منابع طبیعی سقز

بیان مسائل و مشکلات منابع طبیعی و محیط زیست

منابع طبیعی سقز

بیان مسائل و مشکلات منابع طبیعی و محیط زیست

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع می باشد.

پیوندهای روزانه

۲۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

کد خبر: ۷۴۶ زمان مخابره: - ۰۰:۳۹ ۱۳۹۴/۹/۳۰

ارزیابی ها در باره توافقنامه پاریس طیف گسترده ای از خوشبینی، امید و هیجان تا تردید و حتی ناامیدی را در بر می گیرد.

نحوه اعلام توافق نهایی، اشک های فابیوس در نطق پایانی، هیجان جوانسالانه مقامات و چند دقیقه کف زدن مداوم شان پس از انتشار خبر توافق البته باعث شد که هم اکنون فضای رسانه های عمومی در باره ای رخداد مهم بسیار خوشبینانه باشد. به واقع می توان گفت آنها که موضوع تغییر اقلیم را عمدتا از طریق رسانه ها و اخبار مرتبط با کنفرانس پاریس پیگیری کرده اند اکنون بسیار خوشبین و امیدوار به آینده تحولات اقلیمی جهان نگاه می کنند. اما برای کارشناسان مرتبط و طرفداران محیط زیست که از قبل پیگیر اخبار و تحولات این حوزه بوده اند توافق پاریس اگر چه به صورت نسبی رضایتبخش است، اما آنقدر هم که رسانه ها نشان می دهند هیجان انگیز و امیدوارکننده نیست. توافق پاریس در کجا امیدبخش است و در کجا ناامیدی بر می انگیزد؟ برندگان و بازندگان واقعی ایت توافق چه کسانی هستند؟ در پی برخی انگاره ها در این باره ذکر شده است:

امیدبرانگیزها

واقعیت این است که نسبت به ظرفیت کنونی نظام سیاسی و اقتصادی جهان برای تن دادن به اقتضائات یک جهان کم کربن توافق پاریس سندی مدرن و رو به جلو است. در نهایت هر برنامه ای برای کاهش انتشار گازهای گلخانه ای به معنای ایجاد محدودیت های اقتصادی (عمدتا حوزه شمال) و کاهش روند رشد (عمدتا حوزه جنوب) و تغییر الگوی مصرف و دگرگونی سبک زندگی (سراسر جهان) خواهد بود و نمی توان توقع داشت همه شاخص ها و کمیت های مطلوب در این باره صرفا در قالب یک توافقنامه قابل حصول باشد. حتی در نگاهی خوشبینانه می توان گفت توافق پاریس چارچوبی سختگیرانه تر از متوسط تحمل تغییر در جهان کنونی را ترسیم می کند. از این سختگیرانه تر و از این جدی تر، البته مطلوب تر است. اما احتمالا کمتر قابلیت اجرا را خواهد داشت. و توافقنامه پاریس در چارچوبی تنظیم شده که بیشترین قابلیت اجرا را داشته باشد.

ناامید کننده ها

به واقع توافق پاریس چیزی اضافه تر از برنامه عمل پانل بین دولتی تغییر اقلیم (IPCC ) و به ویژه گزارش سال 2014 این نهاد ندارد. آن برنامه جامع و دقیق تعیین می کند که سهم هر کشور برای کاهش گازهای گلخانه یی چقدر است و برای دستیابی به هر مقدار از اهداف کاهش گرمایش جهانی (سناریوهای مهار از 1.5 تا حتی 5 درجه سانتی گراد) در قالب یک برنامه زمانبندی هر کدام از منابع انتشار گازهای گلخانه یی به چه صورت باید محدود شوند. سه ماه پیش از کنفرانس پاریس 150 کشور هدف (آنها که 99 درصد گازهای گلخانه یی را تولید می کنند) هر کدام برنامه ملی خود را در این باره اعلام کرده و اتفاقا این برنامه ها بسیار با استقبال کارشناسان و ناظران بین المللی روبرو شده بود. پس در پاریس قرار بود چه کاری انجام شود؟ قرار بود آن برنامه از یک پشتوانه قوی سیاسی و اجتماعی برخوردار شده و از نظر حقوقی لازم الاجرا شود. که البته لازم الاجرا نشد. قرار اولیه هم در آغاز کنفرانس دستیابی به یک پروتکل حقوقی بود. اما روند مذاکرات نشان داد چنین ظرفیتی وجود ندارد و اصرار بر تدوین یک سند تماما حقوقی عملا کنفرانس پاریس را یا همچون کپنهاگ به شکست می کشاند و یا همچون کیوتو آن می شود که در نهایت حتی ده درصد کشورها نتوانند به تعهدات خود عمل کنند. به همین خاطر در نهایت به جای یک سند حقوقی لازم الاجرا دستاورد پاریس یک توافقنامه سرشار از سخنان حکیمانه و دلچسب اما عمدتا فاقد پشتوانه اجرایی بود. وقتی که تعهدی برای الزام و اجرا وجود ندارد، البته که برای دلمشغولان واقعی مسئله تغییر اقلیم نکات نگران کننده پر رنگ تر می شود.

برندگان پاریس

کشورهای غربی خوشحالترند. آنها جهان را به ضرورت مهار گرمایش جهانی ترغیب کردند اما عملا هم خود را ملزم به پرداخت هزینه های آن نکردند. از دیدگاهی البته رادیکال می توان گفت نظام سرمایه داری در پاریس مثل یک ماهی زرنگ از دست محیطزیستگرایان لیز خورد و فرار کرد و باز هم این فرصت را پیدا کرد تا در دریای نفت بی دریغ بیالاید و به پیش بتازد. سیاستمداران غربی خیلی شیک و مجلسی پز دلمشغولی برای مهار گرمایش جهانی گرفتند و به طور نسبی موفق شدند نگرانی برای تداوم این گرمایش را از اقتضای نفتسوز سرمایه داری جهانی و تاثیر غالب شرکت های بزرگ چند ملیتی به رشد (لابد غیر مسئولانه!) چین و هند برگردانند.

بازندگان پاریس

با 2 درجه افزایش متوسط گرمایش جهانی هم امکان هفتاد سانتی متر افزایش سطح آب اقیانوس ها وجود دارد. و این یعنی خطر بزرگ برای افزون بر هفتاد کشور اقیانوسی و جزیره ای. و البته نشانه ها می گویند نه 1.5 درجه که اخلاقا در توافقنامه پاریس درخواست شده و نه 2 درجه که هدف مصرح این توافقنامه است عملا امکان تحقق ندارند و همچنانکه در گزارش IPCC تاکید شده به فرض اجرای همه توافقات کارشناسی 2.7 درجه سانتی گراد افزایش دما اجتناب ناپذیر خواهد بود. فقط یک سند حقوقی با الزامات اجرایی آهنین می توانست گرمایش را زیر این مقدار نگه دارد که البته توافقنامه پاریس چنین سندی نیست. فی المثل ما می دانیم که تا کمتر از چند دهه دیگر به طور قطع بخش عمده کشور مالدیو غرق خواهد شد. بازندگان دیگر، کشورهای حوزه خاورمیانه و شمال آفریقا هستند که همچنان شاهد تداوم خشکیدگی خواهند بود. یعنی خشکتر و گرمتر شدن بعضا با روندهایی دو برابر متوسط جهانی. توافقنامه پاریس مانع نخواهد شد که آنها به نرمال اقلیمی پیش از دهه هفتاد میلادی برگردند. متاسفانه ایران نیز در زمره کشورهایی قرار دارد که بسیار از این جهت آسیب خواهد دید. اما جالب است که اتفاقا ایرانیان کمترین توجه را به خداد پاریس داشتند. نه فقط دولت ایران، بلکه حتی رسانه ها و قشر الیت ایران هم (بر اساس آنچه که در فضای رسانه های اجتماعی قابل رصد است) کمترین توجه را به این رخداد تاریخساز داشتند. گفته می شود سواد مدرن فقط به معنای دسترسی به ابزار مدرن نیست، بلکه توجه به مسائل جهان مدرن هم هست. و البته کم توجهی به مهمترین و رسانه ای ترین مسئله جهان مدرن (دست کم در این هفته ها) نشان می دهد که مشکل فقط این نیست که ما بیشتر از بقیه گرم و خشک می شویم، مشکل این است که ظاهرا ما کمتر از بقیه ظرفیت و آمادگی سازگاری با این وضعیت ناگزیر را داریم. به هر حال اگر توافقنامه پاریس سختگیرانه تر و الزام آورتر بود ایران بسیار بیشتر سود می برد. اگر چه کم رمقی توافق مذکور بازار نفت را برای ما همچنان قدری (فقط قدری) پر رونق نگه می دارد، اما کمکی به کاهش روند از دست رفتن منابع آب و خاک ایران نمی کند.

 

منبع:خبرگزاری مستقل محیط زیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۵
پیمان صاحبی

کد خبر: ۸۶۲ زمان مخابره: - ۰۰:۲۴ ۱۳۹۴/۱۱/۱۶

ایرن - جمعی از اساتید حوزه اقلیم شناسی و محیط زیست در مورد تغییرات اقلیمی، چالش ها و آسیب های آن در کافه خبر گروه محیط زیست خبرآنلاین به بحث نشسته اند که مشروح آن را در ادامه می خوانید.

تغییرات اقلیم زمین را رو به نابودی برده است. نگرانی ها درباره تاثیرات دست اندازی بشر به طبیعت، تاحدی جدی بود که اواخر پاییز ۹۴، اجلاس جهانی تغییر اقلیم در پاریس با حضور سران کشورهای دنیا برگزار شد. آن هم در اوج تهدیدهای تروریستی که در پاریس وجود داشت.

نتیجه هم یکسری تعهدات کشورهای مختلف دنیا بود برای توسعه پایدار و پیشگیری از تغییرات نابود کننده اقلیم. همین هفته گذشته هم در ژنو سوئیس کنفرانسی برای پیگیری عهدنامه های مصوب شده در کنفرانس تغییر اقلیم ۲۰۱۵ برگزار شد. جهان تلاش می کند تا زمین به این زودی ها دو درجه گرمتر نشود.

از سوی دیگر پیش بینی هایی وجود دارد که در نیم قرن آینده دمای هوا در خاورمیانه آنقدر بالا می‌رود که دیگر حیاتی درآن باقی نمی ماند. همچنین روایت هایی از سهم خشکسالی در جنگ های منطقه وجود دارد. همه اینها به دلیل تغییراتی است که انسان روی زمین بوجود آورده است؛ توسعه شهرنشینی، افزایش و تراکم جمعیت، بهره کشی بیش از اندازه از منابع آبی و خاکی، صنایع آلاینده، مصرف بی رویه و مانند اینها.

اما تغییر اقلیم و گرمایش در ایران چه تاثیراتی دارد؟ باید چقدر پیش بینی های گرم شدن بیش از پیش خاورمیانه در نیم قرن آینده را جدی گرفت؟ همین باره میزگردی با حضور دکتر بهلول علیجانی، استاد جغرافیای طبیعی (اقلیم‌شناسی) دانشگاه خوارزمی تهران، دکتر شاهرخ فاتح، رئیس مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران سازمان هواشناسی، دکتر مهدی زارع، استاد پژوهشگاه زلزله شناسی و محمد درویش، عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور و مدیرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست در کافه خبر برگزار کردیم.

مشروح این میزگرد را در ادامه می خوانید؛

تغییر اقلیم تا چه حد درست هست؟ یک سری معتقدند که تغییر اقلیم اصلا اتفاق نمی‌افتد و این چرخه‌ای است که زمین دارد. فرضیه قوی تر این است که تغییر اقلیم اتفاق افتاده و دست درازی انسان زمین را نابود کرده است. اثراتش هم به شکل خشک سالی‌های پی در پی، خشک شدن جنگل‌ها و آسیب‌های غیر مستقیم و ادامه دار آن نمایان است.

علیجانی: تغییر اقلیم ام المخاطرات، یعنی مادر همه مخاطره‌ها است. در یک تعریف ساده اقلیم را شرایط کلی اتمسفر در دراز مدت می‌گوییم. موقعی که صحبت از تغییر اقلیم می‌کنیم یعنی میانگین‌های 30 ساله در حال تغییر است. در دهه 1940 همه می‌گفتند که زمین به سمت دوره یخچالی کوچک می‌رود، ولی در دهه 60 و 70 این فرضیه عوض شد. گفتند که زمین دارد گرم می‌شود. از اواسط دهه 70 آثار گرمایش زمین ظاهر شد. براساس گزارش پنجم هیات بین دول تغییر اقلیم (IPCC) 85 درصد از متخصصین باور دارند که تغییر اقلیم صورت گرفته و 11 درصد معتقدند تغییر اقلیم وجود ندارد و بحث‌ها سیاسی و یا نوسان است. آنچه که مسلم است این است که براساس همان گزارش پنجم که در سال 2013 منتشر شد؛ هوا رو به گرمی می‌رود. گرمای شهرها را هم ما الان می‌بینیم. IPCC معتقد است که 95 درصد دلیل تغییر اقلیم فعالیت‌های انسان است. انسان در این سال‌های اخیر به دلائل مختلف از جمله از بین بردن جنگل‌ها، تخریب پوشش گیاهی، افزایش گازهای گلخانه‌ای، سوخت‌های فسیلی، تمدن و تکنولوژی باعث شده که هوا گرم شود و این گرمایش هوا جدی است.

بحثی که تا قبل از دولت آقای روحانی مطرح نمی‌شد ردپای اکولوژیک ایران بود؛ می گفتند ما هیچ آسیبی به اقلیم نمی‌زنیم و تغییر اقلیمی جهانی هم ربطی به ما ندارد. تغییر اقلیم چقدر در ایران جدی است و چقدر باید آسیب‌های آن را جدی بگیریم؟

علیجانی: آسیب‌های تغییر اقلیم و آثارش در ایران جدی است. گرم شدن هوا یکی از این آثار است. زمانی زمستان‌ها با برف آغاز می شد؛ ولی الآن در زمستان از برف خبری نیست. دما افزایش پیدا کرده، تبخیر بالا رفته و مراتع و بیابان‌ها در ایران گسترش پیدا می کند. ممکن است بگوییم این‌ها به دلیل فعالیت‌های انسانی است. فعالیت‌های انسانی دما را افزایش می‌دهد و افزایش دما روی کشاورزی، توسعه بیابان‌ها و از بین رفتن مراتع اثر می‌گذارد. در ایران نقش انسان در کاهش آب خیلی مهم تر از نقش تغییر اقلیم است. تغییر اقلیم به صورت غیر مستقیم اثر می‌گذارد. یکی از نشانه‌ها و مشخصه‌های بارز تغییر اقلیم فراوان شدن بی نظمی‌ها است. بی نظمی یعنی این که یک سال مانند امسال موج گرمای طولانی حاکم و تابستان خیلی گرم می‌شود و یک سال مثل سال 86، زمستان خیلی سرد و باران‌ها رگباری می‌شوند. از گذشته بیشتر باران‌های کشور ما رگباری است و بیشتر صدک‌های بالای 90 اتفاق می‌افتد. ولی الآن در حال افزایش است. یک سال اصلا باران نداریم که خشکسالی می‌شود و سال دیگری هم مثل امسال که باران داریم؛ چون بارانش رگباری است این همه خسارت خورده ایم. رگباری بودن باران ها نشانه های تغییر اقلیم است. جزیره گرمایی شهرها افزایش پیدا کرده و شدیدتر شده است؛ این‌ها نشانه‌های تغییر اقلیم است.

