینده از سرزمینی نیمه‌خشک به سرزمینی تمام خشک مانند عربستان سعودی تبدیل خواهد شد.

علت‌ها و راهکارهای بحران زیست‌محیطی به طور کلی چیست؟


علت بحران زیست محیطی چه در عرصه جهانی و چه در عرصه ملی ایران چیست؟ در پاسخ به این پرسش دو فرضیه را دانشمندان علوم طبیعی به ویژه فیزیکدانان و چهار فرضیه را نظریه‌پردازان علوم انسانی طرح می‌کنند. جریان غالب دانشمندان فیزیک معتقدند که افزایش فعالیت‌های صنعتی موجب افزایش دی‌اکسیدکربن در جو و در تحلیل نهایی دمای حرارت و گرم شدن کره زمین شده است. این گروه برای اثبات فرضیه خود به میزان کربن موجود در یخ‌های قطبی متعلق به یک تا چند قرن پیش استناد می‌کنند که کمتر از میزان کربن در حال حاضر هست. بنابراین رابطه‌ای میان دی‌اکسیدکربن و درجه دما برقرار می‌کنند. در مقابل، برخی دانشمندان فیزیکدان معتقدند چنین رابطه‌ای وجود ندارد و تغییر کره زمان در مدار خورشید و نزدیک‌تر شدن آن به خورشید، علت اصلی افزایش درجه دماست. از منظر گروه اول که به جریان‌های فکری انتقادی کل‌گرای علوم انسانی نزدیک است راهکار در کاهش استفاده از منابع زمین و کاهش میزان آلودگی به سطوح پیشین ما قبل قرن بیستم از طریق کنترل رشد اقتصادی است. راهکار گروه دوم که در ناسا دنبال می‌شود، تغییر حرکت زمین در مدار خورشید و افزایش فاصله آن با خورشید از طریق وارد کردن ضربه‌ای سنگین به زمین در نقطه‌ای خاص از آن است.

تغییر مسیر حرکت شهاب‌سنگ‌های آسمانی و برخورد یکی از آنها با زمین در چارچوب این نگاه بسیار مهندسی‌گرایانه اجتماعی دنبال می‌شود که به فرض امکان‌‌پذیر بودن آن، در صورت وجود خطای در محاسبات، می‌تواند سر از فجایعی بدتر از انفجار چندین بمب اتم داشته باشد. در حوزه علوم انسانی پست مدرن‌ها معتقدند نظام اقتصاد جهانی که بر مبنای پروژه مدرنیته و اصل جوهری آن یعنی اعتقاد به توانایی خرد آدمی در حل و فصل مشکلات شکل گرفته، علت اصلی مشکل است. این نگاه باید اصلاح شود و آدمی ایده دانای کل را باید کنار بگذارد و فروتن‌تر بشود و دست از دست‌اندازی به طبیعت بردارد. اقتصاددانان معتقد به این چارچوب، بر این باورند که مادام که چرخه مصرف، انباشت بیشتر در جهت تامین مصرف و رشد بیشتر در جهت تامین درآمدها کار می‌کند، بحران زیست‌محیطی تشدید خواهد شد. از این منظر، این چرخه پایان‌ناپذیر باید از کار بیفتد. برای این نیز به جای پارادایم مدرنیستی «مصرف انبوه» روستویی و «رویای امریکایی» باید بازگشت به خویشتن و بها دادن به زندگی‌های بومی و محلی طبیعت گرایانه‌تر در دستور کار قرار بگیرد.


مارکسیست‌ها، به جای پیگیری الگوی ضد رشد و ضد انباشت پست‌مدرنی، بر اجتماعی گراتر شدن شیوه تولید و انباشت و مساوات گرایی مرتبط با آن تاکید دارند. از این منظر، مشکل اصلی در منطق انباشت سودگرایانه مبتنی بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است که هم رابطه انسان با انسان و هم رابطه انسان با طبیعت را از هم گسیخته و استثمار انسان به دست انسان و طبیعت به دست انسان با هدف حداکثر کردن ارزش اضافی را بازتولید می‌کند. از این منظر، منطق انباشت باید تغییر کند و مبتنی بر اصل تلاش حداکثری و مصرف حداقلی شود.


توسعه‌گرایان انتقادی ضمن پذیرش بخش‌هایی از تبیین‌های پست‌مدرنی و مارکسیستی، بر این باورند که مشکل اساسی در نبود نظام حکمرانی دموکراتیزه شده است که از سویی موجب بروز نابرابری بیش از اندازه چه در مقیاس جهانی و چه در مقیاس ملی می‌شود و از سوی دیگر توانایی به کنترل در آوردن انباشت سرمایه در جهتی طبیعت گرایانه را ندارد. از این منظر، راهکار در تقویت جنبش‌های اجتماعی مختلف زیست‌محیطی و کارگری و جنسیتی با هدف فشار بر نظام‌های حکمرانی در جهت اعمال تغییرات اساسی در نظام حکمرانی و پیاده‌سازی الگوی جهان وطنی و شهروندی جهانی است. جریان متعارف اقتصادی و غیر اقتصادی نئولیبرالی معتقد به کارکرد کارای بازار آزاد، علت اصلی را در دخالت‌های سیاستی دولت جست‌وجو می‌کند و ضمن دعوت به مداخله کمتر دولت، استفاده از سازوکارهای مالیاتی را پیشنهاد می‌دهد. چنین ابزاری در عرصه زیست محیطی در چارچوب پیمان کیوتو از سال ٢٠٠٧ به این سو پیاده شده است و «مالیات کربن» نامیده می‌شود؛ به این معنا که کشورها دارای سهمیه‌ای برای آلودگی زیست محیطی هستند.

کشورهای با آلایندگی زیاد می‌توانند به کشورهای با آلایندگی کمتر مالیات دهند و بدون دغدغه به انتشار آلودگی بپردازند. این راهکار متعارف، از منظر رویکردهای نظام‌مند پست‌مدرنی و مارکسیستی و توسعه انتقادی نمی‌تواند چندان کارساز باشد چرا که اصل مهم و اساسی اخلاقی در آن نقض می‌شود. اصل، احساس مسوولیت همه در برابر سیاره زمین. چنین مالیاتی مبتنی بر این نگاه است که می‌توان طبیعت را بازاری کرد و نرخی برای آن گذاشت. که این به معنای اجازه دادن به گسترش سازوکار بازار آزاد به همه حریم‌ها از جمله طبیعت است. از آنجا که بازاری کردن طبیعت نمی‌تواند پیامدی جز افزایش دست‌اندازی به آن ولو در نرخ‌های بالاتر توسط صاحبان سرمایه داشته باشد، این راهکار به معنای تایید مشروعیت سیستم شکل گرفته بر مبنای آن است؛ سیستمی که کژکارکردی‌های اساسی دارد و با این روش قابل درمان نیست.