آقای دکتر فاتح، همانطور که آقای دکتر اشاره کردند یکی از نشانه‌های تغییر اقلیم بیابانی شدن است که من به خشک سالی تعمیمش داده ام. ما قبلا چقدر خشک سالی‌های این چنینی را تجربه کرده ایم. اصلا تاریخی داریم که مانند این دوره‌ای که الآن هست خشک سالی سنگینی را تجربه کرده باشیم؟

فاتح: براساس آمارهای بلند مدتی که وجود دارد؛ ما در کشور هم به لحاظ بارشی و هم به لحاظ دما و تبخیر؛ شرایط به سمت خشک سالی رفتن را داشتیم. آمارهایی که در ۷-۴۶ سال اخیر بررسی شده و داده‌های آن موجود است یک روند افزایشی در دما را با یک آهنگ در حدود سه دهم سلسیوس برای هر دهه نشان می‌دهد. یعنی ما با شرایط گرمایش جهانی همگام هستیم. اگر روی خوش‌بینانه ترین سناریوهای IPCC انگشت بگذاریم باز می‌بینیم که شرایط کلی کشور با آن سناریو جلو می‌رود. در مورد بارش هم آمارهای بلند مدت نشان می‌دهد که ما روند کاهشی را در میزان بارش‌ها داریم. اگر به صورت عام از مردم سوال کنید می‌گویند میزان بارش کشور در حدود ۲۵۰ میلیمتر است. در حالی که همین الآن با آمارهای ۵۰ ساله میزان بارش کشور ۲۳۹ است؛ یعنی همینطور میانگین کشور در حال پائین آمدن است. در تبخیر هم آهنگ افزایشی داریم. تمام پارامترهای هواشناسی که به نوعی این موضوع را نمایندگی می‌کنند ما را به آن سمت و سو هل می‌دهند و نگاه ما را به آن طرف می‌برند. به لحاظ آنچه که در تغییر اقلیم اتفاق می‌افتد تفاوتی بین ما با کشورهای پیشرفته نیست. مثلا همان اتفاقی که در کالیفرنیا به لحاظ هواشناسی افتاده است در ایران نیز می‌افتد. آن‌ها هم اخیرا خشک سالی داشتند. وقتی که اینجا یا در کشورهایی مانند ما این اتفاق می‌افتد مانند یک دومینو حرکت می‌کند و بلافاصله شما اثرات بعدی را می‌بینید؛ یعنی در کشاورزی، در منابع آب و بعد آثار اقتصادی و اجتماعی اش را در حاشیه شهرها می‌بینید. متاسفانه ما هنوز داده درست و درمان و منسجمی که با آن بتوانیم شرایط کشاورزی را رصد کنیم نداریم. می‌دانید که ما چهار مرحله خشکسالی داریم که از هواشناسی شروع می‌شود و به کشاورزی، آب شناسی و ریدولوژی می رود و بعد شرایط اقتصادی و اجتماعی را در بر می‌گیرد.

اگر 30 سال اخیر را به سه تا دهه تقسیم کنیم و با شاخص‌هایی که صرفا خشک سالی‌های هواشناسی دارد و شاخص‌های بلند مدت است، نگاه کنیم می بینیم دهه اول شرایط بد نبوده است. نقشه‌ها تقریبا خوب هستند و ما بدهی انباشته‌ای به لحاظ منابع آب در کشور نمی‌بینیم. ولی دهه دوم می‌بینیم که مناطقی که شرایط طبیعی دارند به طور عمده به سمت خشک سالی تمایل پیدا می‌کنند. قسمت نگران کننده آن این است که در ده ساله سوم این 30 سال، خشکسالی به خیلی از مناطق کشور گسترش پیدا کرده است.

مشخص نیست که چقدر از آن سهم انسان و چقدر از آن مربوط به خشکسالی طبیعی است؟

فاتح: این‌که ما بخواهیم سهم تعریف کنیم شاید خیلی آسان نباشد. سهم تغییر اقلیم امکان ناپذیر است. اما واقعیت آن این است که در کشوری مثل ما آن مدیریت منابع آب است که گاهی موقع‌ها لنگ می‌زند. این‌که ما احساساتی برخورد می‌کنیم و توسعه‌های ما عجیب و غریب است، باعث می‌شود که ما به محض این‌که تصمیمی گرفتیم بدون این‌که به تبعات آن در مقوله توسعه و تبعات جانبی اش توجه کنیم آن را اجرایی کنیم. این است که نقش عوامل انسانی را در تولید خشک‌سالی ایجاد می‌کند.

می‌گویند که هیچ المانی نداریم برای این که بگوییم چقدر کشاورزی در ایران تاثیر گذاشته است و رد پای انسانی چقدر بوده است؟ واقعا در هیچ سازمانی در ایران تحقیق نشده است که ببینیم چقدر ما مقصر بوده‌ایم و چقدر اقلیم؟

درویش: واحد مخاطرات سازمان زمین شناسی که آقای بلورچی مدیریت آن را بر عهده دارد، مطالعه جامعی در سراسر کشور انجام داده، نقشه‌ ای هم از میزان نشست زمین در پهنه‌های ایران تهیه کرده و به این نتیجه رسیده است که میزان نشست زمین در ایران که ناشی از افت شدید و مستمر سفره‌های زیر زمینی است، فوق العاده نگران کننده است. کلا ۴ میلیمتر نشست زمین به عنوان شرایط بحرانی در سال شناخته می‌شود. در برخی از مناطق ایران این میزان خیلی بیشتر بوده است. در کره زمین بالاترین نشست زمین که گزارش شده است ۳۴ سانتیمتر است. در تهران؛ در دشت شهریار و معین آباد ورامین این رقم ۳۶ سانتیمتر گزارش شده است.

آن‌ موردی که ۳۴ سانتیمتر گزارش شده در یک وسعت زیادتری بوده است؟

درویش: ۳۴ سانتیمتر نشست در نیومکزیکو پایتخت کشور مکزیک گزارش شده که به دلیل افت شدید سفرهای آب زیر زمینی و برداشت‌های خیلی زیاد این اتفاق افتاده است. در تهران ۹۰ برابر شرایط بحرانی دو سانتیمتر بالاتر از رکود کره زمین است. اما در دشت رفسنجان الآن ۶۵ سانتیمتر زمین نشست کرده که این به مراتب از آن هم بالاتر است. الآن در آبی بگلو در دامنه‌های سهند و سبلان و جایی که بارندگی بسیار وضعیت مطلوب تری نسبت به میانگین کشور دارد، با فرایند نشست زمین روبرو شدیم. در میناب بعد از بارندگی شدیدی که اتفاق افتاد نشست زمین به طرز وحشتناکی اتفاق افتاد. چاله‌هایی ایجاد شد که شترها و دام هایشان در آنها گم می شوند. بزرگترین نخلستان دنیا بعد از بصره میناب بود و ما در آن‌جا هشت میلیون نفر نخل داشتیم که الان همه آنها خشک شده است که اصلا باور کردنی نیست. یک میلیون اصله درخت انبه و صدها هزار درخت مرکبات داشتیم که همه آنها براثر احداث سد استقلال خشک شده اند. سد استقلال را روی رودخانه شور و شیرین میناب زدند و آب را برای تامین آب شرب و صنعت به بندرعباس منتقل کردند و دشت خالی شد. مردم اعتراض کردند؛ به آنها مجوز دادند که چاه بزنند و دمار از روزگار دشت میناب درآمده است. بسیاری از روستاها خالی شده و بعد از بارندگی شدید یک باره زمین به طرز وحشتناکی نشست کرده است. در کبوتر آهنگ و قهابند همدان شاهد ایجاد چاله‌های خیلی بزرگی بودیم. در منطقه خان میرزا در چهارمحال بختیاری، دریاچه پریشان، قره داغ و بسیاری از مناطقی که کمتر سابقه نشست زمین را داشتیم این اتفاق افتاده است. همین امسال در محور یزد به میبد و اردکان ترک‌های بزرگی ایجاد شده است. البته می شد پیش بینی کرد که آن‌جا این اتفاق بیفتد. ولی در مناطق ساحلی ما در خلیج فارس و دریای عمان چرا باید این اتفاق بیفتد؟ این واقعا خیلی شگفت آور است. ما می‌توانستیم با هزینه‌های کمتر این مشکل را حل کنیم. رد پای پر رنگ عملیات تکنوژنیک یا عملیات انسانی در آن چیزی که از آن به عنوان بحران محیط زیستی کشور یاد می‌شود، وجود دارد. بخشی از این بحران به بحران آب و اندوخته‌های آبی سر زمین برمی‌گردد. درست است که تغییر اقلیم یک واقعیت است و نمی‌توانیم آن را انکار کنیم. 20 سال پیش برای اولین بار undp پژوهشی در ساحل در منطقه شمال آفریقا انجام داد، منطقه ای که قبل از این بحران‌های تغییر اقلیم، ما با بزرگترین بیایان زایی قرن بیستم در آن رو به رو بودیم، یک وسعت ۲۰ میلیون هکتاری کاملا آن‌جا خشک شد و آن زمان موج مهاجرت بزرگ در افریقا ناشی از شدیدترین جریان‌های بیابان زایی رخ داد که عکس‌هایش هنوز هم در اینترنت وجود دارد. در مطالعه‌ای که یک سری از اقلیم شناس‌ها انجام دادند گفتند که بیابان زایی می‌تواند خشک سالی را تشدید و خشک سالی‌ها بیابان زایی را تسریع کنند. یعنی این‌ها روی همدیگر اثرات متقابل می‌گذارند. وقتی که بیایان زایی و برهنگی سطح زمین رخ می‌دهد در واقع میزان ظرفیت گرمایی زمین کاهش پیدا می‌کند و ناخودآگاه یعنی تفاوت دمای شب و روز، ضریب تبخیر و متوسط دما افزایش پیدا می‌کند. وقتی که متوسط دما افزایش پیدا می‌کند، فرآیند تبخیر را تشدید می‌کند. در نتیجه نیازهای آبی در بخش کشاورزی، اقلام زراعی و میزان فشار بر سفره‌های آب زیر زمینی را برای همان تولید محصول افزایش می‌دهد. حتی میزان مصرف کولرها را افزایش می‌دهد و این خودش دوباره این ها را تشدید می‌کند. این دو تا عامل به هم ربط دارد. خلاصه حرف من این است که عملیات نابخردانه انسانی در پهنه فلات ایران و در بسیاری از مناطق کره زمین سبب شده تا آسیب پذیری و شکندگی سرزمین نسبت به تغییرات آب و هوایی به شدت افزایش پیدا کند. فرض کنید یک شتر می تواند یک ظرفیت مشخصی از بار را تحمل کند و اگر آن ظرفیت تکمیل شد با گذاشتن یک پر رویش آن شتر متلاشی می‌شود؛ نبای د بگوییم که این پر چیزی نبود. در واقع ما بلایی سر این سرزمین آوردیم که حالا تحمل آن پر را هم ندارد.

آقای دکتر زارع چند وقت پیش کنفرانسی دادید در مورد این موضوع که خشکسالی‌ها و نابود شدن مراتع روی افزایش زلزله چه تاثیری می‌گذارد. اگر آن اتفاقی که در قرن بیستم برای افریقا افتاد در ایران بیفتد ما چه انتظاری باید داشته باشیم؟ این‌که شهرنشینی در شهرهایی که زلزله خیزی زیادی دارند افرایش پیدا کند و ما بدون این‌که مرحله دوم و سوم را رد کنیم به مرحله چهارم برسیم و افتضاحات بشری اتفاق بیفتد.

زارع: دو تا زاویه مهم وجود دارد و هر دوی آن مایه دغدغه و فکر است. یکی این که این خشک سالی که اتفاق افتاده و از بین رفتن آب ، اعم از این‌که به طور مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر تغییر اقلیم در فلات ایران بوده و یا این که انسان‌ها و یا گرم شدن کل کره زمین چقدر در آن موثر بوده است، چقدر می‌تواند موجب چکانش زلزله‌ها شود. سئوال این است که ما در دشت‌هایی که حجم زیادی از آب‌ را از دست دادیم، که متاسفانه تعدادشان هم در ایران زیاد است و معمولا در مرزهای این دشت‌ها گسل‌های فعالی وجود دارد، خواسته و یا چه ناخواسته چقدر توانستیم به طور مستقیم و غیر مستقیم روی رخداد زلزله‌های مهم بعدی در فلات ایران موثر واقع شویم. یکی از مهم ترین و شاید معروف ترین آنها دریاچه ارومیه است که بیش از ۲۰ میلیارد متر مکعب آب را از دست داده است. از دست دادن آب و برداشته شدن بار آب در دشت‌های مهم جنوب غرب تهران، رفسنجان و مشهد اعم از این‌که دریاچه‌های سطحی مانند مهارلو در نزدیکی شیراز که به سمت خشک شدن رفته تا دریاچه ارومیه که این همه بحث در ایران ایجاد کرده، این سئوال مهم وجود دارد. معروف ترین بحث‌هایی که در این مورد شده است در ایالات کالیفرنیا است که می دانید آنها هم مشکل خشکسالی دارند و زمین لرزه هایی که آنها هم مثل ما انتظار می کشند که اتفاق بیفتد.

غیر از آن هم مثال هایی در دنیا وجود دارد که آیا زلزله‌های مهمی در دنیا بوده که مربوط به مساله گرم شدن کره زمین باشد؟ زلزله هفت ریشتری چارلستون در شرق امریکا در کارولینای جنوبی در 31 اوت 1886 ، یعنی همان سالی که ناصرالدین شاه در حرم شاه عبدالعظیم ترور شده است، اتفاق افتاد. یک تئوری خیلی مهمی که برای توضیح دادن این قضیه می‌گویند این است که یخچال‌ها ذوب شده‌اند و عقب نشینی یخ در امریکای شمالی بوده است و باربرداری که در اثر ذوب شدن یخ‌ها اتفاق افتاده ، موجب آن زمین زلزله شده است.

یعنی تغییر اقلیمی که آن زمان وجود داشته است.

زارعی: عقب نشینی یخ برای زلزله چارلستون یک مثال کلاسیک و کتابی است. زلزله‌ هفت و دو دهم ریشتری که در 28 فوریه 1978 تقریبا دو هفته بعد از پیروزی انقلاب ما، در خلیج آلاسکا اتفاق افتاد هم باز به مساله ذوب شدن یخ‌ها برمی گردد. این دو زلزله اصلی با مقیاس هفت ریشتری در امریکا مثال های کلاسیکی است که آنها را با مساله یخبندان ارتباط داده اند. البته ما در ایران چندان مساله یخ و یخ بندان نداریم و مساله ما بیشتر از جنس خشکسالی است.

چند وقت پیس مقاله‌ای از نیویورک تایمز منتشر کردیم در مورد این‌که حضور داعش به دلیل خشکسالی در سوریه بوده است. خشکسالی های پی در پی در مزارع سوریه باعث شده که مردم مهاجرت کنند و حاشیه نشین شوند. در نتیجه نارضایتی و زمینه فرهنگی باعث شده که این اتفاق بیفتد. به زمینه فرهنگی آن را کاری نداریم اما جنگ آبی که همیشه می گفتند احتمال دارد به دلیل خشک سالی‌ و تغییرات اقلیم اتفاق بیفتد، ممکن است برای منطقه شهری ما اتفاق بیفتد؟

زارع: همین مسئله به این‌ خاطر که ما تجمعی از جمعیت را داریم، می‌تواند یک مساله امنیتی برای ما باشد. ما یک تجمعی از جمعیت داریم که مسائل اجتماعی متعددی از جمله بنیادگرایی و غیره خاص خودش دارد که متاسفانه زمینه آن در خاورمیانه وجود دارد و نمونه اش را در داعش می‌بینیم. ولی مثال های عینی ای که در کشور ما در حال وقوع است تجمع مردم مهاجری است که شرایط زندگی و زیست مناسبی ندارند. جنبه دوم این اتفاق خشک سالی و تغییر اقلیم؛ جا به جایی آدم‌ها بین سال های 1375 تا 1385 است. مرکز آمار ایران نشان می‌دهد که حدود 12 میلیون نفر جا به جا شده‌اند که 70 درصد آنها از روستا به شهر بوده اند. از 85 به بعد هم یک 12 میلیون دیگر مهاجرت کردند. چون هر سال یک میلیون تا یک میلیون و 200 هزار نفر جا به جا می‌شوندکه باز هم 70 درصد آن از روستا به شهر و از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ است. بنابراین از حدود 20 سال گذشته حدود 24 میلیون انسان در داخل ایران جا به جا شدند که 70 درصد روستاها را به سمت شهرهای بزرگتر ترک کردند و در حد فاصل بین تهران و کرج در شهر قدس، ملارد، شهریار، قرچک، ورامین، پیشوا مستقر شدند و شهرهای بزرگ و پر جمعیتی را اطراف تهران شکل دادند. خانه‌های آنها هم اکثرا متوسط رو به پایین اقتصادی جامعه است. فرونشست هم وضعیت آنها را بدتر می کند. اطراف مشهد و تبریز هم همین وضعیت را داریم. یک میلیون نفر اطراف مشهد و یک چیزی حدود 500 هزار نفر در اطراف تبریز داریم که مسائل حاشیه نشین شهرهای بزرگ را ایجاد می‌کند.

اتفاقا هر سه تای این شهرهایی که نام بردیم به اضافه کرج؛ چهار شهر مهم ایران هستند که خطر زلزله را به صورت بالقوه دارند. چون این جا به جایی بزرگ جمعیتی به سمت آن‌ها بیشتر اتفاق افتاده، هر اتفاقی برای آن‌ها بیفتد ریسک ما را بیشتر می‌کند. نکته خطرناک تری که مرکز آمار ایران نشان می‌دهد این است که سریع ترین آهنگ این مهاجرت از استان البزر به سمت استان تهران بوده است. این مسئله نشان می‌دهد استان البزر و کرج ایستگاه موقت است و یک تعدادی به طور موقتی به آنجا می آیند تا اگر بتوانند خودشان را به تهران برسانند. یک درصد آن به طور مستقیم و غیر مستقیم مربوط به همین پدیده تغییرات اقلیم و خشک سالی است. این‌ها معنای مهمی دارد که اگر می‌خواهیم راجع به ریسکی مانند زلزله فکر کنیم پارامتر خیلی مهمی است.

آقای دکتر علیجانی به نتیجه رسیدیم که تغییر اقلیم در ایران اتفاق می‌افتد؛ این تغییر اقلیم از چه نوعی است؟

علیجانی: مهم ترین شاخص تغییر اقلیم افزایش دما است و بقیه تحت تاثیر این قرار می‌گیرند. موقعی که دما افزایش پیدا می کند تبخیر زیاد می‌شود و در نتیجه بارندگی کاهش پیدا می‌کند. مثلا IPCC پیشنهاد می‌دهد که برای هر یک درجه افزایش دما 15درصد کاهش بارندگی داریم. اگر همین روال ادامه پیدا کند ما در سال 2050 حدود 30 درصد کاهش بارش نسبت به وضعیت امروزی خواهیم داشت. این خودش در شرایطی که سفره‌های زیر زمینی ما خالی شده و آبی نداریم، بحران ایجاد می‌کند. ما از نظر روان آب 48 درصد نسبت به سال‌های گذشته کاهش آب داریم؛ یعنی این قدر رودخانه‌هایمان کاهش آب پیدا کردند. جنوب شرق کشور تپه‌های ماسه‌ای مرتب پیشرویی می‌کند و این به خاطر خشکسالی و خشک شدن دریاچه هامون است. مردم این مناطق هم شغل‌های تولیدی و پایدار را از دست می دهند و مجبور هستند به شغل‌های کاذب مثل فروختن گازوئیل و غیره روی بیاورند. در زرین دشت فارس هم سفره‌ها خالی شده و کشاورزی دیگر معنایی ندارد چون آبی وجود ندارد. این‌ها همه آثار و خطرات تغییر اقلیم است.

امسال در ماهشهر دمای هوا 67 درجه گزارش شد. چند وقت پیش هم گفته شد خاورمیانه تا 60 سال دیگر قابل زندگی نیست. این پیش بینی اغراق آمیز است یا پیش بینی ای است که به نتیجه قطعی می رسد و باید آن را جدی گرفت؟

علیجانی: یکی از دانشجویان ما اهل کاشان بود و امروز در کلاس گفت: می‌گویند تا بیست سال دیگر کاشانی وجود نخواهد داشت. آب تمام می‌شود و وقتی هم که آب تمام می‌شود دیگر شهری نیست. اما این پیش بینی غیر منطقی است. نمی‌شود گفت تا چند سال دیگر خاورمیانه‌ای وجود نخواهد داشت. اولا بشر توان انعطاف پذیری دارد و مردم می‌توانند موقعی که در شرایط بحرانی قرار می‌گیرند خودشان را سازش دهند. زندگی از بین نمی‌رود. من معتقد هستم شرایط بحرانی می شودو ما باید راه‌های مدیریت و سازگاری با شرایط بحرانی را پیدا کنیم.

آقای دکتر فاتح فکر می‌کنید اینطور که پیش می‌رود این پیش بینی به نتیجه می رسد؟ واقعا باید انتظار داشته باشیم که با این اوضاع خاورمیانه ای وجود نداشته باشد؟

فاتح: تغییر اقلیم، یعنی آنچه که ما از پدیده تغییر اقلیم انتظار داریم در آینده اتفاق بیفتد و ما را اذیت کند؛ تغییر در میانگین‌ها نیست. افزایش رخداد و رویدادهای حدی است؛ مانند خشکسالی‌ها، سیل‌ها و پدیده‌های حدی است که اتفاق می‌افتد. این‌ها ما را اذیت می‌کند. در جامعه نهادینه شده است که تغییر میانگین پارامترها می توانند به سمت روش‌های سازگاری ، مقابله‌ای و یا کاهش اثرات بروند. روش‌های مقابله‌ای و سازگاری برای تغییر در میانگین پارامترها تقریبا شناخته شده است؛ اما آن چه اجازه هر نوع اتخاذ تدابیر سازگار کننده را می‌گیرد، رویدادهای حدی است. اگر این رویدادهای حدی اتفاق بیفتد که دارد اتفاق می‌افتد و تواترش هم دارد بالا می‌رود، باید به سمت سازگاری برود. به هر حال آدمیزاد و یا هر نوع موجود زنده‌ای خودش را در دراز مدت با شرایطی که برای او به وجود می‌آید سازگار می کند. یعنی به سمتی می‌رود که از پتانسیل‌های محل زندگی اش به نحوی استفاده کند که بتواند ادامه حیات دهد. خیلی قائل به این نیستم که همه جا تخلیه می شود. ممکن هست یک روستا تخلیه شود اما این که تمدنی از بین برود و یا شهری خالی شود نخواهد بود.

با دمای بالای ۶۰ درجه در سه ماه از سال چگونه می‌شود زندگی کرد؟

فاتح: خیلی هم نمی‌شود به این اکتفا کرد که با این مدل‌های پیش بینی دقیقا این تغییر اتفاق بیفتد. اگر قرار بود اینطور باشد الان هیچ جا قابل زندگی نبود.

اطراف هامون به خاطر تغییرات اقلیمی دارد از جمعیت خالی می‌‌شود. این را باید چه کرد؟ مردم هم سازگاری پیدا نکردند؛ مدام در آنجا گرد و خاک و طوفان شن هست.

فاتح: اتفاقا سازگار هستند. اگر سازگاری نداشتند؛ این تخلیه شدن خیلی وقت پیش اتفاق می‌افتاد.

درویش: می‌دانید که هر نوع اسباب کشی از زابل قدغن شده و نمی‌گذارند مردم بروند. واقعیت این است؛ زابل یک زندان بزرگ است. به خاطر این‌که مردم خالی نکنند و نروند و نسبت میزان جمعیتی سنی و شیعه به هم نخورد و به این خاطر که اگر زابل را از دست بدهیم تا قم هیچ سکونت گاه دیگری در آن عرض جغرافیایی وجود ندارد؛ دارند مردم را نگه می‌دارند. اگر هم بفهمند که مردم می خواهند شبانه اثاث هایش را ببرد خیلی هم جریمه‌های سنگین می‌کنند. هر کس هم که می رود، اثاث‌هایش را می‌گذارد و می رود. به شدت وضعیت در زابل بحرانی هست.

آقای دکتر پس چگونه سازگاری پیدا می‌کنند؟

فاتح: شما یک مثالی زدید در مورد زابل؛ ...

درویش: فقط زابل نیست. در خوزستانی که بزرگترین تولید کننده کشاورزی ما در طول این چند دهه بوده و بیشترین میزان سرمایه گذاری نفت و گاز، بیشترین میزان آب‌های سطحی حدود ۳۳ درصد آب‌های سطحی و بیشترین میزان پول و بزرگترین منابع آب و گاز را دارد، پژوهشی روی کیفیت آموزش و پرورش در بین ۳۱ استان کشور انجام دادند و بدترین کیفیت آموزش و پرورش در خوزستان است. شش هزار کادر آموزشی رفتند و شش هزار نفر دیگر در صف رفتن هستند و دیگر اجازه ندادند که بروند. چه اتفاقی در خوزستان و در قطب تجمع ثروت کشور رخ داده است که کسی حاضر نیست در خوزستان زندگی کند؟ خوزستان تنها جایی است که شما می‌توانید آخرین ماشین مدل بالا را با ارزان ترین قیمت بخرید و در کل استان و دو ماه در سال در کل کشور با آن برانید. این تسهیلات را آن‌جا و در منطقه اروند گذاشتند ولی باز هم این تسهیلات باعث نشده است که مردم در استان خوزستان بمانند. برای این‌که نه هوایی برای نفس کشیدن و نه آبی برای خوردن وجود دارد. EC در پل اهواز دو هزار و ۳۰۰ و در پل خرمشهر سه هزار و ۹۰۰ شده است. آب گلالود و هوا هم که این طوری است. یک بلای ما سر سرزمین مان آوردیم که دیگر با پنجره‌های طلایی و با ماشین‌های بی‌ام‌وی آخرین مدل هم مردم دیگر نمی‌توانند زندگی کنند.

علیجانی: فلسفه‌هایی راجع به محیط زیست و انسان ایجاد شده که یکی از آنها فلسفه انسان محور است. آخرین فلسفه‌ای که درباره زندگی و سلامت زندگی انسان مطرح می‌کند فلسفه اکوسیستم محور است. می‌گوید انسان اگر می‌خواهد خودش و محیط اطرافش سالم زندگی کند باید به اکوسیستم احترام بگذارد و آن را تخریب نکند. این دیدگاه‌ اکولوژیست‌هاست. ما جغرافی دانان معتقدیم که درست است که باید به اکوسیستم احترام بگذاریم و آن را تخریب نکنیم ولی مهم ترین مساله این است که ما به پراکندگی‌ها دست نزنیم. وقتی که به پراکندگی‌ها دست می‌زنیم خود به خود اکوسیستم هم از بین می‌رود. در ایران در صد سال پیش هر حوزه‌ای برای خودش در دراز مدت به تعادل رسیده بود؛ اما ما سیاست‌هایی را اجرا و پراکندگی‌ها را به هم زدیم. آب کارون را به طرف اصفهان و یزد آوردیم و به اکوسیستمی که عادت کرده بود و داشت زندگی می‌کرد تزریق اضافی کردیم. مثل بچه‌ای که با یک پول معمولی دارد زندگی می کند و ما یک پول اضافی در جیب او می گذاریم. ما از طرفی کشاورزی خوزستان را از بین بردیم. زمین‌های کشاورزی که تعطیل شدند خاک شدند و چون پوشش گیاهی ندارند در نتیجه گرد و غبار زیاد شد. قبلا هم می‌گفتند که یکی از دلایل شورش‌هایی که در سوریه ایجاد شده مساله آب بود. این‌که ممنوع کنیم که از زابل و خوزستان کسی بیرون نیآید،‌ فایده‌ای ندارد. هر طور شده بیرون می‌آیند و حتی شده شبانه هم فرار می‌کنند. باید مدیران کشور در سیاست‌هایشان تجدید نظر کنند؛ نه این‌که بگویند زابلی حق ندارد که بیرون برود. بالاخره باید سهم آن‌ها از آب کارون رعایت شود و بتوانند کشاورزی را توسعه دهند. وقتی کشاورزی توسعه داده شود آن زابلی و یا خوزستانی هم وقتی هم درآمد دارد و هم هوا تمیز است چرا باید آنجا را ترک کند. ما روی پراکندگی‌ها خیلی تاکید داریم؛ می‌گوییم دست نزنید و بگذارید هر جا جای خودش بماند. الان خیلی این بحث ها مطرح می شود که از فلان حوزه به آن حوزه آب ببریم و آن‌جا را آباد کنیم. شما دارید وضعیت تعادل یافته یک جایی را بر هم می‌زنید؛ مانند باروری ابرها که سیستم‌های متعادل را خراب می‌کند و بعد هم هیچ فایده‌ای ندارد.