چه تفاوتی میان بحران زیست محیطی در ایران و جهان وجود دارد؟


می‌رسیم به نکته پایانی و مهم‌تر این بحث. اقتصاد و جامعه ایران جزیی از اقتصاد و جامعه جهانی است. بنابراین؛ تحت‌تاثیر بحران زیست‌محیطی جهانی قرار دارد. با وجود این، باید تاکید کنم شدت بحران زیست محیطی در ایران بسیار بیشتر از کشورهای دیگر هم رده با ما مانند ترکیه و میانگین جهانی است. بنابراین، نمی‌توانیم همه بار توضیحی بحران زیست‌محیطی را روی بحران زیست محیطی جهانی بیندازیم. بخش قابل توجه و مهمی از آن به عوامل درونی باز می‌گردد که در حکمرانی ضعیف خلاصه می‌شود. انفجار جمعیت طی سال‌های ١٣٥٥ تا ١٣٧٥ (افزایش از ٣٥ به ٧٠ میلیون نفر) و رسیدن آن به مرز ٨٠ میلیون نفر در سال ١٣٩٠ به همراه افت شدید بهره‌وری سرمایه، موجب فشار بیش از اندازه بر طبیعت شده است. انباشت سرمایه با عملکرد بسیار ضعیف که خود را در پروژه‌های سرمایه‌گذاری زیاد ناتمام و نیمه کار، نشان می‌دهد به معنای افزایش مصرف بیش از اندازه منابع طبیعی و در نتیجه اتلاف آن است. همینطور انباشت ضعیف سرمایه به معنای ناتوانی نظام حکمرانی در پیشبرد سرمایه‌گذاری‌های با بهره‌وری بالا در حفظ محیط زیست و منابع طبیعی است.

سیاست نادرست تامین مسکن شهری در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی که البته مبتنی بر آرمان ارزشمند فراگیر شدن مالکیت خانه بود ولی به روش بسیار نادرستی اجرا شد، چند پیامد زیست‌محیطی منفی داشت: اول، موجب گسترش افقی کلانشهرها و در نتیجه تغییر کاربری زمین‌های شهری و تغییر اکوسیستم شد. دوم، موجب افزایش بیش از اندازه قیمت زمین در کلانشهرها و تبدیل مستغلات به موتور مکنده جذب سرمایه شد. سرمایه مستغلاتی تقویت شد و با تقویت و رشد خود به هر جایی که توانست دست‌اندازی کرد. برخی نهادها با هدف تامین مسکن برای پرسنل خود یا مکان‌های تفریحی در جاهایی مانند شمال کشور، در دست اندازی به طبیعت و نابودی جنگل‌ها پیشقدم شدند و راه را برای سرمایه مستغلاتی فراهم‌تر کردند. سوم، سیالست نادرست تامین مسکن شهری موجب کاهش طول عمر مسکن شده است. در نتیجه، خانه‌ها خراب و دوباره ساخته می‌شوند. صرف نظر از هزینه استهلاکی که این رویه ایجاد می‌کند، موجب افزایش بی‌رویه استفاده از آب و اسیر منابع طبیعی و اتلاف آن شده است. بخش مسکن یکی از فعالیت‌های آب‌بر و منابع‌بر است.


علاوه بر انفجار جمعیت و بهره‌وری پایین سرمایه و سیاست مسکن شهری نامناسب، سیاست‌های نادرست مرتبط با سد‌سازی‌ها از جمله تاسیس بیش از اندازه سد روی رودهای ورودی به دریاچه‌ها موجب کاهش سطح آب دریاچه‌ها شد. سیاست نادرست انتقال آب از حوضچه‌های آبی چون زاینده رود به مناطق دیگری چون یزد موجب کاهش آب در پایین‌دست این حوضچه‌ها و حفر چاه‌های عمیق و کاهش آب‌های زیر زمینی شد. تصمیمات غیرکارشناسی و کوته‌نگر‌ی چون صدور موجی مجوز حفر چاه عمیق، تاسیس سد روی بستر خاک شور در گتوند و نظایر آن موجب تشدید مشکلات زیست‌محیطی شده است. چنین تصمیماتی مختص نظام تصمیم‌گیری و اجرایی کشور ما است.


رویکرد توسعه انتقادی به ما این اجازه را می‌دهد تا ضمن توجه به ابعاد جهانی مشکلات زیست‌محیطی، ابعاد خاص و مهم درونی را هم در نظر بگیریم. از این منظر، حتی برای مواجهه با بحران زیست‌محیطی داخلی مرتبط با بحران زیست‌محیطی جهانی، نیاز به تغییرات نظام‌مند ملی در جهت کارآمد‌سازی نظام حکمرانی و دموکراتیزه کردن چرخه سیاستگذاری ضروری است چراکه در این صورت است که می‌توان ضمن پاسخگویی صحیح به مشکلات زیست‌محیطی با منشا داخلی، نقش موثرتر و کارآمدتری هم در نظام تصمیم‌گیری جهانی داشت و به شکل‌گیری نظام حکمرانی قوی دموکراتیک جهانی کمک کرد؛ به بیانی دیگر، دولت کارآمد توسعه‌خواه و دموکراتیک در هر اقتصاد و جامعه‌ای مصداقی از یک تیر و دو نشان است: هم کارآتر و اثر بخش‌تر کردن نظام تصمیم‌گیری در جهت مواجهه با چالش‌های زیست‌محیطی ملی و هم توانایی حضور قوی‌تر در عرصه جهانی برای بازیگری در جهت مواجهه با چالش‌های زیست‌محیطی جهانی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۰۷:۳۵
پیمان صاحبی


 

٢٠٠ دشت در بحران مطلق‌آب/یا باید جمعیت را جابه‌جا کنیم یا آب را

 اخیرا رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی هشدار داد که بحران آب در ایران عملا وارد مقوله امنیتی شده و این کمیسیون در مجلس ناگزیر از تشکیل کمیته امنیت آب شده است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، با اینکه سال‌هاست درباره کم‌آبی در ایران سخنان فراوانی گفته می‌شود، اما عملا اقدام محسوس و موثری برای حل این مشکل صورت نگرفته است. اینکه علل این بحران چیست و چطور می‌توان از گسترش آن جلوگیری و بر آن غلبه کرد، موضوع این مصاحبه با دکتر محمدعلی حامدی است. دکتر حامدی در وزارت نیرو، مسوول کمیته تخصصی محیط زیست در بخش استانداردهای صنعت آب است. وی می‌گوید بخش اعظم جمعیت ایران در طول تاریخ، به دلایل امنیتی، در فلات مرکزی مستقر شده است و مشکل امروز ایران این است که آب لازم برای زندگی و کشاورزی ٦٣ درصد مردم ایران، باید در همین فلات کم‌آب تامین شود.