با توجه به این حرف؛ باز هم باید منتظر باشیم که ببینیم ۵۰ سال دیگر خاورمیانه همچنان جای زندگی می‌شود یا نه؟ اتفاقات بدتری دارد می‌افتد. ما دست درازی به محیط زیست زیاد داریم و از آن طرف تغییرات اقلیمی هم داریم. واقعا باید در این پیش بینی شک کرد؟

علیجانی: اولا همه پیش بینی‌ها با احتمال با ۹۰ درصد و ۹۵ درصد است. ما نمی‌گوییم که اتفاق نمی‌افتد؛ می‌گوییم بشر بالاخره به فکر چاره می‌افتد. برای کل تغییر اقلیم دو راه وجود دارد که یکی از آنها تکنولوژی است. ماشین‌هایی ساخته می شوند که سوخت فسیلی استفاده نکند و از انرژی پاک استفاده کنند. آب باید بهتر بهره برداری شود. جلوی تبخیر گرفته شود و .. و یکی هم فرهنگ سازی است. باید دو تا را با هم انجام دهیم. تکنولوژی که دست رسانه‌ها نیست ولی فرهنگ سازی دست رسانه‌ها است. رسانه ها باید منعکس کنند. برای مثال امسال این بارندگی‌ها که اتفاق افتاده است خیلی‌ها خوشحال هستند و می‌گویند که خدا را شکر دیگر خشکسالی تمام شد. در صورتی که این بارندگی از الآن تا آخر زمستان هم همین طوری هر روز ببارد بازهم به آب‌های زیر زمینی ما این قدر کمک نمی‌کند. ما مشکل داریم و نباید خوشحال باشیم که مساله حل شد. باید برای مصرف آب به طرف فرهنگ سازی برویم. نیاز انسان و کشاورزی برای آب حداقل نیازی است که برای آن آب داریم. این کشور هنوز به آن مرحله خیلی بحرانی نرسیده است؛ فقط کافی است که قدری مصرف مدیریت و فرهنگ سازی شود. هر جا در این کشور مشکلی می‌شود می‌گویند که بروید از فلان جا بخرید و بیآورید. تهران آب ندارد؛ بروید از فلان رودخانه بیآورید. تا به حال در این کشور مدیریت تامین بوده است. باید این روش را کنار بگذاریم و مدیریت مصرف باشد. یکی از دوستان می‌گفت بارندگی کشور مصر ۶۰ میلیمتر است. آن‌ها اولین صادر کننده مرکبات و سیب هستند؛ ولی ما با چهار برابر بارندگی سالانه نسبت به آن‌ها، هیچ چیزی نداریم. چون آب را مدیریت نمی‌کنیم.

آقای دکتر زارع بحث شهر نشینی و مهاجرت را تمام کنیم و برویم سراغ بارندگی‌ها؛ شما معتقد هستید که خاورمیانه خالی از سکنه می‌شود با این شرایط و یا آسیب هایش ادامه دار خواهد بود؟

زارع: ما چیزی به نام تاب آوری اقلیمی داریم. نیاکان ما نشان دادند که با این اقلیم توانستند یک جوری تاب آور زندگی می‌کنند. نشانه‌های تاریخی آن را ما این طرف و آن طرف در این کشور می‌بینیم. مردم خودشان را تطبیق دادند و توانستند زندگی کنند. آنها از زندگی کردن در کنار رودخانه‌ها تا استفاده از سیستم آب شان می‌توانستند خودشان را تنظیم کنند.

نیاکان ما آدم‌های عاقلی بودند؛ منظور این نیست که ما آدم‌های جاهلی هستیم. آن عقل جمعی و نگاه کلی نگری که قبلا وجود داشته الآن وجود ندارد.

زارع: شاید جمعیت هم این قدر نبوده است و با یک جمعیت کمتری خودشان را تنظیم می‌کردند.

درویش: نکته این است که خوشبختانه آنها از ابزارهای تکنولوژیکی که ما در اختیار داریم و متاسفانه باعث شتاب غارت طبیعت شده است، برخوردار نبودند. آن‌ها هم در زمان خودشان سدی ساختند به نام کریت که تا قرن بیستم مرتفع ترین سد دنیا بوده و اگر این امکان را داشتند باور کنید که 500 تا سد دیگر هم می‌ساختند.

زارع: بعضی جاها در توسعه شهرنشینی و یا محله‌‌های زندگی یکسری حریم‌هایی را انتخاب می‌کردند که الآن به وضوح رعایت نمی‌شود. امروزه هر کجایی در کشور، در داخل شهرها و در کنار شهرها و هر کجای خطرناک از قبیل سیل، زلزله و زمین لرزه خانه می‌سازند. حتی خودمان مناطق را سیل خیز و زمین لرزه خیز هم می‌کنیم. جدای از مسئله تشدید فرآیند تغییر اقلیم و خشکسالی، ما داریم یک مقدار زیادی برخلاف تاب آوری اقلیمی عمل کردیم. این‌که در آینده چه می‌شود و آیا خالی از جمعیت می‌شود یا نه؟ باید بگویم شاید به اجبار در معرض تغییر رویکرد قرار بگیریم. برای این‌که بتوانیم زندگی کنیم در این سرزمین باید خودمان را دوباره تنظیم کنیم. متاسفانه به نظر می‌رسد که به اجبار این اتفاق خواهد افتاد. وقتی که زلزله بم اتفاق افتاد در یک شب یک سوم جمعیت شهر از بین رفتند. این شهر باستانی زیبا و کویری ما که واقعا شهر خوبی است و این همه مولد هم هست در کنار گسل قرار دارد. یک جاهایی طبیعت متاسفانه به سختی واقعیت‌ها را به ما تحمیل می‌کند؛ یک سوم آدم‌های بم در یک زلزله ساعت 5 و نیم صبح از بین رفتند به این خاطر که در کنار آن گسل خطرناک یک شهر غیر تاب آور و آسیب پذیر وجود داشت. این تلخی و سختی را طبیعت به ما دیکته کرد و این همه آدم مجروح و معلول به جا گذاشت؛ اما زندگی در بم ادامه دارد و خیلی از اشتباهات قبل از زلزله بعد از زلزله بم تکرار شد و ادامه پیدا کرد. تبریز حداقل چهار بار بر اثر زلزله‌های بزرگ تاریخی تخریب شده و حداقل 12 تا زلزله مهم را تجربه کرده است. این چهار بار تخریب شدید بوده است. یکی از آن ها در سال 1980 و شاید مخرب ترین زلزله کل تاریخ ایران بوده و باز دوباره حیات به آن‌جا برگشته است. این نشان می‌دهد که سازگاری و تاب آوری اقلیمی به لحاظ فرهنگی در ایران وجود دارد. حتی اگر تخریب‌های وسیع هم اتفاق بیفتد؛ به نظر می‌آید که نسل‌های بعدی ما خودشان را تنظیم می‌کنند. منتهی در تنظیم‌های بعدی اتفاقی که در تبریز امروز افتاد دیگر نباید بیفتد. در این 25 سال اخیر تمام منطقه خطرناک شمال تبریز را آپارتمان سازی کردند. یک چیزی حدود 400 هزار تا جمعیت را آنجا گذاشتند. این کار درست خلاف روند تاب آوری اقلیمی است که ما باید پیدا می‌کردیم.

علیجانی: امسال تابستان در سمیناری در تبریز استاندار گفت: ما آدم‌های خیلی خوبی هستیم؛ قبرستان خودمان را در جای سالمی ساختیم که مرده‌های ما صدمه نبیند و خود ما درست در روی گسل زلزله شهر را توسعه می‌دهیم.

زارع: این یک واقعیت است؛ و باید واقعیت را بپذیریم و اگر علم، عقل و بر پایه واقعیت و با نگاه علمی را به کار ببریم به نظر می رسد که آن تاب آوری که ان‌شاءالله از نیاکان خودمان به ارث بردیم؛ این دفعه با یک نظم و سازمان درستی باشد. در ایران اقلیم شناسان می‌گویند که یک چیزی حدود 40-50 میلیون نفر آدم می‌توانند یک زندگی بسامانی داشته باشند.

فاتح: باید از آنچه اتفاق افتاده و می‌بینیم درس لازم را بگیریم و این قدر روی اشتباهات گذشته پافشاری نکنیم. آقای چیت چیان وزیر نیرو جمله‌ای گفتند که در همه سایت ها هم هست،‌ در جلسه ای گفتند که ما در سدسازی افراط کردیم و گفتند که ظرفیت سدسازی برای کشور چقدر بوده است و چه میزان پتانسیل برای سد به کار برده شده است. یک نفر اعتراض کرد که این چه حرفی است و اگر برای مثال سد بالای ایلام نبود ایلام را آب برده بود. یا اتفاقی که در حوزه آبریز دریاچه ارومیه افتاده است و ما چنان پافشاری روی منطقه داریم که گویی خودمان را در اقلیم فرانسه و یا در اقلیم اروپا می‌بینیم. از طبیعت، زمین و پتانسیل اقلیمی آذربایجان با میانگین یک سوم بارش فرانسه، توقع اروپا را داریم. انسان اصلا حیرت می‌کند که چه بلایی سر منطقه آمده است. ما نمی‌خواهیم بپذیریم که کجا هستیم و کشور ما در چه اقلیمی است. روی اشتباهات گذشته مان پافشاری می‌کنیم و مدام دفاع می‌کنیم. حرف‌های منطقی و کارشناسی زده می‌شود اما آن چه البته به جایی نرسد. آن‌جا که باید تصمیم بگیرد اصلا گوشش به این حرف‌ها بدهکار نیست. متاسفانه در مدیریت منابع آب هیچ وقت دنبال درمان اساسی نبودیم و همچنان به سمت مسکن دادن و این‌که مقطعی یک چیزی را ازش بگذریم و سر و صداها رو بخوابانیم بوده ایم.

آقای درویش بیابان زایی در ایران چه سرعتی دارد؟

درویش: بخش تحقیقات جنگل و مراتع که من عضو هئیت علمی آن‌جا هستم اعلام کرد که تقریبا نیمی از کشور ما بیابان شده است. حدود ۴۰ میلیون هکتار از مراتع درجه سه ما به بیابان تبدیل شده است. آمارها را باید کاملا دور بریزیم و آقای دکتر عادل جلیلی رئیس موسسه تحقیقات جنگل و مراتع چهره جدیدی از ایران را که چهره بسیار هولناکی است ترسیم کرد که خیلی هم انعکاس گسترده‌ای در رسانه‌ها داشت. خیلی‌ها هنوز باور نمی‌کنند حرف‌هایی که اخیرا این موسسه زده است.

فکر می‌کنم ما به عنوان متخصصینی که در این حوزه هستیم باید شفاف تر صحبت کنیم و ملاحظات را کنار بگذاریم. ما نباید خیلی خوش بین باشیم. خوش بینی ما حتی اگر عیاری از منطق در آن باشد باعث می‌شود تا آن‌هایی که اصولا به موازین محیط زیستی در چیدمان توسعه اعتقادی ندارند، همچنان جری تر به روند خودشان ادامه بدهند. میناب یک تمدن سه هزار ساله دارد و آثار تاریخی و کهن زاد بوم‌هایی که هست نشان می‌دهد که از دیرباز آن‌جا قطب کشاورزی بوده است. میناب بعد از بصره بزرگترین نخلستان جهان بوده است و الآن هیچ چیزی از میناب نمانده است. هشت میلیون نفر نخل از بین رفته است. بحرانی که در خوزستان ایجاد شده از خشک شدن ۴۰۰ هزار نخل است و نگران هستند که این رقم به یک میلیون نفر نخل برسد.

چرا هنوز صدایش درنیآمده است؟

درویش: به خاطر این‌که میناب در یک گوشه‌ای از این کشور افتاده که رسانه ندارد و آدم‌هایش آدم‌های مهمی نیستند و زیر بار بندرعباس واقعا خفه شده است. من دیروز برای ماجرای چشمه قطری، انتقال آب دشت علی آباد و زیرین گل به سمت شاهرود که تنش اجتماعی بزرگی ایجاد کرده است، جنگل ابر بودم. مردم علی آباد گرگان می‌گویند شاهرودی‌ها و سمنانی‌ها آب ما را می‌دزدند و تنش‌های امنیتی ایجاد شده است. فارغ از این‌که خط لوله جنگل‌های ما را که زیباترین منطقه دنیاست، نابود می‌کند. یک بلای دیگری دارد سر این کشور می‌آید در راستای همان ماجرای داعش که به مراتب خطر آن بیشتر است. غلبه تفکر سازه‌ای در مدیریت آب باعث شده است که مردم الیگودرز چشم دیدن قمی‌ها را نداشته باشند؛ چون می‌گویند آن‌ها آب ما را می‌دزدند. باعث شده که مردم سامان چشم دیدن کاشانی‌ها را نداشته باشند؛ چون می‌گویند طرح تونل گلاب یک و دو آب ماست و درگیری شده است. ورزنه‌ای‌ها با یزدی‌ها، خوزستانی‌ها با اصفهانی‌ها و بروجرنی‌ها با رفسجانی‌ها در افتادند. سد تالوار دارد بین زنجان و همدان تنش ایجاد می‌کند و جریان‌های پان ترکسیم در ارومیه تقویت شده است، به خاطر این‌که می‌گویند فارس‌ها از عمد ۷۲ تا سد روی ۱۱ رودخانه ما زدند و می‌خواهند تمدن ما را نابود کنند. عرب‌های هم وطن ما در سوسنگرد و بوستان به بزرگترین سد مهندسی ما، سد کرخه، سد عرب کش می‌گویند. شاید ما بتوانیم با تمهیدات مهندسی و فنی مشکلات محیط زیستی و مدیریتی را حل کنیم؛ اما کینه‌ای را که بین ملل و اقوام ایرانی‌ها ایجاد می شود به این سادگی‌ها حل نخواهد شد. خودمان با دست خودمان جنگ آب را دامن می‌زنیم. مقام معظم رهبری در ۱۷ اسفند ماه سال گذشته یک جمله کلیدی گفتند؛ درست است که بحران آب جدی است، اما بحرانی به مراتب جدی تر از بحران آب در حوزه محیط زیست هست که کسی به آن توجه نمی‌کند؛ و آن بحران خاک است. ایشان گفتند شاید بتوانیم به روش‌های مختلفی کمبود آب را در این کشور جبران کنیم. ما که در کنار منابع بزرگ آب در شمال و جنوب هستیم و الآن تکنیک آب شیرین کن خورشیدی به وجود آمده است و آب شیرین کن‌های خورشیدی مشکل آب شیرین کن های قبلی که پرت بالای انرژی و تولید بالای گازهای گلخانه‌ای را ندارد؛ پس به راحتی می‌توانیم کابوس کمبود آب شرب ایرانیان را حل کنیم. کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس ۱۰ میلیارد متر مکعب در سال آب شیرین می‌کنند و کل آب شرب مورد نیاز مورد نیاز ۷۸ میلیون ایرانی، هشت میلیارد متر مکعب آن‌ها است. در بدبینانه ترین سناریو می‌گویند که الآن آب قابل استفاده ایران صد میلیارد متر مکعب است. کمتر از ۱۰ درصد آن و یعنی ۸ درصد آن آب شرب است. در بدترین سناریو می‌‌گویند ممکن است ۴۰ درصد ما با کمبود تنش آب ریزش‌های آسمانی مواجه شویم؛ پس چرا مردم باید از کابوس کمبود آب شرب بترسند. ما در یک منطقه‌ای از عرض بین ۲۵ تا ۴۰ درجه قرار گرفتیم که اصلا قابل مقایسه با این نواری که به آن کمربند خشک جهان می‌گویند نیست. چون پهنه‌ هایی از ایران وجود دارد که ارتفاع آن بالای چهار هزار متر است. چهار هزار متر به بالا یعنی آب دائم، برف دائم و یخچال دائم. ما برای این است که ۱۸۰تا رودخانه داریم و الا هیچ فرقی با عربستان، امارات، کویت، اردن، رب الخالی و بحر المیت نداشتیم. فکر می‌کنید چرا در امارات ماجرای داعش تکرار نمی‌شود؟ فقط چون پول دارند. اگر این پول نبود امارات، قطر، بحرین و عربستان که خیلی زودتر چاه‌هایشان خالی شده بود و حتی آب‌های فسیلی شان را هم کشیده بودند. آنها به مدد تکنولوژی برای خودشان یک اتمسفر مصنوعی با دلارهای سبز ساختند و دارند زندگی می‌کنند. دولت ترکیه از ضعف دولت مرکزی در عراق و سوریه استفاده کرد و طرح گاف را اجرا کرد و ۳۸ میلیارد متر مکعب از آب دجله و فرات را در روز روشن دزدید. ۳۸ میلیارد متر مکعب یعنی ۴۰ تا رودخانه زاینده رود. اگر چهل تا رودخانه زاینده رود در ایران مرکزی جاری می شد؛ ایران مسلما بهشت می شد. این ۴۰ رودخانه از آنها گرفته شد و آنها هم ثروتی هم نداشتند که بخواهند از آب شیرین کن استفاده کنند و یا هر تمهید دیگری و این بلا و این مصیبت اتفاق افتاده است. در آفریقا هم این اتفاق افتاد؛ بعد از فاجعه ساحل هست که بوکوحرام در آن‌جا رشد می‌کند. داعش هم در این‌جا رشد می‌کند و القاعده و طالبان هم رشد می‌کند. چرا نباید از این درس عبرت بگیریم و به آن سمت حرکت نکنیم. چیدمان توسعه در کشور ما غلط است و ما به جای این‌که آرمان ما امنیت قضایی باشد، آرمانمان خودکفایی در بخش کشاورزی شده است. در منطقه‌ای که واقعیت‌های اقلیمی و جغرافیایی آن با این آرمان تناقض دارد. ما می‌توانیم قطب تولید انرژی‌های خورشیدی باشیم، انرژی‌های بادی باشیم، می‌توانیم بوم گری مسولانه را در این کشور تقویت کنیم، می‌توانیم از چهار هزار و ۷۰۰ کیلومتر مرز آبی مان استفاده کنیم. می توانیم به گرانیگاه تجارت بدل شویم. می توانیم صنایع های‌تک و توریست علمی را گسترش بدهیم. چرا باید همه راه‌ها به سمت توسعه ناپایدار کشاورزی ختم و این مصیبت‌ها گریبان گیر ما شود.

چرا ما به جای این‌که ۱۸ بار باز چرخانی آب کنیم و یا ضایعات کشاورزی مان را که باید پنج درصد باشد و الان ۳۰ درصد است و باعث شده ۲۷ میلیارد متر مکعب از آب ما حرام شود، جبران کنیم؛ مرتب سد می‌سازیم و طرح انتقال آب را اجرا می‌کنیم. ۵۰۰ هزار میلیارد تومان پول را حرام کردیم. ستار محمودی قائم مقام وزیر نیرو می‌گوید که ما ۱۵۰ هزار میلیارد پول می‌خواهیم تا طرح‌های نیمه تمام مان را در بخش آب تکمیل کنیم. بسیاری از پژوهشکده‌ها و موسسات معتبر به ما تماس می‌گیرند که وزارت نیرو چرا این سدها را ادامه نمی‌دهید؟ اگر این سدها ساخته شده بود، این همه سیل الآن نمی‌امد. این یک اشتباه راهبردی بزرگ است. وظیفه سدسازی که مهار سیل نیست. سیل را باید با عملیات آب خیزداری، با تعادل بخشیدن به دام و مرتع، با بهبود کیفیت مراتع ما که وظیفه وزارت جهاد و کشاورزی است و با عملیات آب خوان داری تامین کنیم. نه این‌که سد بسازیم که کلی رسوب و آب پشت آن جمع شود.
اصلا کدام منطقی می‌گوید که ما سیل بند بسازیم تا جلوی سیل را بگیرد؟ خود آن سیل در واقع نعمت است. دشت میناب و خوزستان حاصل خیز است برای این‌که این سیل‌ها می‌آمده و مواد غذایی می‌آورده. چرا صیادی در خلیج فارس و دریای عمان این قدر پر رونق بوده؟ چون این رودخانه‌های سیلابی می‌امدند و کلی مواد غذایی می‌آوردند. جلوی همه این ها را ما با سدسازی گرفتیم و همچنان بر طبل این نابخردی می‌کوبیم. ما حتما با شهامت و جسارت بیشتری هشدار دهیم که اگر بخواهیم با همین شرایط ادامه دهیم، شاید وضعیتی به مراتب بدتر از سومالی در انتظار ماست.

آقای دکتر فاتح، در مورد سوانح با آقای ترابی گفت و گویی داشتیم و اتفاقا با بارندگی‌هایی که پی در پی در مهرماه اتفاق می افتاد هم زمان شد. اعتقاد داشتند که ترسالی در ایران شروع شده و واقعا این طور است؟ دوره خشک سالی تمام شده است؟

فاتح: به نظر من از دید کارشناسی چیزی به نام دوره ترسالی که در اقلیم ایران مصداق ندارد. اگر دیدیم که باران می‌بارد و یک دوره پر بارشی، تری و یک فصل پر بارشی بود آن قطعا استثناء است. اقلیم کشور ما اقلیم خشک و نیمه خشک است. این که بگوییم الان دوره تر سالی شروع شده و خوشحال باشیم اصلا این حرف‌ها نیست.

شما هم معتقد هستید؟

علیجانی: ترسالی و یا خشک سالی نسبت به میانگین دراز مدت است؛ که مثلا این چهار سال نسبت به میانگین دراز مدت بارندگی اش بیشتر شده است؛ اسم آن را ترسالی می‌گذاریم. ولی در واقع ترسالی به این معنا نیست که نیاز آب ما تامین شده است. خشک سالی تعریف دارد و تعریف آن نسبت به میانگین دراز مدت است. در یزد هم که منطقه خشک است، می‌توانید بگویید امسال ترسالی است. چون مثلا بارندگی اش که میانگین ۷۰ میلیمتر است، امسال ۹۰ میلیمتر شده است. معنایش این نیست که نیاز شما برطرف شده است. پر آبی به این معنا که بیشتر از نیاز ما باشد فقط در ساحل خزر و ارتفاعات زاگرس اتفاق می افتد. بقیه مناطق ما همیشه نیازمند آب هستیم. اما این مساله که امسال این بارندگی شروع شده است، خیلی‌ها فکر می‌کنند که خشک سالی‌ها تمام شد و داریم به سمت ترسالی می‌رویم. خب اشکال ندارد و ان‌شاءالله که این طور باشد. امسال بارندگی ما زیاد شده و معلوم است که کشاورزی ما گندم، جو، دیم و صیفی جات ما خوب می شود. ممکن است آب زیاد به باغات برود اما به سفره‌های زیر زمینی ما خیلی تفاوت نمی‌کند. چون اکثر بارش‌های ما رگباری است و این بارش‌ها با آن شدتی که می‌بارند فرصت نفوذ به خاک را ندارند و روی زمین جاری می‌شود. به دریا و اقیانوس می روند و از دسترس ما خارج می‌شود. این‌که بارندگی زیاد شده جای خوشحالی است و هیچ کسی نمی‌گوید که خدای نکرده بد است. ولی ما باید سیاست‌های صرفه جویی مان را ادامه دهیم و نمی‌توانیم بگوییم که دیگر مشکلی نداریم.

فاتح: ما یک کار تحقیقی روی محو خشک سالی‌های بلند مدت انجام دادیم. سئوال جامعه است که این بارش‌هایی که شروع شده و الآن هم خیلی در بورس است که النینو آمد، بارش ها خوب شد و مساله خشک سالی در کشور الحمدالله در حال حل و فصل است. الآن که من دارم با شما صحبت می‌کنم یک چیزی در حدود ۲۰ درصد تا ۲۰۰ درصد در استان‌های مختلف افزایش بارش داریم. یعنی هیچ استانی نیست که کاهش بارش داشته باشد. ما بررسی کردیم که فرض را بر این بگذاریم که بارش‌ کشور تا پایان سال آبی چیزی حدود ۱۰۰ درصد افزایش پیدا کند، که یک چیز عجیب و غریبی است و ما یک همچین تصوری نداریم، پیش بینی‌های اقلیمی و فصلی بر اساس مدل‌ها و با دقت حدود ۶۰ درصد نشان می‌دهد که از نیمه زمستان به بعد این بارش‌ها فروکش خواهد کرد و ما دوباره وارد فاز کم بارشی در کشور خواهیم شد. ما فرض کردیم که این پیش بینی درست نخواهد بود و بارش ها ادامه پیدا می کند و تا پایان سال آبی هم یک مقدار خیلی زیاد و شاید دو برابر بارش ها افزایش پیدا کند. بررسی کردیم که نقشه‌های خشک سالی بلند مدت که تمامی استان‌ها را به لحاظ خشک سالی متاثر از آن نشان می‌دهد و تقریبا همه استان‌ها حتی مناطقی از آنها با خشک سالی درگیر هستند و چون شاخص بلند مدت به نوعی منابع آب را نمایندگی می‌کند؛ پس اتفاق خاصی نمی‌افتد. حتی اگر تا پایان سال باران ببارد باز هم این گونه نیست که تمام لکه‌های قهوه‌ای و قرمز مملکت به سبز تبدیل شود. آن بلایی که در دراز مدت بر سر منابع آبی آماده باید در دراز مدت حل شود. این گونه نیست که با یک فصل بارشی محو شود. ممکن است اتفاقات کوتاه مدت در کوتاه مدت از بین بروند ولی اتفاقات بلند مدت در بلند مدت از بین می‌روند.

علیجانی: دست درازی بشر باعث شده است که تغییر اقلیمی ایجاد شود.

بارندگی‌های پراکنده و پیش بینی نشده که عمدتا خسارت هم در پی دارد، فایده ای برای جنگل‌ها و مراتع ما دارد؟