چنانکه می‌دانید، اخیرا رییس کمیسیون امنیت ملی در مجلس شورای اسلامی، اعلام کرد که بحران آب در ایران، مقوله‌ای امنیتی شده است. امنیتی شدن بحران آب، کم‌وبیش معنایش روشن است اما دقیقا یعنی چه؟

یعنی رقابت برای دسترسی به منابع آب در مناطق مختلف کشور ممکن است منجر به تعارضات و درگیری‌هایی بین گروه‌های اجتماعی - یعنی بین کاربران و مصرف‌کنندگان آب- بشود. مثال کوچکش هم دعوای سنگینی بود که اخیرا در باغ‌ملک رخ داد که هفده نفر کشته و بیش از صد نفر زخمی شدند و الان دستگاه قضایی و نهادهای دیگری در تلاشند تا این مساله را حل کنند. ریشه این درگیری بین دو طایفه‌ای که به جان هم افتادند، مساله تخصیص آب بود. از قدیم درگیری‌هایی بر سر آب و برداشت آب، به ویژه در شرایط خشکسالی، در کشور ما وجود داشته که در طول زمان به صورت عرفی حل شده. در قانون مدنی هم برای حل این مسائل، چاره‌اندیشی‌هایی شده. این تنازعات بر سر آب، مثلا بین قم و گلپایگان یا بین اصفهان و چهارمحال و بختیاری یا در مناطق مختلف کردستان، از قدیم وجود داشته و قوانینی هم برای حل و فصل آن وضع شده است. این تعارضات ابتدا به صورت عرفی حل می‌شد، بعد قوانینی مثل قانون نظام توزیع عادلانه آب یا قانون حقابه‌بری برای حل و فصل آنها نوشته شد؛ ولی وقتی بحران آب به علل گوناگون تشدید می‌شود، کاملا قابل پیش‌بینی است که این تنازعات مجددا رخ دهند. این تنازعات طبیعتا در جاهایی شدیدتر خواهد بود که آب نقشی حیاتی دارد.

چنین تنش‌هایی الان در کدام مناطق ایران احتمال وقوع بیشتری دارند؟

در درجه اول در مناطقی که ما برنامه‌ریزی کرده‌ایم و آب را از یک حوضه به حوضه دیگری منتقل کرده‌ایم. زاینده‌رود یکی از حوضه‌هاست. یا کردستان. یعنی در مناطقی که آب با مداخله دولت جابه‌جا شده است. اگر حقوق‌دهنده و‌ گیرنده تعریف نشود، احتمال درگیری بر سر آب شدت می‌گیرد. در دنیا برای این جابه‌جایی‌های بزرگ آب، حقوقی تعریف شده است. یونسکو کنوانسیون‌ها و مستنداتی دارد که مشخص می‌کنند حقوق‌گیرنده و ‌دهنده آب در جابه‌جایی‌های بزرگ آب، یا به اصطلاح در انتقال حوضه به حوضه آب چیست.

این حقوق در ایران تعریف شده است؟

تا حدودی در قانون تعریف شده است اما آگاه‌سازی اجتماعی نسبت به آن صورت نگرفته است. قوانین موضوعه، آب را یک منبع ملی قلمداد کرده‌اند. وقتی می‌گوییم آب ملی است، یعنی هر آبی در هر جایی متعلق به همه این سرزمین است. پس وقتی که دولت به عنوان نماینده ملت آب را جابه‌جا می‌کند، این کار برآمده از یک قانون بنیادی است.

و مثلا اصفهانی‌ها نمی‌توانند بگویند چرا آب زاینده‌رود را به سمت خوزستان فرستاده‌اید.

البته این اتفاق به این شکل نیفتاده است؛ چون اصفهان‌ گیرنده آب است و از آبی که در چهارمحال در سرشاخه‌های کارون تولید می‌شود، تغذیه می‌کند.

و یا خوزستانی‌ها حق ندارند بگویند چرا آب رفت سمت زاینده‌رود.

بله. قانونا چنین حرفی را نمی‌توان گفت. برای اینکه آب یک منبع ملی مثل نفت است. شما نمی‌توانید بگویید نفت خوزستان فقط باید در خوزستان مصرف شود یا معدن مس‌کرمان فقط متعلق به کرمان است. گاز از پارس جنوبی در بوشهر به کل کشور فرستاده می‌شود. آب هم فرقی با نفت و گاز ندارد ولی از نظر اجتماعی، کاربران مستقل و بلافصل ممکن است معترض شوند که ما وقتی خودمان به آب نیاز داریم، چرا آب استان یا منطقه ما باید به مکان دیگری منتقل شود. یزد و کرمان حتی از خوزستان هم تشنه‌ترند. ما باید بر روی این موضوع کار می‌کردیم و آگاهی لازم را ایجاد می‌کردیم که آب یک منطقه را می‌توان به مناطق دیگر برد. یعنی صرف وضع قانون در این زمینه، کفایت نمی‌کند.

در دوره آقای خاتمی هم مردم اصفهان معترض بودند که چرا آب زاینده‌رود به سمت یزد رفته است.

اینها تجلیات کوچک این مشکل است ولی چون گاهی جنبه سیاسی پیدا می‌کند، در افکار عمومی بیشتر باقی می‌ماند. ولی واقعیت قضیه این است که اصفهان هم خودش ‌گیرنده است و آب را، چنانکه گفتم، از سرچشمه کارون می‌گیرد. بنابراین همانطور که اصفهان آب کارون را دریافت می‌کند، یزد هم حق دارد از آن آب استفاده کند.

فرمودید آب یک منبع ملی است و دولت به عنوان نماینده ملت حق تقسیم و جابه‌جایی آب را دارد. اما آیا این تقسیم و انتقال آب در ایران، مبتنی بر یک سازوکار دموکراتیک بوده است؟

سازوکار دموکراتیک توزیع آب در گرو این است که تمهیداتی قبل از تقسیم آب اندیشیده می‌شد. ما در مقابل جریان خودبه‌خودی استقرار جمعیت در مناطق کم‌آب هیچ کاری نکرده‌ایم. یعنی جمعیت در محدوده‌ای کم‌آب مستقر شده است. ما به این محدوده می‌گوییم فلات مرکزی. فلات مرکزی نیمرخ شمالی زاگرس و نیمرخ جنوبی البرز را در بر می‌گیرد. یعنی از زنجان و قزوین و کرج و تهران تا فارس و کرمان و... بخش اعظم جمعیت ایران، یعنی ٦٣ درصد مردم ایران، در این حوزه بزرگ و کم‌آب قرار دارد. ٤٠ درصد از کل جمعیت ایران هم در محدوده کوچکی از همین فلات مرکزی مستقر شده است. این امر محصول سیاستگذاری‌های غلط در طول ٦٠ سال گذشته است. حالا ما ناچاریم که آب را به این محدوده کم‌آب برسانیم. این آبرسانی، ظاهرا دلایل موجه هم دارد؛ چون ٦٣ درصد مردم کشور در این منطقه ساکن شده‌اند و طبیعتا باید آب مورد نیازشان را تامین کنیم. مثلا در قم حداکثر ١٥٠هزار نفر می‌توانند مستقر شوند ولی جمعیت قم به دلایلی یک میلیون و پانصدهزار نفر شده است. طبیعتا شما باید آب لازم این جمعیت را تامین کنید و اهتمام شما به این امر، ظاهرا منطقی است اما اساسا نباید چنین جمعیتی در قم ساکن می‌شد. یا در تهران و کرج حدود ١٨ میلیون نفر ساکن شده‌اند اما با توجه به کم‌آب بودن این منطقه، اصولا نباید ١٨ میلیون نفر در این دو شهر ساکن می‌شدند.