درویش: هر نوع بارندگی که الآن اتفاق بیفتد و به هر شیوه ای به نفع ماست؛ چون واقعا وضع ما خراب است. آمارهایی که شرکت مدیریت منابع آب داده و خیلی تکان دهنده است؛ نشان می دهد که در قلمرو صد میلیون هکتار از وسعت ایران، یعنی دو سوم خاک ایران، میزان افت سطح آب زیر زمینی به بیش از دو متر رسیده و این واقعا وحشتناک است. یعنی اگر حالا 40 هزار تا خانه هم خراب شود، اشکالی ندارد. یک بخشی از این به سفره زیر زمینی می‌رود. ما به شدت با کمبود آب مواجه هستیم و شدیدا نیاز به باران داریم. بهترین حالت آن این است که شدت آن کم و مدت آن زیاد باشد. سیل‌ها در طول تاریخ یک نعمت بزرگ بودند. ما در کرمان یک کشتی داریم به نام کشت آدوری؛ کشاورزها در بالادست خودشان عمدا آب را گل آلود می‌کنند تا مواد غذایی از بالا دست به اراضی کشاورزی شان بیآید. به جای این‌که از کود شیمیایی استفاده کنند و سم بزنند؛ این طوری مواد غذایی را به مزارع خودشان منتقل می‌کردند. سیل به سطح طبیعی این کار را می‌کند. سیل به این خاطر خسارت آمیز شده است که ما حریم سیل آبی رودخانه‌ها را رعایت نکردیم و ساخت و سازهای غیر فنی انجام داده ایم. تا آن‌جایی که می‌توانستیم در بالادست تغییر کاربری کردیم. اراضی جنگلی را به اراضی کشاورزی، اراضی کشاورزی را به صنعت و یا به سکونت گاه‌های مسکونی تبدیل کردیم. به این ترتیب ضریب هرز آب را افزایش دادیم. این‌ها سبب شده است تا آن نعمت تبدیل به نقمت شود. ما همین الآن در برخی از حوزه‌ها که توانستیم عملیات آب خوان داری خیلی خوب انجام دهیم مانند حوزه آب خیر بیشه زر در فسا، توانستیم مهاجرت معکوس ایجاد کنیم. در فسا و سمت آذربایگان آقای دکتر کوثر طرح بزرگ آب خوان داری اش را در شش هزار هکتار اجرا کرده است. واقعا آن‌جا هم یک رویش گاه بزرگ ایجاد کرده و هم مردم به منطقه برگشتند. هیچ بارندگی خاصی هم نبوده، همان سیلاب‌هایی که هر چند سال رخ می‌داده توانسته فضایی را فراهم کند که بتوانند در آن آب رفت‌های درشت دانه نفوذ کنند و سفره‌ها دوباره آبدار شوند. حیات یک موجودی به نام خرخاکی هم در آن منطقه تشدید شده و خر خاکی ها به شکل عمودی و افقی در لایه‌های زیرین خاک حرکت می‌کنند و نفوذ آب در خاک را افزایش دادند. اصلا یک اقلیم دیگری ایجاد شده است.
اگر ما براساس قوانین طبیعت از نو به معماری مهندسی خودمان نگاه کنیم؛ راه‌هایی هم وجود دارد که در این سرزمین با امنیت خاطر بیشتری زندگی کنیم. یکی از راه‌هایی که کمتر به آن پرداخته شد، چون در حوزه تخصصی دوستان هم نیست، استفاده از سرمایه اجتماعی است. همین بحثی که شما به آن پرداختید؛ شاید به خاطر این‌ است که برای اولین بار موضوع محیط زیست بحث مردم و بحث رهبران شده که حالا رسانه هم به آن توجه می‌کند. چند سال پیش به شما می‌گفتم که بیآیید یک گروه مستقل در این باره بگذارید می‌گفتید: مگر محیط زیست را کسی می‌خواند؟ اما الان دارد این اتفاق می افتد. اگر ما بتوانیم از ظرفیت سرمایه اجتماعی در این کشور استفاده کنیم و مردم را در حوزه مطالبات محیط زیست دانا کنیم؛ آن وقت این مردم چند تا کار مهم انجام می‌دهند. مهم ترین کار آن‌ها این است که در بزنگاه‌هایی که باید انتخاب کنند افرادی را انتخاب می‌کنند و وارد ساختمان بهشت و یا ساختمان پاستور و یا در شوراها می‌کنند که آن‌ها در مانیفست‌های انتخاباتی خودشان به موضوع محیط زیست به صورت جدی پرداخته باشند. آن وقت دیگر طرحی از مجلس شورای اسلامی بیرون نمی‌آید که بگوید هر کسی تا سال 85 چاه زد و غیر قانونی هم زد؛ به او مجوز بدهید. در واقع این مجوزی به کار غیر قانونی است. به این معنا که برو چاه بزن و مطمئن باش که اگر کوتاه نیای، دولت و حاکمیت کوتاه می آید و به شما مجوز می‌دهد. این طرح‌ها از کجا می‌آید؟ که یکدفعه 130 نماینده مجلس در اوج بحرانی که الآن محیط زیست با آن روبرست به این طرح ها رای می دهد. خانم مرضیه لک رئیس دپارتمان رسوب شناسی سازمان زمین شناسی همراه تیمش با مته رفته آن‌جاهایی که الآن دریاچه ارومیه خشک شده را بررسی کرده است. لایه‌های زمین را بیرون آورده و می‌گوید این‌جایی که الآن خشک است دست کم بین 25 هزار تا 40 هزار سال گذشته خشک نبوده است. یعنی این تئوری که می‌گویند این دریاچه هر 500 سال یکبار خشک می‌شود و تر می‌شود، کامل باطل کرده است. و حرف مهم تر او این است که ایرانیان امروز کاری را با این دریاچه کردند که در طول 25 هزار سال گذشته هیچ ایرانی این کار را با این دریاچه نکرده است. ما در هیچ مدرکی نداریم که یک مقطعی از تاریخ ایران را مثال بزنند که هم در پالاب رودخانه اترک، در سواحل دریای خزر، آلما گل و آچی گل و آلا گل خشک شده باشد، هم گمیشان یک کیلومتر و نیم عقب نشینی کرده باشد، هم عمق متوسط انزلی از 14 متر به هفت دهم متر رسیده باشد، هم در مرکز ایران گاوخونی و پوزک، صابوری و هامون خشک شده باشد، جازموریان چشمه تولید گرد و خاک شده باشد، حله در سواحل خلیج فارس، بختگان، تشت و مهارلو، ارجن و کافلو و پریشان، حور العظیم و 30 درصد شادگان خشک شده باشد. ما کی در هیچ مقطع تاریخی چنین اتفاقی را سراغ داریم که 18 میلیون بلوط ما در زاگرس خشک و نه دهم اندوخته‌های جانوری ما نابود شده باشد؟ یعنی کل، بز، میش، آهو، قوچ، جبیر، شوکا و گوزن ما به کمتر از صد و 10 هزار راس رسیده باشد. 50 سال پیش ما یک میلیون و 300 هزار راس داشتیم. اگر واقعا این بحران نیست؛ پس بحران چیست؟ در یک همچین شرایطی صد و 30 هزار نماینده مجلس لایحه دو فوریتی برای انحلال سازمان محیط زیست می‌دهند. اگر آن سخنرانی تاریخی را مقام معظم رهبری نکرده بودند قرار بود تا قبل از عید سازمان را منحل کنند. سرمایه اجتماعی بسیار مهم هست و مردم اگر به مطالبات خودشان در حوزه محیط زیست آگاه شوند می‌توانند در انتخابات خود بهتر عمل کنند. در همین استان فارس ما تالاب کمجان را در این شرایط و فقط به کمک مردم احیاء کردیم. مردم دور هم جمع شدند و حق آب‌های کشاورزی خودشان را به تالاب دادند. به سمت پرندگان شلیک نکردند و بردفاچین راه انداختند. اتفاقا هم مهاجرت معکوس اتفاق افتاد و هم تالاب احیاء شد. عین این ماجرا در گندمان اتفاق افتاد و گندمان به کمک مردم دوباره احیاء شد. کانی برازان به کمک مردم دوباره احیاء شد. ما ناهمواری‌های ماسه‌ای را در منطقه میان دشت کنار روستای سرخ چشمه تثبیت کردیم. کاری که 50 سال همکاران من در سازمان جنگل‌ها، مراتع و اب خیزداری نتوانستند انجام دهند. چون دام وارد می‌شد و اصلا به این گونه‌های علفی اجازه نمی‌داد که به گل بنشینند و بذر بدهند. ولی مردم توانستند با همان مردم به زبان خودشان صحبت کنند که از پنج اسفند نباید دام را در منطقه ببرید و توانستند مردم روستای گل سفید را در منطقه حلم و در نزدیکی‌های شهرکرد وادار کنند تا به جای این‌که بلوط ها را تبدیل به ذغال کنند، عروسک سازی و گلیم بافی راه بیاندازند. همین NGO ها بودند که اجازه ندادند در حسین آباد سربیشه، چشمه‌های تولید گرد و خاک رشد کند. برای آن‌ها حرف جانبی و گزینه‌های جایگزین معیشتی را تعریف کردند. مردم واقعا معجزه می‌کنند و اگر ما واقعا نشان دهیم که مردم شریک قدرت ما هستند. باید نگاه‌های امنیتی را از روی تشکل‌های مردم نهاد برداریم تا این معجزه اتفاق بیفتد. فرق ما با کشورهای اطراف در همین سرمایه‌های اجتماع، در همین مردم و در همین فرهنگی است که ما داشتیم. چرا در ایران دو هزار پایه درخت کهن سال وجود دارد؟ در تمام قاره اروپا 200 تا وجود ندارد.

علیجانی: جمع بندی این که تغییر اقلیم وجود دارد. هوا در حال گرم شدن است و این در تمام جنبه‌های زندگی در این کشور تاثیر گذار است. باید هم مدیران و هم مردم با هماهنگی همدیگر راه‌های سازگاری را پیش بگیرند. راه‌های سازگاری یکی تکنولوژی است که مسولان و افرادی که در این زمینه تخصص دارند سعی می کنند مسائل و عواملی را که باعث تغییر اقلیمی می‌شود کاهش دهند. یکی از مهم ترین عواملی که باعث تغییر اقلیم می‌شود، سوخت فسیلی است. وقتی سوخت فسیلی را کاهش می‌دهیم باید برویم سراغ انرژی‌های نو، مانند انرژی خورشیدی که در این کشور پر است. این کشور منبع انرژی است و می‌توانیم راحت و ارزان از آن استفاده کنیم. از طرف دیگر باید فرهنگ سازی شود. یکی از مهم ترین مسائلی که در فرهنگ سازی لازم است، دورنگری است. در جامعه ما دورنگری جا نیفتاده و آدم‌ها فاصله دور را خیلی کم می‌بینند. موقعی که دور نگری در جامعه رواج پیدا کند آن موقع متوجه می‌شود که اگر امروز یک لیوان آب را اضافه مصرف می‌کند، 10 سال بعد نتیجه آن را می‌بیند. باید اعتماد عمومی را ایجاد کنیم. مردم اعتماد کنند که فعالیت امروزشان در یک فاصله دورتری نتیجه خواهد داد. اگر همه ما به جای مدیریت تامین به مدیریت مصرف بپردازیم به بحران نمی‌رسیم. فقط مهم این هست که بتوانیم منابع آب خودمان را مدیریت کنیم.

فاتح: پیام ما به مردم این است که بپذیریم در کجا داریم زندگی می‌کنیم، مملکت ما کجا هست، موقعیت جغرافیایی چیست و پتانسیل‌های این کشور به چه نحو است. نباید اتفاقات مقطعی ما را از واقعیت‌های موجود سرزمینی خودمان دور کند. پیام دوم به مسولین است که مراقب باشیم و در سیاست گذاری‌هایمان به سمتی برویم که با مهندسی‌ طبیعت نجنگیم. ما که هیچ؛ تمام هفت میلیارد آدم دنیا دست به دست هم دهند نمی‌توانند مهندسی طبیعت را تغییر دهند. این خطای بزرگی است که فکر کنیم می توانیم آن را تغییر دهیم.

درویش: اگر قرار است این اتفاقات بیفتد علاوه بر دانایی باید یک اتفاق دیگری هم در مردم ما بیفتد. الآن چیزی حدود 56 هزار فارغ التحصیل محیط زیست بیکار ما داریم. 200 هزار فارغ التحصیل بیکار در رشته‌های کشاورزی، منابع طبیعی، زمین شناسی، هواشناسی و رشته‌های مرتبط داریم. ده‌ها دانشکده محیط زیست ، منابع طبیعی و کشاورزی در این کشور در طول 40 سال پیش درست شده است. چرا به رقم همه این دانش آموخته‌ها و دانشکده‌هایی 50 سال پیش نبودند وضع محیط زیست و منابع ما بهتر نشده که بدتر شده است. ما سپاه هفت هزار نفری را در سازمان محیط زیست تا قبل از دوازده بهمن 1350 نداشتیم؛ اما از زمانی که داشتیم اتفاقا نه دهم حیات وحش خودمان را از دست دادیم. کجای راه را اشتباه رفتیم؟ ما الآن در سازمان حفاظت محیط زیست و در دفتر آموزش و مشارکت مردمی به این دریافت رسیدیم که خشت اول آموزش و پرورش است. خشت اول مهد کودک‌ است. باید نسلی را پرورش دهیم که نگاهش به مواهب طبیعی مانند نگاهش به ارزش‌های غیر قابل معامله زندگی اش مانند پدر، مادر، وطن و دینش است. تا آن وقت آن فارغ التحصیلی که می‌رود و ارزیاب محیط زیست می‌شود به راحتی دریاچه ارومیه را در قابل یک مقدار ریال بیشتر نفروشد. این اتفاق دارد در کشور ما می‌‌افتد؛ بسیاری از کارشناسان ما به محلل تصمیمات غیر کارشناسی مدیران تبدیل شدند. چون نگران میز، پست و پولشان بودند. این عشق و علاقه را اگر قرار است ایجاد کنیم باید از مدارس شروع کنیم. این یک لکنت جدی در نظام آموزش و پرورش ما است که متاسفانه به محیط زیست توجه نمی‌کند و همچنان مقاومت می‌کند. به رقم این‌که الآن منشور مدارس جامع محیط زیستی فراهم شده و به تایید رسیده است؛ اجازه نداند امسال هم مدارس محیط زیستی در آموزش و پرورش راه بیفتد. ما خواهش می‌کنیم از تجربیاتی که در دنیا هست استفاده کنیم. از 500 هزار دانش آموز زیر نه سال در سوئد و امریکا که از مدرسه طبیعت استفاده کردند، به آن‌ها اجازه دادند که به دل طبیعت بروند و تجربه لمس طبیعت را داشته باشند، خاک بازی کنند، یک نهالی را غرس کنند و حیوانی را نوازش کنند، دست به درختان بکشند، از درخت بالا بروندآزمون گرفتند. باور نمی کنید 40 درصد میزان اختلال روانی آن‌ها کم شده است. 20 درصد بیش فعالی آن‌ها کم شده و یادگیری شان تا 40 درصد افزایش پیدا کرده است. چرا ما از این مکتب استفاده نکنیم ؟ چرا فقط و فقط بچه‌ها را در این کلاس‌های تنگ و تاریک بگذاریم و بگوییم حتما باید نمره تان 20 شود و حتما باید شاگرد اول شوید. اصلا کارگروهی را به این‌ها یاد نمی‌دهیم. چرا این قدر جزیره نگری در ایران ماست؟ حتی پرسنل یک دفتر نمی‌توانند یک کار مشترک با هم کنند. همه می‌خواهند اول و ترین باشند. وای ب ه حال یک سازمان و وای به حال چند تا وزارتخانه. خواهش من این است که یک بار وزیر آموزش و پرورش را بیاورید و بپرسید چرا شما به سمت ایجاد مدرسه محیط زیستی حرکت نمی‌کنید. این عشق باید از خشت اول در سرزمین و در مردم ما دمیده شود.

علیجانی: من می‌خواهم همان نظریه پراکندگی محوری را بگویم و به پراکندگی‌ها دست نزنند . هر کدام جای خودش باشد. چون نتیجه مفیدی تا به حال نگرفتیم و اگر این توسعه پیدا کند بدتر از این می‌شود.

منبع:خبرگزاری مستقل محیط زیست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۵۶
پیمان صاحبی

بحث بحران آب با توجه به افزایش جمعیت و کاهش منابع سطحی و زیرزمینی آب، بحثی بسیار جدی است. در کشورهای اروپایی با وجود اینکه شرایط آب و هوایی متعارفی دارند و بارندگی‌ها بیش از اینجاست بحث جداسازی آب شرب از غیر شرب مورد توجه قرار گرفته و این دو مقوله کاملا از یکدیگر تفکیک شده‌اند.

امروز بخش قابل توجهی از منبع تامین آب خام از محل تصفیه فاضلاب‌ها صورت می‌پذیرد. با وجود این، در کشور ما شبکه فاضلاب موجود با کشورهای مدرن فاصله دارد و همچنین در زمینه شهری هم از آنجایی که مدیریت واحدی وجود ندارد آب شرب در بسیاری از موارد برای مصارف دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرد. مجلس، دولت، نظام و کل کشور باید به این مهم توجه کنند و در شرایطی که بعد از تحریم‌ها هستیم و زمینه ارتباط با کشورهای دیگر برای انتقال تکنولوژی‌های مختلف ایجاد شده، لازم است مسئولان زمینه ایجاد و انتقال تکنولوژی‌های مدرن جدا‌سازی آب را مورد بررسی قرار دهند. ابتدا در شهرهای بزرگ و سپس در شهرهای کوچک می‌توانیم تصفیه و جدا‌سازی آب شرب از فاضلاب را اجرا کنیم. در بسیاری از شهرها به دلیل کمبود آب یا استفاده از آب‌های زیرزمینی که در اطراف این شهرها وجود داشته، آب نه کیفیت لازم را برای نوشیدن و مصرف خوراکی دارد و نه می‌توان آن را به طور مطلق در دسته آب‌های بهداشتی که مصرف خوراکی ندارد دسته‌بندی کرد.

آب‌های لوله‌کشی در این مناطق چیزی بین آب شرب و بهداشتی است. سفره‌های آب زیرزمینی با ارزش‌تر از آن هستند که بخواهند به این طریق استخراج شوند و با وارد شدن به زنجیره آب شهری روز به روز سطح آنها پایین‌تر آمده و نابود می‌شوند. در حالی که درباره محدوده شهرهای بزرگ و کلان‌شهرها با در هم آمیختگی آب شرب و فاضلاب روبه رو هستیم درباره شهرهای کوچک و شهرستان‌ها استفاده از منابع آب زیرزمینی به جای آب لوله کشی ضرری است که محیط زیست این مناطق را تهدید می‌کند و باید جلوی برداشت بی‌رویه آن را گرفت.