اینکه امروز این همه آدم در این محدوده زندگی می‌کنند، تا حدی ناشی از رشد جمعیت نبوده؟

از حیث کلان و ساختاری، بله. اما ما امروز با دو پدیده مواجهیم: کاهش سرانه آب در کل سرزمین ایران، نامتعادل سرانه آب در مناطق گوناگون ایران. ما ٤٣٠ میلیارد مترمکعب نزولات جوی داریم که از این مقدار، ١٣٠ میلیارد متر مکعب آن تجدیدپذیر و قابل استفاده است. البته این ١٣٠ میلیارد، مطابق آخرین آمار وزارت نیرو، به ١١٠ میلیارد متر مکعب کاهش یافته است. ولی اگر فرض کنیم همان ١٣٠ میلیارد متر مکعب است. جمعیت ایران در سال ١٣٣٥ حدود ٢٠ میلیون نفر بود. پس سرانه آب کشور ما می‌شد ١٣٠ میلیارد تقسیم بر ٢٠ میلیون. یعنی ٦٥٠٠ متر مکعب. اما الان جمعیت ایران حدود ٨٠ میلیون نفر است و سرانه آب کشور ما تقریبا ١٦٠٠ متر مکعب است. اما جدا از کاهش سرانه کل، سرانه آب در قلمروها و مناطق گوناگون کشور هم کاهش یافته است. مثلا در خوزستان یا نیمرخ جنوبی زاگرس، رقم سرانه آب ٤٥٠٠ متر مکعب است. خوزستان ٣٠ میلیارد متر مکعب آب دارد و ٦ میلیون نفر جمعیت. یعنی سرانه آب این استان می‌شود ٥٠٠٠ متر مکعب. در حوزه فلات مرکزی، رقم سرانه آب ١٣٠٠ متر مکعب است و در خراسان بزرگ، سرانه آب ٥٤٠ متر مکعب است. این نامتعادل بودن سرانه آب در مناطق گوناگون کشور، معنایش است که ما علاوه بر کاهش سرانه کل، در مناطق مختلف هم کاهش سرانه فصلی و منطقه‌ای هم داریم که این مناطق را از حیث دسترسی به آب، بیش از پیش در وضعیت نابرابری قرار می‌دهد. این نابرابری، دولت را وادار می‌کند که یکی از این دو راه را انتخاب کند: ١- جمعیت را بازپخش کند. ٢- آب را به سمت جمعیت ببرد. اگر راه اول انتخاب شود، یعنی دولت باید توسعه را به مناطقی ببرد که جمعیت کمتر ولی آب بیشتری دارد؛ تا بخش بیشتری از مردم کشور، بیش از پیش به آب دسترسی پیدا کنند. مثلا جمعیت خوزستان نباید ٦ میلیون نفر بلکه باید ١٢ تا ١٤ میلیون نفر باشد. این جمعیت از کجا باید به خوزستان اضافه شود؟ از حوزه فلات مرکزی. چرا ما نمی‌توانیم جمعیت خوزستان را به این رقم برسانیم؟ به دلایل متعدد. دلایل امنیتی، ژئوپولتیک، مرزی و... همه اینها دست به دست هم می‌دهند و باعث می‌شوند که ما در برنامه‌ریزی مربوط به منابع آب و توزیع جمعیت در مناطق گوناگون کشور، دچار مشکل باشیم. بنابراین مساله اصلی این است که ما برنامه‌ریزی سرزمینی‌مان را چطور انجام دهیم: آب را به سمت جمعیت ببریم (راه انتخابی فعلی) یا جمعیت را به سمت آب ببریم؟ منطق حکم می‌کند که جمعیت برود به مناطقی که منابع آب در دسترس هستند.

اگر دولت بخواهد جمعیت را به سمت مناطق پرآب سوق بدهد، این اقدام ممکن است خصلت غیر دموکراتیک پیدا کند؛ چون مردم خراسان ممکن است بگویند اجداد ما از دیرباز در این منطقه بوده‌اند و ما حاضر نیستیم دسته جمعی این‌جا را ترک کنیم. ولی اگر این امر محقق نشود، مشکل توزیع عادلانه آب را خواهیم داشت. یعنی آب مناطق پرآب را باید به خراسان و تهران و... بفرستیم.

جمعیت را که به زور نمی‌توان جابه‌جا کرد. حتی اگر مصلحت فلان جمعیت در این جابه‌جایی باشد و ما این کار را به شکل غیر دموکراتیک انجام دهیم، آن جمعیت در برابر این اقدام ما مقاومت می‌کند. در همه جای دنیا، برنامه‌ریزی برای جابه‌جایی جمعیت به این شکل، امکان‌ناپذیر است؛ مگر با سیاست‌های خاص مرتبط با توسعه. ما نباید جمعیت را جابه‌جا کنیم؛ بلکه باید پروژه توسعه را به گونه‌ای سازمان می‌دادیم که بخش عمده جمعیت خودبه‌خود در مناطق پرآب کشور مستقر می‌شد. یعنی توسعه باید به صورت متوازن و علمی محقق می‌شد.

چرا بخش عمده جمعیت ایران در فلات مرکزی مستقر شده؟

چون ما در طول تاریخ، همیشه مشکل امنیت داشتیم. در نیمرخ شمالی البرز، مشکل روس‌ها را داشتیم و در نیمرخ جنوبی زاگرس هم مشکل عثمانی و عراق را. نیمرخ شمالی البرز و نیمرخ جنوبی زاگرس هم مناطق پرآب کشور بوده‌اند. در نتیجه، بخش اعظم جمعیت ایران، طی قرن‌ها، در مناطق امن‌تر مستقر شده است. برای حل این مشکل، دولت‌های ایران در این یکی دو قرن اخیر باید با استفاده از سازوکارهای دیپلماتیک، روابطی را بین ایران و همسایگانش ایجاد می‌کردند که چنان ناامنی‌هایی در کار نباشد و جمعیت ایران به سمت فلات مرکزی فرار نکند. وقتی مناطق مرزی ما دچار ناامنی است، ما مجبوریم به سمت همزیستی با همسایگان‌مان برویم تا مناطق امن سرزمین‌مان گسترش یابد؛ نه اینکه به گونه‌ای عمل کنیم که مناطق ناامن کشورمان گسترش یابند. وقتی مناطق ناامن گسترش پیدا کند، جمعیت به سمت مرکز سرزمین می‌آید. این اتفاقی است که به لحاظ تاریخی در ایران رخ داده است.

ظاهرا بحران آب در ایران، عمدتا در دوران پس از انقلاب شکل گرفته است. بعد از اتمام جنگ ایران و عراق، مشکل ناامنی در مرزها نداشته‌ایم که.

نه، نمی‌شود گفت بحران فعلی آب در ایران محصول دوران بعد از انقلاب است. این بحران یک بحران ریشه‌دار است که در حقیقت به دوران گذار ما به مدرنیته بازمی‌گردد. مثال روشنش این است که بخش بزرگی از بحران آب در ایران، بحران آب زیرزمینی است. از آن ١١٠ میلیارد متر مکعب، حدود پنجاه درصدش (یعی حدود ٤٦ میلیارد متر مکعب) به شکل آب زیرزمینی در اختیار ما قرار می‌گیرد. ما وقتی حدود ٧٠هزار چاه غیرمجاز داریم و در کنار اینها، یک سری چاه مجاز هم داریم که بیشتر از حد مجازشان پمپاژ می‌کنند، طبیعتا سفره‌های آب زیرزمینی‌مان دچار افت می‌شوند. الان از ٦٠٠ دشت ایران، حداقل حدود ٢٠٠ دشت در حالت بحران مطلق است. بسیاری از این دشت‌ها دیگر به حالت اول برنمی‌گردند. یعنی حتی اگر ما چاه‌ها را خاموش کنیم و بارندگی هم خوب بشود، به علت بافت متخلخل و فشرده شده به حالت عادی برنمی‌گردند. چرا این اتفاق افتاده؟ علتش نحوه اصلاحات ارضی در این مملکت است. یعنی در جریان اصلاحات ارضی، تقاضای انفرادی برای استفاده از آب آن قدر زیاد شد که حکومت مجبور شد به هر دهقان یک حلقه چاه بدهد.