باید شرایطی ایجاد شود که بین آبی که بهداشتی است اما مصرف خوراکی ندارد با آب آشامیدنی تفکیک قائل شویم و این دومین مقوله‌ای است که در کنار جدا‌سازی آب شرب از فاضلاب در شهرهای بزرگ باید مورد توجه قرار بگیرد. در کنار این دو مقوله در بسیاری از شهرهای بزرگ بخش زیادی از آب (در حدود 25 تا 30 درصد) به دلیل فرسودگی لوله‌های انتقال آب، حین انتقال هدر می‌رود. بحث احیا و بازسازی شبکه انتقال آب در کشور در کنار به روز کردن سیستم‌های فاضلاب اقدام مهمی است که باید هرچه سریع‌تر انجام شود؛ هرچند اجرای آن نیازمند وقت و بودجه هنگفتی است. شاید در ظاهر به روز کردن و ساختن سیستم و شبکه انتقال آب یا فاضلاب کاری سخت و غیرضروری به نظر برسد اما واقعیت این است که اگر این اتفاق نیفتد دیر یا زود کلیه منابع زیرزمینی در کشورمان تمام می‌شود و از سوی دیگر همه آب‌های شرب کشور به دلیل اینکه مورد تفکیک قرار نگرفته‌اند با وارد شدن به سیستم فاضلاب و تصفیه مجدد دیگر آب خام و طبیعی تلقی نمی‌شوند و به هر حال درصدی از آلودگی را پیدا می‌کنند.

سیستم قدیمی و غیرعلمی تصفیه آب در کشور و عدم امکان حذف برخی مواد و پسماندهای خطرناک مانند پسماندهای شیمیایی از آن، باعث می‌شود هرچند وقت یک بار مسئولان بحث آلودگی آب تهران را پیش بکشند. این موضوع هنوز به وضعیت حاد نرسیده و تا حدی جای امیدواری وجود دارد اما بی‌شک با ادامه این روند و جدا نکردن آب مصرفی از شرب دیر یا زود باید شاهد آلودگی همه آب‌های سطحی به فاضلاب‌های شهری باشیم. در کنار همه این مسائل بررسی‌ها نشان می‌دهد فرهنگسازی بیش از هر عامل دیگری در صرفه جویی و حذف منابع آبی و طبیعی جهان تاثیر دارد زیرا اگر هرکسی یاد بگیرد تنها به اندازه خودش در مصرف آب صرفه‌جویی کند و اگر بتوان به اندازه سرانه کشور تبلیغ کرده و کار فرهنگی کنیم که هر کس حداقل روزانه یک لیتر در مصرف آب صرفه‌جویی کند این عدد وقتی به تعداد افراد کشور ضرب می‌شود عدد چشمگیری می‌شود و می‌توان با این فرهنگ‌سازی تا حد زیادی جلوی هدررفت آب را گرفت. حفر چاه‌های غیرمجاز نیز بخش قابل توجهی از افت آب‌های زیرزمینی را باعث شده است. در دولت قبل بدون هیچ کار کارشناسی و علمی فقط با حفر چاه در مناطق غیرمجاز به این سفره‌های آب زیرزمینی دست اندازی شد و این مساله بحران آبی را رقم زد که جبران آن غیرممکن است.
ما فقط می‌توانیم با فرهنگسازی به مردم یاد بدهیم با درست مصرف کردن آیندگانشان را از خطر خشکسالی و زندگی در اقلیمی بدون آب و علف نجات دهند. نکته آخر ضعف بخش مدیریت یکپارچه شهری در کلان‌شهرهاست که دولت و مجلس باید به صورت جدی به این مساله توجه کنند تا بتوان با یک مدیریت یکپارچه شهری بخش زیادی از آب‌هایی را که در بخش‌های مختلف اسراف می‌شود، حفظ کرده و به طبیعت برگرداند. در حال حاضر هم در بخش شهری و در شستن و آبیاری فضای سبز و هم در دستگاه‌ها و ادارات مختلف با بحث استفاده از آب خام وهدر رفت آن مواجه هستیم که هرچه زودتر باید جلوی آن را گرفت.
* عضو شورای شهر تهران
منبع: زیست بوم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۲۸
پیمان صاحبی
مهرداد مسیبیزیست بوم/ مهرداد مسیبی*: ظهور گاه و بیگاه لوایح ،نامه ها ،بخشنامه ها و قوانین از سوی کسانی که داعیه تسلط بر عرصه های منابع طبیعی و قانونمند کردن زمین خواری و تعرض به عرصه های منابع طبعی را دارند دل هر درد کشیده عرصه های منابع طبیعی را بدرد می آورد.
پیشنهاد قانون حفظ اراضی کشاورزی به مجلس و توصل به اصل 85 قانون اساسی بدون طرح در صحن علنی مجلس و طرح در کمیسیون کشاورزی، اصرار بر ادامه حرکتهای قبلی همچون قانونمند شدن مجوز بهره برداری برای چاه هائی که قبل از سال 85 حفر شده اند دارد. همه دلسوزانی که طی سی و چند سال گذشته مرتب نگران از دست رفتن اراضی منابع طبیعی و تخلفات گسترده در این اراضی بوده اند اکنون با تصویب این قانون شاهد قانونمند شدن تخلفات دهه های قبل و بخصوص قبل از سال 85 خواهند بود . و بنظر این مسیر هموار شده که امروز تخلف کنیم و فردا روز با قانونمند شدن تخلف مزد این تخریب را با تغییر قوانین بگیریم.
بر بنیاد فرمایشات رهبری و نقل از قرآن کریم که میفرماید: وَ الاَرضَ وَضَعَها لِلاَنام؛ زمین را برای انسانها آفریدیم؛ مال همه است. متعلّق به بعضی نیست؛ بعضی حقّ بیشتری از بعض دیگری ندارند؛ امروز متعلّق به شما است؛ فردا متعلّق به فرزندان شما، به نوه‌های شما و به دودمان شما تا آخر.
لازمه استناد به اصل 85 قانون اساسی و مصوب نمودن قوانین در ابتدا رعایت اصل 72 قانون اساسی می باشدضمن اینکه مصوبات دولت نبایستی با احکام مذهبی کشور و قانون اساسی مغایرت داشته باشد.در حالی که قانون حفظ اراضی کشاورزی به استناد نص صریح قرآن کریم و تاکید ولی امر مسلمین و نیز اصل پنجاهم قانون اساسی مغایرت شرعی و قانونی دارد.
مقام معظم رهبری در سال 93 تاکید کردند که تخریب عرصه ها بایستی جرم محسوب شده و تعقیب قانونی داشته باشد.اما تصویب قانون حفظ اراضی کشاورزی نه تنها مجرمین و متجاوزین به عرصه های منابع طبیعی را تحت تعقیب قرار نمیدهد بلکه به آنها به پاس چنین تعرضی سند نیز داده خواهد شد.تخلف تخلف است بُعد مکان و زمان ندارد. نمیشود امروز تخلف کرد ، فردا تبرئه شد و پس فردا سند گرفت.
شبیه همین اقدام در لایحه جامع منابع طبیعی در سال 90 اتفاق افتاد و لایحه ای که سالها کار کارشناسی روی آن صورت گرفته بود در چرخشی حساب شده تبدیل به لایحه ای شد که نه تنها حفاظت عرصه های منابع طبیعی نادیده گرفته شد بلکه قصد واگذاری مراتع با هدف سرمایه گذاری در آن پر رنگ شده بود و مقرر شد تخریب های قبل از سال 65 قانونمند شده و متخلفین و متصرفینی که قبل از سال 65 مبادرت به تصرف اراضی ملی کرده اند بصورت رسمی صاحب سند گردند.
مجدد در 21 تیر 93 نامه ای با پیشنهاد سازمان امور اراضی از سوی وزیر جهاد خطاب به ریاست جمهوری ارسال شد که در نامه با اظهار تاسف از تهدید و تغییر کاربری عرصه های منابع طبیعی وملی در سه استان گیلان و مازندران و گلستان پیشنهادی با هدف کاهش خسارت ناشی از تغییر کاریری اراضی کشاورزی و حفظ وصیانت از این عرصه های تولید که جایگزینی ندارند بدین شرح شد: "وزارت راه وشهر سازی،با همکاری وزارتخانه های کشور و جهاد کشاورزی وسازمان های حفاظت محیط زیست،میراث فرهنگی،صنایع دستی وگردشگری در اراضی ملی و دولتی بالاتر از دشتها وجنگلها،نسبت به شناسائی و تملک وطراحی شهرک هائی با کاربری گردشگری(عمدتاً گردشگری داخلی) در طول نوار شمالی و جذب سرمایه گذاری داخلی و خارجی اقدام نماید."
این پیشنهاد هم در حالی مطرح شد که تخریب و تغییر کاربری اراضی جلگه ای ارتباطی با واگذاری مراتع بالا دست جنگلها پیدا نمیکرد.و تضمینی وجود نداشت تا با واگذاری عرصه های ملی به شهرک های گردشگری از تغییر شالیزارها به ویلا جلوگیری نمود.
سازمان جنگلها،مراتع وآبخیزداری کشور با بیش از یکصد سال فعالیت دوران رشد و بلوغ خود را طی نموده است و اگر مورد کم لطفی قرار نمیگرفت اکنون باید در کسوت یک وزارت مستقل و قدرتمند در حفظ انفال که متعلق به تک تک افراد جامعه است عمل می نمود. در حالی که سازمان امور اراضی با سابقه کوتاه فعالیت نه تنها داعیه دفاع از انفال را ندارد و مترصد قدرتمند نمودن خود با تشکیل ادارات کل به موازات ادارات کل منابع طبیعی در استانها می باشد. بلکه با پیگیری برخی موارد تنها باعث تشدید تخریب و تخلف خواهد شد.چرا که اگر تذکرات رهبری در سال 93 نبود برخی رفع تصرفات در دماوند و لواسانات و گردنه حیران صورت نمیگرفت و متصرفین پس از تصویب چنین قوانینی بدنبال قانونمند کردن اقدامات خود بوده و خواهند بود.
در ارتباط با تصرف سنواتی سابقا از طریق اصلاح ماده 34 قانون حفاظت و بهره برداری در مدت زمان 12 سال ، حدود 190 هزار هکتار از اراضی تصرفی کشاورزی ( زراعت آبی و باغ ) تعیین تکلیف و سند بنام متصرفین ومتجاوزین صادر شد و با توجه به عدم تمدید آن با توجه به رای مجلس شورای اسلامی در سال 87 پیشنهاد میگردد به منظور تعیین تکلیف برخی اراضی باغی و رفع برخی مشکلات مربوط به تعرضات باقیمانده در ارتباط با اراضی تصرفی سنواتی ( فقط باغ ) می تواند حداکثر برای یک سال ماده 34 را تمدید کرد به شرطی که رضایت صاحبان عرفی ( بهره برداران ) مرتعی فراهم گردد .
و تا مادامی که سازمان جنگل ها،مراتع وآبخیزداری کشور در زیر مجموعه وزارتی قرار دارد که هم سو وهم هدف با اهداف منابع طبیعی نمیباشد نمیتوان توقع رشد و تعالی در عرصه های منابع طبیعی را شاهد بود .چرا که وزارت بایستی به فکر تقویت منابع طبیعی باشد در حالی که منابع طبیعی همچون گوشت قربانی در عزا و عروسی ها پای برخی مصالح ذبح می گردد.و با ادامه روند موجود فرونشست بیشتر اراضی بدلیل عدم توجه به آبهای زیر مینی،توسعه ریزگردها،خشک شدن دریاچه ها و هامون ها و رها شدن اراضی کشاورزی بدلیل بی آبی بخشی از هدیه طبیعت به بی مهری وارثان آن خواهد بود.

* کارشناس منابع طبیعی و بازرس انجمن علمی مرتعداری کشور
 
منبع: زیست بوم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۴۱
پیمان صاحبی

شادی خوشکار-گروه اجتماعی| مسابقه شده است. مسابقه ساختن بزرگترین سدهای خاکی، بزرگترین سدهای بتنی. در کشور بی‌آبی که سفره‌های زیرزمینی‌اش از بین رفته‌اند، کشوری که تبخیر بالای آن آب‌های رو زمینی را می‌خشکاند و ٢٤ استان آن با مشکل کم‌آبی مواجه است. مسابقه است برای دولتمردان و بین استان‌ها که کار کدام‌شان کارستان‌تر است و حتی با خشک‌شدن دریاچه ارومیه و کم‌آب شدن کارون بزرگ نیز دست از سدسازی برنداشته‌اند. مسابقه‌ای که جنگل‌ها را ویران می‌کند، گونه‌های نادر جانوری و گیاهی را از بین می‌برد، چشمه‌ها و رودها را می‌خشکاند، خانه‌های مردم را زیر آب می‌برد و آنها را آواره روستاهای دیگر یا حاشیه‌نشین شهرها می‌کند. حالا دیگر تنها محیط‌زیست مطرح نیست، سدها امنیت اجتماعی و اقتصادی مردم را تهدید می‌کنند، زمین‌هایشان را می‌گیرند و منابع درآمدی‌شان بر آب می‌رود. در این گزارش به تعدادی از سدهای پرحاشیه و معضلاتی که ایجاد کرده‌اند، پرداخته‌ایم.