پس شما می‌فرمایید این بحران نه پس از انقلاب بلکه از دهه ١٣٤٠ شروع شد.

بله، مقدمات این بحران از آغاز دهه ٤٠ با افزایش تقاضا برای آب زیرزمینی شروع شد؛ چون آب سطحی همه جا در دسترس نبود و جمعیت هم در فلات مرکزی بود و فلات مرکزی هم در طول تاریخ محدوده آب زیرزمینی بود. یعنی در این محدوده بیشتر از قنات استفاده می‌شد نه از آب سطحی. در نتیجه پس از اصلاحات ارضی، ما به سمت افزایش استفاده از چاه‌های عمیق رفتیم؛ در حالی که باید به سمت صنعتی شدن می‌رفتیم و جمعیت مازاد فلات مرکزی را به جای وصل کردن به کشاورزی به صنعت وصل می‌کردیم. اما شرایط به گونه‌ای بود که اشتغال و معیشت این جمعیت مازاد در گرو کشاورزی و استفاده روزافزون از آب‌های زیرزمینی بود.

در چهار دهه اخیر اوضاع چطور بوده؟

در چهار دهه اخیر در بستر همان فضا، این اتفاقات رخ داده است و تقریبا همان روند دنبال شده.

بسیاری معتقدند سدسازی‌ بی‌رویه در دوران پس از جنگ، یکی از علل این وضعیت بوده. شما این حرف را تا چه حد درست می‌دانید؟

علتش همان بود که عرض کردم. وقتی تقاضا برای آب به این صورت افزایش پیدا کند که جماعتی بدون اینکه بر اصول فنی و تکنولوژیک استوار باشند، آب را بیش از نیاز و بهره‌وری‌شان مصرف کنند، همین وضع فعلی ایجاد می‌شود. یعنی بحران آب پدید می‌آید. الان بهره‌وری آب در ایران، حدود ٣٠ درصد است. ما می‌توانیم با تمهیداتی بهره‌وری آب را تا ٩٠ درصد هم ارتقا دهیم. یعنی از سیستم‌ گلخانه‌ای یا سیستم‌های دیگری استفاده کنیم که بهره‌وری آب حداقل تا ٦٠ درصد ارتقا یابد. به هر حال این یک مشکل ریشه‌ای در کار ما بوده. اما به جای حل این مشکل ریشه‌ای، برنامه‌های عکس‌العملی داشته‌ایم. مدیریت نادرست آب از دهه ٤٠ شروع شد. بعد از انقلاب در دهه نخست درگیر جنگ بودیم. در دهه دوم انقلاب، پاسخ‌های عکس‌العملی ما به مشکلات اجتماعی مرتبط با مساله آب، آغاز شد. یعنی آنچه که در سیاست به آن می‌گوییم پوپولیسم، در این حوزه هم به شکلی نمودار شد. یعنی در مواجهه با تقاضاهای اجتماعی، بدون اینکه به این نکته توجه کنیم که این تقاضا چقدر منطقی است و چه پاسخ ساختاری‌ای باید به آن داد، برنامه‌ای عکس‌العملی برای پاسخ دادن به این تقاضا در پیش گرفتیم. مثلا در کشوری که تواتر بارندگی دارد، یعنی در مواقعی که نیاز به باران دارد بارانی در کار نیست یا وقتی باران می‌آید، سیل راه می‌افتد، سدسازی منطقا امر درستی است. ولی اگر سدسازی تبدیل شود به یک پدیده سیاسی اجتماعی، که یعنی من سد می‌سازم پس به نیاز شما پاسخ می‌دهم، مشکل ایجاد می‌شود. در این زمینه به ویژه فشار نمایندگان مجلس موثر بوده. یعنی این تلقی وجود داشته که سدسازی سهمیه‌بندی دارد و باید پول نفت برسد و چیزی به نام سد ساخته شود در حوزه نمایندگی آنها تا آن نماینده بتواند به مردمی که به او رای داده‌اند، بگوید من کار مهمی برای شما انجام دادم در دوره نمایندگی‌ام. این شیوه مدیریت و مواجهه با بحران آب و مشکلات مردم ما را از ساختار منطقی مدیریت خارج می‌کند و نمی‌توانیم پاسخ ساختاری به تقاضاهای موجود در آن منطقه بدهیم.

یک وجه مدیریت نادرست، سدسازی بی‌رویه است. سایر وجوهش چیست؟

خود سدسازی نادرست نیست. سدسازی فارغ از ریشه‌یابی عمیق نیاز، نادرست است. دومین وجه مدیریت نادرست، انقطاع است. یعنی چون سد به اعتبارات وصل است و درآمدهای نفتی هم در اختیار دولت است، دولت عهده‌دار ساخت سدها می‌شود. در نتیجه هیچ سرمایه‌گذاری با حساب و کتاب منطقی وارد پروژه سدسازی نمی‌شود. سومین وجه مدیریت نادرست، که برآمده از وجه دوم است، سدسازی بدون توجه به شبکه سد و محل مصرف آب است. یکی از انتقادها به سدسازی در ایران، این است که ما ٤ میلیارد مترمکعب آب را پشت یک سد ذخیره می‌کنیم ولی فقط برای یک میلیارد مترمکعب آن، شبکه آبیاری داریم. در نتیجه سه میلیارد متر مکعب از آب پشت سد، در معرض تبخیر قرار می‌گیرد؛ چون کشور ما گرم و خشک است. سدسازی فی‌نفسه امر بدی نیست ولی وقتی سد بدون شبکه مناسب ساخته شود، سد ساخته شده چندان مفید نخواهد بود. سد کرخه ٢٠ سال پیش ساخته شده و بزرگ‌ترین سد خاورمیانه است و هفت میلیارد متر مکعب آب باید ذخیره کند اما شبکه سد کرخه، یعنی جایی که قرار است آب به دست تولید برسد و زمین را خیس کند، تازه همین الان دارد ساخته می‌شود.

توسعه و اصلاح شبکه آب مرتبط با سدها، وظیفه کدام نهاد است؟

وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی. یکی از مشکلات مدیریتی منابع آب ایران، همین دوگانگی منابع مدیریتی است. شبکه ١ و ٢ و سد را وزارت نیرو می‌سازد، شبکه ٣ و ٤، که آب را قرار است ببرد پای محصول زارع، در حوزه اختیارات وزارت جهاد کشاورزی است. وزارت جهاد کشاورزی پیوسته از سدسازی عقب بوده. سدسازی در قیاس با شبکه‌سازی بسیار ساده است. سد سازه‌ای است که پنج ساله بالا می‌رود، پیمانکاران متعددی هم اشتیاق دارند ساختن آن را به عهده بگیرند و با سرعت آن را بسازند و بگویند ما این سد را سریع ساختیم و رکورد زدیم. ولی شبکه‌‌سازی کار بسیار پردردسری است.

اول باید شبکه سد را ساخت بعد خود سد را؟

بله، دست‌کم باید همزمان ساخته شوند. به اعتقاد من، ما در ایران اول باید شبکه‌های سدها را می‌ساختیم. اول باید شبکه‌سازی می‌کردیم، یعنی محل مصرف آب را تعیین می‌کردیم، بعد سدها را می‌ساختیم. ذخیره‌سازی آب به سرعت انجام می‌شود اما ساخت شبکه دشوار و زمانبر است. سدی که ظرف پنج سال ساخته می‌شود، ساخت شبکه‌اش ممکن است ٢٠ سال طول بکشد. بگذارید کشاورزی را رها کنیم و از آب شرب شهری مثال بزنم تا حرفم ملموس‌تر شود. مثلا برای تامین آب شهری مثل تهران، سد کرج ساخته می‌شود. اگر همزمان با اتمام ساخت سد کرج، لوله‌کشی شهر تهران تمام نشده باشد، این سد به چه درد تهران می‌خورد؟ فقط تبدیل به محلی می‌شود برای ذخیره و تبخیر آب. اما اگر ساخت سد و لوله‌کشی آن همزمان تمام شوند به محض اتمام سد، آب پشت سد وارد خانه‌های مردم تهران می‌شود و مردم از آن استفاده می‌کنند. این امر در بخش کشاورزی محقق نشده است و به همین دلیل باید گفت فاصله بین ساخت سد و ساخت شبکه‌های آبیاری، یکی از سوءمدیریت‌های ما بوده است. در نتیجه شما الان از عبارت سدسازی بی‌رویه استفاده می‌کنید. در حالی که من پدیده‌ای به نام سدسازی بی‌رویه نمی‌شناسم بلکه می‌گویم سدی که ضرورت ساختش عمیقا ارزیابی نشده باشد و شبکه لازم برای مصرف آب ذخیره شده‌اش ایجاد نشده باشد، سدی بیهوده است. پس سدسازی بی‌رویه، منطقا معنای روشنی ندارد ولی سدسازی بیهوده معنایش روشن است و عملا هم‌چنین چیزی داشته‌ایم. مثلا سد منجیل ٤٥ الی ٥٠ سال پیش ساخته شده ولی هنوز شبکه سپیدرود کامل نیست. ساخت سد منجیل در سال ١٣٣٩ شروع شد و سال ٤٢ به پایان رسید. ظرف سه سال. و این یعنی یک معجزه سازه‌ای بزرگ. اما بعد از گذشت ٥٠ سال، هنوز شبکه آبرسانی این سد کامل نشده. سد دز هم همین مشکل را دارد. راندمان آبیاری در شبکه دز ٣٠ درصد است.

پس در مجموع، پز توسعه و سازندگی یکی از علل اصلی سدسازی بیهوده بوده.

بله. این جور سدسازی مثل مسکن مهر است. الان در اطراف تهران، جنگلی از آپارتمان خالی از سکنه داریم در حالی که در تهران مشکل مسکن وجود دارد. چرا این دو با هم منطبق نیستند؟ چون یک سیاست شهری منطقی بر ساخت‌وساز مسکن در تهران و اطراف تهران حاکم نبوده. سد هم مثل همین ساختمان‌هاست. راحت می‌توان آن را ساخت ولی اینکه ساختنش کار بیهوده‌ای نشود، راحت نیست.

ظاهرا الان مردم کرج هم شاکی‌اند که با اینکه بین دو سد کرج و طالقان قرار دارند ولی مشکل آب دارند و سد کرج بیشتر خرج تهران می‌شود.

بله، این داستان قدیمی است. سد کرج اصلا برای تامین آب تهران ساخته شد. آب از طریق تونل کلارک می‌آمد به تصفیه‌خانه جلالیه. آن وقت‌ها کرج یک قریه بود. یعنی روستای کوچکی در اطراف تهران. نظامنامه آب در زمان امیرکبیر نوشته شد. یعنی قبل از ساخت سد کرج، انتقال آب کلارک از طریق تونل کلارک به تهران، از زمان امیرکبیر شروع شد. یکی از منابع آب شرب تهران، آب کلارک بود. گلایه کرجی‌ها در ١٣١٥ این بود که آب کشاورزی دشت کرج و شهریار را می‌برند برای شرب تهران. من اسناد این اعتراضات را دارم. کشاورزان کرج و شهریار به تیمورتاش و دربار رضاشاه و بلدیه نامه نوشته‌اند که حقابه ما را از نهر کرج منتقل می‌کنید. طبیعتا وقتی جمعیت کرج به ٤ میلیون و سپس ٦ میلیون رسید، آبرسانی کرج بخشی از پروژه آبرسانی تهران شد. سد طالقان و آب زیرزمینی و تونل‌های انتقال هم به سد کرج اضافه شد تا آب شرب کرج هم تامین شود. کرج و تهران، اگرچه دو استان محسوب می‌شوند ولی از نظر مدیریت منابع آب شرب شهری پدیده واحدی هستند.

البرز الان دومین استان پرجمعیت ایران است. سد کرج و سد طالقان و آن یکی دو منبع دیگر، برای تامین آب شرب لازم تهران و کرج کفایت می‌کند؟

نه. سد کرج ٢٥٠ میلیون متر مکعب آب دارد و اصلا پاسخگوی نیاز تهران و کرج و شهریار نیست.

با این وضع، کرج قربانی تهران می‌شود؟

در این وضعیت، مناطقی که در مدیریت و برنامه‌ریزی آب شرب شهری قربانی می‌شوند، حاشیه‌ها هستند. کرج به تازگی از حاشیه تهران خارج شده. مشکل کرج این است که یک «حاشیه بزرگ» است. الان بخش بزرگی از حاشیه‌نشینی تهران به استان البرز منتقل شده است. در خود تهران هم‌چنین مشکلی وجود دارد.

الان برای حل مشکل عدالت بین تهران و کرج، عجالتا چه کار می‌شود کرد؟

(با خنده) راستش، هیچ! ما باید با بازتوزیع و صرفه‌جویی عمومی در مصرف آب، تا حدی این مشکل را حل کنیم. ما الان مجبوریم بخش زیادی از منابع آب زیرزمینی کرج را، که باغات و اراضی کشاورزی را تغذیه می‌کنند، به آب شرب اختصاص دهیم.

منظورتان از صرفه‌جویی، صرفه‌جویی مردم در مصرف آب خانگی است؟

بله؛ صرفه‌جویی مردم در مصرف آب، صرفه‌جویی آب در صنایع و البته صرفه‌جویی در مصرف کشاورزی منابع آب زیرزمینی. در واقع راه‌حل اساسی‌ این است که کشاورزی گسترده کرج و شهریار تبدیل شود به کشاورزی فشرده. یعنی وارد سیستم‌های گلخانه‌ای شود؛ امری که در دنیا در اطراف کلانشهرها متعارف است. سپس منابع آب زیرزمینی را به آب شرب شهری اختصاص بدهیم. برای آبیاری گلخانه‌ها هم از تصفیه پساب استفاده کنیم. کشاورزی گسترده در کرج و شهریار و جنوب تهران دیگر امکان‌پذیر نیست.

از کل منابع آب تجدیدشونده در کشور، حدود ٩٣ درصدش در بخش کشاورزی مصرف می‌شود...

البته بین ٨٥ تا ٩٣ درصد است. برخی از مطالعات رقم ٩٣ درصد را نشان داده است. اما اگر ٨٥ درصد هم باشد، رقم بزرگی است.

به هر حال ٦ تا ٧ درصد آب قابل استفاده در کشور، مصرف خانگی دارد. پس چرا این همه روی صرفه‌جویی مردم در مصرف آب تاکید می‌شود؟

بله، حرف شما درست است. چون مصرف آب در خانه‌های مردم، زیر ١٠ درصد است و این رقم زیادی نیست. اما باید دید این توصیه در چه مکانی صورت می‌گیرد. تهران و کرج و شهریار و رودهن و اسلامشهر و رباط کریم، ده برابر ظرفیت طبیعی خودش جمعیت دارد. یعنی آب مصرفی‌اش بیشتر از ١٠ برابر یا شاید بیش از ١٥ برابر آبی است که تولید می‌شود.

حالا فرض کنیم نیمی از ٦ درصد آب کل کشور که به مصرف خانگی می‌رسد، در تهران و کرج مصرف شود. یعنی ٣ درصد...

تهران همین ٣ درصد را ندارد. این ٣ درصد نیاز تهران و کرج است نه تولید این منطقه. حوضه آبریز کرج، جاجرود و نیمرخ جنوبی البرز، که با سدهای لار، لتیان، ماملو، سد کرج و سد طالقان (که متعلق به حوضه سفیدرود است و از طریق تونل، با لوله به این محدوده منتقل می‌شود) مشخص شده، منابع آب این محدوده‌اند. پنجاه درصد نیاز این منطقه را همین منابع تامین می‌کنند، پنجاه درصد دیگرش را منابع آب زیرزمینی. آن رقم سه درصد، یعنی نیمی از کل آبی که در کشور مصرف خانگی دارد، کفاف جمعیت تهران و کرج و شهریار و اسلامشهر و... را نمی‌دهد. صرفه‌جویی در مصرف آب خانگی، حداکثر نیم درصد خواهد بود. یعنی ٣ درصد می‌شود دو و نیم درصد. مساله اصلی این است که منابع آب جدید از کجا بیاوریم تا آب تهران و کرج تامین شود؟ چون همه آن منابعی که برشمردم، ناکافی‌اند.

برخی هم به این راه‌حل اشاره کرده‌اند که در یک کشور کم‌آب، نباید محصولات آب‌بر تولید کنیم بلکه این محصولات را باید وارد کرد.

این بحث آب مجازی است که به آن می‌گویند ردپای آب در محصول. تولید گوشت یکی از این موارد است. گوشت بالاترین نیاز آبی را دارد. نه خود گوشت، بلکه فرآیندی که به تولید گوشت منتهی می‌شود. در سال ١٣٥٦، مشاورین بین‌المللی به ایران توصیه کردند که شما در تولید گوشت نباید خودکفا شوید؛ چون اصلا منابع آب‌تان به شما اجازه نمی‌دهد در گوشت خودکفا شوید. ما در برنامه‌ریزی منابع آب، چشم‌انداز خطرناکی را در پیش داریم. من نظر رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی را تایید می‌کنم که گفته است بحران آب در ایران وارد مقوله امنیتی شده است. جلوه‌ها و مصادیقش هم تعارضات منطقه‌ای بر سر آب است؛ و دیگر اینکه، تخصیص منابع آب کشاورزی به تامین آب شرب کلانشهرها، حتما به تعارضات اجتماعی منجر خواهد شد. راه‌حل کلی این مشکل، برنامه‌ریزی جامع آمایشی و توسعه با محوریت کمبود آب است.

یکی از بزرگ‌ترین فجایع این بوده است که ما فکر کرده‌ایم برای افزایش اشتغال می‌توانیم کشاورزی را توسعه دهیم. یعنی فکر کرده‌ایم می‌توانیم در کشاورزی اشتغال ایجاد کنیم. در حالی که چنین کاری ممکن نیست. ما باید اشتغال در بخش کشاورزی را کاهش دهیم تا بتوانیم آب را نجات دهیم. در واقع خودمان را از تبعات کم‌آبی نجات دهیم. ما باید افزایش اشتغال را با ایجاد شغل‌های تازه در بخش‌های صنعت، گردشگری و خدمات پیگیری کنیم.

آمار بخش کشاورزی هم چندان مطلوب نیست. فقط 12 درصد زمین‌های ایران زیر کشت است و فقط 17 درصد نیروی کار کشور در بخش کشاورزی فعالیت دارند اما حدود 90 درصد آب قابل استفاده کشور صرف کشاورزی می‌شود.

نصف جمعیتی که الان در بخش کشاورزی کار می‌کنند، اضافی است. این مدعا استدلال ریاضی دارد ولی من الان دیگر فرصت نمی‌کنم این استدلال را تشریح کنم. در حوزه کلانشهرها، کشاورزی گسترده غلط است. یعنی شما در اطراف کلانشهرها نباید آبیاری گسترده داشته باشید. آنچه در کشاورزی کرج و اطراف تهران در جریان است، غیراصولی است. محصولات این اراضی را می‌توان در یک هکتار گلخانه تولید کرد.

درباره صادرات و واردات هوشمند مواد غذایی چه نظری دارید؟ یعنی صادر نکردن محصولات آب‌بر و وارد کردن این محصولات از خارج.

این اقدام در کاهش بحران آب قطعا تاثیر دارد. امنیت غذایی فقط با تولید تامین نمی‌شود. واردات محصولات کشاورزی و مواد غذایی هم در امنیت غذایی نقش دارد. همچنین رفتن به سرزمین‌های دور هم، راه دیگری برای رسیدن به این هدف است. مثلا هلندی‌ها بخش قابل توجهی از گل‌های تولیدی‌شان را در کنیا و تاجیکستان تولید می‌کنند نه در خود هلند. بازار و تکنولوژی را دارند، بنابراین در سرزمین‌های دور زمین اجاره می‌کنند و محصولات‌شان را آن‌جا تولید می‌کنند. یا چین، مرغ را در آفریقا تولید می‌کنند نه در کشور خودشان.

گندم هم یک محصول آب‌بر است. الان دولت خودکفایی در تولید گندم را جزو افتخاراتش می‌داند. آیا گندم را هم باید وارد کنیم؟

گندم یک ذخیره استراتژیک است و اکثر کشورهای دنیا سعی می‌کنند خودشان گندم مورد نیازشان را تولید کنند و در این زمینه حداکثر بهره‌وری را داشته باشند. البته نه با دوونیم تن تولید بلکه با 11 تن تولید در هکتار. نه با 13هزار متر مکعب آب بلکه با 3هزار متر مکعب آب. شاید باید گندم را در داخل تولید کنیم ولی نیازی نیست که هندوانه صادر کنیم یا این مقدار گوشت را در داخل کشور تولید کنیم. هندوانه یک محصول آب‌بر است و با آبی که صرف تولید هندوانه می‌شود، می‌توان محصولات مهم دیگری تولید کرد یا آن را در جای دیگری غیر از بخش کشاورزی استفاده کرد. نود درصد هندوانه آب است. وقتی 10 تن هندوانه صادر می‌کنیم، یعنی کلی آب داریم به خارج از کشور می‌فرستیم.

آقای عباس عراقچی در سخنرانی‌ای که درباره دیپلماسی آب داشته‌اند، گفته‌اند «در زندگی روزمره گفته می‌شود چرا هندوانه که نیاز به آب زیاد دارد تولید می‌شود؟ در حالی که برخلاف نظر عامه، هندوانه کمترین آب را نیاز دارد.»

باید کل بحث ایشان را بخوانم ولی دانش من چنین چیزی نمی‌گوید. فیزیک خود محصول نشان می‌دهد که چقدر از آن محصول، آب است. یک هکتار گندم دوونیم یا حداکثر 4 تن محصول می‌دهد ولی یک هکتار هندوانه سی تا چهل تن. یعنی حدود چهل هزار کیلو آب در چهل تن هندوانه است. چطور می‌شود محصولی که 3 تن وزن دارد آب کمتری مصرف کند نسبت به محصولی که 40 تن وزن دارد؟

به نظر شما، هندوانه را باید وارد کنیم؟

قطعا الگوی مصرف ما باید اصلاح شود ولی من درباره واردات هندوانه نظری ندارم. واردات ما باید شامل محصولات اساسی مثل کره، چربی‌ها و گوشت شود که بسیار آب‌برند. ما مجبوریم که این محصولات را وارد کنیم.

و محصولات غیر آب‌بر صادر کنیم.

بله. و برویم به سمت صنعتی شدن بیشتر. یعنی کالای صنعتی صادر کنیم به جای صادر کردن محصولات کشاورزی.

چقدر از آب قابل استفاده کشور در صنعت مصرف می‌شود؟

پنج درصد.

و پنج درصد مصرف آب در بخش صنعت کم است.

بله. این رقم در فرانسه 30 درصد است. آب یک کالای گرانبهاست و باید در جایی مصرف شود که بالاترین ارزش افزوده را دارد.

آنجا کجاست؟

صنعت.

چرا؟

برای اینکه آبی که برای تولید یک کیلو فولاد مصرف می‌شود، در قیاس با یک کیلو هندوانه، ارزش افزوده بسیار بالاتری در پی دارد.

اصلاح الگوی مصرف آب در بخش کشاورزی و افزایش مصرف آب در صنعت، کمک محسوس و قریب‌الوقوعی به حل بحران آب در ایران می‌تواند بکند؟

نه. ما باید در یک برنامه‌ریزی درازمدت استراتژیک به این جمع‌بندی برسیم که منابع آبمان چیست، توزیع و پراکنش آن چگونه است، کجاها کانون‌های بحرانی ما است و برای هر یک از مسیرهای بحرانی، چه راهکارهایی را باید اتخاذ کنیم. در اطراف کلانشهرها، چنانکه گفتم، باید کشت فشرده مواد غذایی داشته باشیم و آب را از مصرف گسترده برای کشاورزی نجات دهیم. این کار خودش تعارض ایجاد می‌کند بین روستا و شهر. راهکار این تعارض این است که همزمان با این اقدام، اشتغال مولد برای گروه‌هایی از جمعیت که از بخش کشاورزی جدا می‌شوند، ایجاد کنیم. یکی از مشکلات ما این است که بخش زیادی از جمعیت کشور، آمیخته به بخش کشاورزی است و اگر این جمعیت از کشاورزی جدا شوند، گرسنه می‌مانند. بنابراین برنامه‌ریزی منابع آبمان باید با برنامه‌ریزی توسعه‌مان همزمان و هماهنگ باشد.

ولی این راه‌حل در بلندمدت جواب می‌دهد.

به هر حال این کار باید از زمانی شروع شود.

اگر همین امسال این راه‌حل اتخاذ شود، کی به نتیجه می‌رسیم و از بحران آب خارج می‌شویم؟

این بحران را در یک پروسه 10 تا پانزده سال می‌توان حل کرد.

در این پانزده سال، تنش‌های مربوط به بحران آب کم‌وبیش ظهور می‌کند؟

قطعا ظهور می‌کند. تجمعات اعتراض‌آمیز مربوط به بحران آب، همین الان هم تقریبا دیده می‌شود. اگر شما بروید جلوی وزارت کشاورزی، می‌بینید سیب‌زمینی‌کاران فلان‌جا جمع شده‌اند جلوی وزارتخانه. یا جلوی وزارت نیرو، گه‌گاه عده‌ای تجمع اعتراض‌آمیز دارند. البته این اعتراضات فعلا خفیف است ولی باید برای بحران آب راهکارهای کوتاه‌مدت هم پیدا کرد.

راه‌حل بلندمدت را فرمودید که چیست. راه‌حل کوتاه‌مدت چه باید باشد؟

گسترش کشت گلخانه‌ای باید در اولویت باشد که به سرعت به نتیجه می‌رسد و در درون خود بخش کشاورزی است. این راه‌حل، اگر دولت روی آن متمرکز شود، در دو سه سال می‌تواند جواب دهد. اقدام دوم باید مشارکت دادن جامعه در عبور از این بحران باشد؛ چون یک راه‌حل کلی نداریم. هر منطقه‌ای مشکلات خودش را دارد و باید راه‌حل خاص خودش را پیدا کنیم و جامعه را هم در تحقق آن راه‌حل مشارکت بدهیم. راه‌حل کوتاه‌مدت بحران آب در ایلام و خوزستان، لزوما مشابه راه‌حل خراسان و سیستان و بلوچستان نیست.

گسترش کشت گلخانه‌ای، موجب بیکاری در بخش کشاورزی می‌شود؟

طبیعتا. اما می‌تواند اشتغالات جانبی و صنعتی ایجاد کند. بازاریابی و حمل‌ونقل و خدمات و پشتیبانی‌اش شغل ایجاد می‌کند. تولید مستقیمش نسبت به کشت گسترده کمتر است ولی خدمات جانبی‌اش، طبیعتا می‌تواند مشاغل بیشتری ایجاد کند.

یعنی عده‌ای که در بخش کشاورزی شاغلند، شغل‌شان را از دست می‌دهند ولی عده دیگری یا همان افراد می‌توانند وارد بخش‌های صنعت و خدمات مربوط به کشت گلخانه‌ای شوند.

بله. ولی دولت هنوز جرات نکرده است اشتغال در بخش کشاورزی را کاهش دهد ولی کشور ما نیاز دارد که عمیقا به این جراحی تن بدهد.

ولی خود این جراحی می‌تواند تنش‌زا باشد.

طبیعتا. اما می‌توان همه مجاری‌اش را بست تا تنش و تعارض چشمگیری ایجاد نشود. ممانعت از تنش‌های این پروژه هم نیازمند یک کار عمیق و گسترده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۰۷:۳۴
پیمان صاحبی