سد کارون ٣ و ٤ که روستاها رادر آغوش گرفته
دو سال می‌گذرد از زمانی که تعدادی از مردم روستاهای غرق‌شده در دریاچه سد کارون ٣ به سرنوشت روستاهایشان دچار شدند. یدک‌کشی که پس از ویران شدن جاده منتهی به روستا، مردم را از خانه‌هایشان به آن طرف دریاچه می‌رساند، تحمل مینی‌بوس را نداشت و جان ١٢نفر را گرفت. اما هنوز مردم این روستاها، آنهایی که مانده‌اند و کوچ نکرده‌اند به روستایی دیگر یا حاشیه‌نشین شهرها نشده‌اند، در دل این دریاچه گرفتارند. ١١سال یعنی از سال ١٣٨٣ می‌گذرد و هنوز وزارت نیرو تعهداتش را نسبت به مردم آن منطقه انجام نداده‌اند. این حرفی است که هومان خاکپور، مدیر منابع طبیعی استان چهارمحال‌وبختیاری می‌گوید و ادامه می‌دهد: «با ساخت این سد همچنین یک‌سری از جاده‌های تاریخی کوچ عشایری که پیشینه فرهنگی مردم منطقه بود، از بین رفتند. اتفاقی که باعث شد نظام ایلی و کوچ عشایر با مشکلات جدی مواجه شده و روند طبیعی خود را از دست دهد. سرعت کوچ تغییر کرده و فاصله‌ای که باید دو ماهه طی می‌شد به ١٠روز تبدیل شد، در نتیجه دامداران سریع‌تر به مناطق ییلاقی می‌رسند و چرای زودهنگام باعث تخریب مراتع می‌شود. وزارت نیرو به جای جاده‌های دسترسی از بین رفته که نیاز به پل‌های بزرگ دارد، لنج‌های دسترسی گذاشته است که معمولا از صبح تا عصر رفت‌وآمد دارند و شب‌ها امکان تردد نیست.» او از کسانی می‌گوید که به دلیل نبود دسترسی هنگام بیماری جان خود را از دست می‌دهند: «یک‌بار در انتهای کارون ٣ عقرب بچه‌ای را در یکی از روستاها گزیده بود و قایقی نبود که او به درمانگاه منتقل شود و متاسفانه از بین رفت. متاسفانه وزارت نیرو به موقع به تعهدات خود عمل نکرد. امروز که بیش از ١٠سال از ساخت و آبگیری کارون ٣ می‌گذرد، بعضی از روستاها همچنان دچار مشکل تردد هستند. متاسفانه وقتی سدها ساخته می‌شوند، وزارت نیرو دیگر خیلی پیگیر تعهداتش نیست.»
یکی از افتخارات این سد، ایجاد ٢٢هزار فرصت شغلی است که البته ساکنان روستاها سهمی از این مشاغل نداشته‌اند. سهم آنها گرفتارشدن میان دریاچه سد بوده و کوچ و حاشیه‌نشینی. سهم روستاییانی که تا پیش از ساختن سد، برق داشتند، حالا بی‌برقی و بی‌آبی است. اما مشکلات احداث این سد کافی نبود که در سال ١٣٩٠ سد کارون ٤ هم افتتاح شد. در سال ٩٢ گفتند این سد ترک خورده است اما حتی پیش از آن یعنی در زمان افتتاح بزرگترین سد بتنی دوقوسی برخی رسانه‌ها خبر از ترک‌ها داده بودند، ترک‌هایی که با تکنولوژی تزریق سیمان به چاه نفت برطرف شد. خاکپور درباره سدی که قرار است یکی از مهم‌ترین قطب‌های گردشگری چهارمحال‌وبختیاری را در آینده فراهم کند، می‌گوید: «نمی‌توانیم به بهانه ایجاد ظرفیت گردشگری، شکل طبیعی منطقه را تخریب و برای اهالی مشکل ایجاد کنیم. این درحالی است که خود آن مناطق به لحاظ شرایط رودخانه‌ای و جنگلی ظرفیت گردشگری طبیعی و ارزشمندی دارند. جابه‌جایی‌هایی که پس از ساخت سد کارون ٤ اتفاق افتاده، اهالی را مجبور به حاشیه‌نشین‌شدن در شهرها کرد و معضلاتی را هم برای آنها و هم برای شهرنشینان از لحاظ اختلاف فرهنگی ایجاد کرد.»
پیمان یوسفی‌آذر از مدیران اسبق سازمان جنگل‌ها نیز درباره سدهای کارون ٣ و ٤ می‌گوید: «من تغییرات این مناطق را از نزدیک می‌دیدم و شاهد رودخانه‌های بی‌نظیری بودم که از بین رفتند و اهالی ٦٥ روستا که کوچ داده شدند. بعضی از ساکنان گریه می‌کردند و می‌گفتند آنها را از خانه‌هایشان بیرون کرده‌ و ریشه فرهنگی آبا و اجدادشان را گرفته‌اند. با مبالغی چون ٣٠-٢٠ میلیون که به آنها دادند، آنها را حاشیه‌نشین شهرها کردند. افراد مولدی که در زمین‌هایشان کار می‌کردند، حالا دستفروشی می‌کنند و این است دستاورد بزرگ سدسازی در کشور.»

سد گتوند و چالش تپه نمکی
رودخانه‌ای که زمانی تمدن‌های بزرگ را کنار خود جای داده بود، حالا با اوج سدسازی‌ها و تخریب‌های سدسازی مواجه است. رود کارون علاوه بر سدهای کارون ٣ و ٤، سدهای دیگری هم به خود دیده است که مهم‌ترین‌شان سد گتوند، از پروژه‌های تولید برق آبی است. سدهایی که هم خودشان پر نمی‌شوند و هم رودخانه را در سرشاخه با کاهش مواجه کرده‌اند. اما ماجرای سد گتوند به همین‌جا ختم نمی‌شود. سدی که ١٥ متر بالاتر از مکانی که پیش از انقلاب برایش درنظر گرفته شده بود، ساخته شد، تپه‌ نمکی گچساران را در دل خود جای داد و با وجود حایل تپه رسی، نمک حل‌شده در آب سد آن را به معضلی برای اکوسیستم و زمین‌های زراعی تبدیل کرد. شوری آب کارون یکی از مشکلاتی بود که آبگیری این سد به وجود آورد. همین مسأله باعث کاهش تولید و افزایش تلفات ماهی‌ها و زیان به آبزیان شد. ضمن این‌که یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های متمایزکننده خوزستان یعنی نخلستان‌ها، تحت‌تاثیر شورشدن آب کارون از بین رفتند. شوری آب کارون در اثر آبگیری سد، همچنین کشاورزی خوزستان و محصولاتی مانند گندم و نیشکر را با مشکل مواجه کرد و انگیزه کشاورزان را برای کشت از بین برد.
به زیر آب رفتن یا متأثر شدن ٢٦ روستا در اثر آبگیری این سد نیز از تبعاتی بود که به‌طور مستقیم بر مردم روستاهای منطقه گذاشت. گتوند سدی است که بین کارشناسان محیط‌زیست به نمونه مهمی از سوءمدیریت در حوزه محیط‌زیست تبدیل شده است. محسن حیدری، حقوقدان و فعال محیط‌زیست درباره تبعات انسانی احداث این سد نیز می‌گوید: «در قیمت‌گذاری اراضی روستاییان و عشایر پشت سد گتوند شاهد عدم توجه به ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هستیم، به‌گونه‌ای که بهای پراخت‌شده به روستاییان و عشایر ساکن در حوزه مخزن سد، توان معادل‌سازی زندگی آنان را نداشت و کاملا آشکار بود که این افراد هرگز موفق به آغاز یک زندگی انسانی جدید در نقطه‌ای دیگر نخواهند شد و در جریان این جابه‌جایی و به علت قیمت ناعادلانه زمین‌هایشان، فکری برای توانمندسازی آنان نمی‌شود و کرامت انسانی آنها پایمال می‌شود و با تبدیل‌شدن از یک دامدار عشایری به یک کشاورز یکجانشین، یا تبدیل‌شدن از یک کشاورز روستایی به یک حاشیه‌نشین شهری، از بخش عمده حقوق انسانی خود محروم می‌شوند. مردم زیر بار این نوع قیمت‌گذاری ظالمانه نرفتند. مسئولان وزرات نیرو بدون این‌که تملک اراضی برخی روستاهای واقع در مخزن سد گتوند را انجام دهند، در روز پنجم خرداد ١٣٩١ فاز اول نیروگاه سد گتوند علیا را افتتاح کردند و وزارت نیرو برای مجبورکردن اهالی به انجام معامله، در گرمای توانفرسای تابستان خوزستان، برق و آبرسانی به این روستا را قطع و کابل‌های برق را جمع‌آوری کرد و حتی با نصب موانع فیزیکی جاده روستاها را مسدود کرد تا با استفاده از گرمای توانفرسای خوزستان و محاصره همه‌جانبه و قطع کامل امکانات، اهالی را مجبور به فروش اراضی خود و انجام معامله کند.»

سد خرسان ٣ و آبشار آتشگاه
خرسان ٣، یکی از سدهایی است که احداث آن با مخالفت جدی سازمان محیط‌زیست رو به‌رو است، اگرچه عملیات ساخت آن ادامه دارد. این‌بار استان کهگیلویه و بویر احمد است که بخشی از روستاهایش در آب غرق می‌شوند و همچنین آبشار آتشگاه و چندین بقعه و امامزاده به آب می‌رود. هومان خاکپور نیز از به هم‌خوردن اکوسیستم رودخانه‌های پایین‌دست این سد می‌گوید: «در مواردی که رودخانه‌ها به تالاب منتهی شوند، آن تالاب‌ها هم به سمت خشکی می‌روند. عمدتا تالاب‌هایی که رودخانه داشتند و رویشان سد ایجاد شده در معرض خطر خشکی‌اند. یکی از خسارت‌های خیلی جدی سدها حقابه زیست در پایین‌دست رودخانه است که رعایت نمی‌شود. مشکلی که بین دو دستگاه وزارت نیرو و سازمان محیط‌زیست ایجاد شده همین است. وزارت نیرو می‌گوید براساس مطالعاتی که انجام دادیم، حقابه را در خروجی سد تحویل می‌دهیم و این‌که حقابه در طول مسیر صرف کشاورزی یا صنعت می‌شود و به تالاب نمی‌رسد، به گردن محیط‌زیست می‌اندازد. از آن طرف محیط‌زیست مدعی است که نظارت بر بهره‌برداری از آب‌ها به عهده وزارت نیرو است و این وزارت باید رصد کند که کشاورزی و صنعت به اندازه حق پروانه‌شان بهره‌برداری کنند. نهایت این ماجرا اکوسیستم رودخانه و تالاب‌هاست که از بین می‌رود.»
زیرآب رفتن ٢٤٠٠ رویشگاه جنگلی و مرتعی در استان‌های چهارمحال‌وبختیاری و کهگیلویه و بویراحمد از نتایج دیگر این سد است. رویشگاه‌هایی که مناطق ارزشمند و حفاظت‌شده دنا را هم دربردارند. خاکپور می‌گوید: «افزایش تردد افراد برای حیات‌وحش خطرآفرین است، زیرا حاشیه امنیت برای شکارچیان و حاشیه خطر برای حیات‌وحش ایجاد می‌شود، همچنین این سد یکی از زیباترین آبشارهای منطقه را که طولانی‌ترین آبشار ایران به لحاظ مسافت و طول پلکانی است، یعنی آبشار آتشگاه را از بین می‌برد. دریاچه سد راه‌های دسترسی به ظرفیت‌های گردشگری را از بین می‌برد. در توجیه این انتقاد می‌گویند ما در آینده اسکله می‌سازیم که مردم از طریق آن به بازدید این آبشار بروند ولی کافی است بضاعت ناچیز گردشگری‌مان را در نظر بگیریم که حتی از ساخت سرویس بهداشتی عاجز است تا بدانیم که این پاسخ توهم و رویا است. ضمن این‌که مسائل امنیتی حول سدهای برق‌آبی امکان چنین ساخت‌وسازی را زیر سوال می‌برد.»
اما اصراری که بر روند سدسازی در کشور وجود ندارد، انگار هیچ‌کدام از این مشکلات را نمی‌بیند. همان‌گونه که مطالعات سدهای خرسان ١ و ٢ نیز در کنار سد خرسان ٣ انجام و به گفته خاکپور تجهیز کارگاه شده‌اند و جاده‌های رسیدن به آن هم ساخته شده است. او می‌گوید: «در شرایطی که آب نداریم، ساختن این سدها چه سود و توجیه اقتصادی می‌تواند داشته باشد. پس از ساخت این سدها با آثار جدی مهاجرت و کوچ اجباری مواجهیم. اهالی ١٦روستا در کهگیلویه و بویراحمد و ٨روستا در چهارمحال‌وبختیاری آواره شده‌اند.» نبودن مطالعات اقتصادی و اجتماعی و برنامه اسکان مجدد و معیشت این افراد آنها را نیز حاشیه‌نشین شهرها می‌کند.

سد سیوند و آرامگاه کوروش
سد سیوند، در منطقه پاسارگاد با چند برابر قیمت تخمینی و طولانی‌تر از پیش‌بینی‌ها ساخته شد و با آبگیری خود دریاچه بختگان را خشک کرد. سدی که گونه‌های جانوری دریاچه بختگان را نابود کرد، حالا ثمری ندارد و راه‌هایی که آب را از زیر سد عبور می‌دهند باعث شده‌اند آب پشت آن جمع نشود. اما مهم‌ترین چالشی که همزمان با ساخت‌وساز این سد وجود داشت، آسیب رساندن به آثار باستانی منطقه پاسارگاد است. حمیدرضا خدابخشی، دبیر انجمن صنفی مهندسان صنعت آب خوزستان از سد سیوند به عنوان یکی از سدهایی نام می‌برد که بدون مطالعات کافی ساخته شده‌اند. سدی که هزینه‌های سیاسی و اقتصادی زیادی را برای کشور به‌وجود آورد اما حالا آب پشت آن جمع نمی‌شود: «پیش از ساختن سدها تغییرات محیط‌زیستی آنها باید محاسبه شود که نمی‌شود. مهم‌ترین حساسیتی که در مورد سد سیوند ایجاد شده این بود که اگر ساخته شود، به مقبره کوروش آسیب می‌زند و حساسیت‌های محیط‌زیستی آن خیلی مورد نظر نبوده است. درحالی که به‌طور کلی سدسازی در حوزه زاگرس مشکلات فنی خاصی دارد که به مشکلات محیط‌زیستی آن وصل است. این منطقه دارای حفره‌های آهکی به نام حفره‌های کارستی است که مخازن طبیعی آب هستند و چشمه‌ها را تغذیه می‌کنند، سدسازی این منابع را از بین برده یا باعث تغییراتی می‌شود که چشمه‌های پایین‌دست را خشک می‌کند و باعث می‌شود آب‌دهی غیرمعقول پیدا کنند.»
یوسفی آذر نیز از زمانی می‌گوید که برای جلوگیری از احداث این سد جنگیده است، سدی که ٦هزار درخت را به خاطر آن قطع کردند و حالا پر نمی‌شود: «با وجودی که قانون منع تغییر کاربری درخت‌ها را داریم اما نظارتی بر کار وزارت نیرو نیست و هیچ قانونی جلودار آنها نیست. معلوم نیست کی قرار است بیدار شوند و به فکر تقویت سفره‌های زیرزمینی بیفتند.»

سد ملاصدرا و دریاچه بختگان
سد ملاصدرا متهم شماره دو خشک‌شدن دریاچه بختگان است که در شهرستان اقلید فارس احداث شده است. این سد به همراه سد سیوند خشکسالی را در برخی از روستاهای بخش کربال فارس و زمین‌ها نیز تشدید کردند و عمده مشکلات هم از رعایت‌نکردن حقابه پایین دست است. به‌گفته حمیدرضا خدابخشی: «هرجا سد ایجاد می‌شود تقاضای استفاده از آب افزایش می‌یابد. سد ملاصدرا هم با این مسأله مواجه شد. وقتی سد ایجاد می‌کنیم یعنی سهم آب جای دیگری را برمی‌داریم که آن‌جا می‌تواند تالاب بختگان یا پریشان باشد. سدسازی باعث تحریک تقاضا شده و سهم دریاچه یا تالاب فراموش می‌شود. همان‌طور که انتقال آب از تونل سوم کوهرنگ زاینده‌رود را پر آب نکرد، بلکه باعث تحریک تقاضا شد و به همین دلیل می‌بینیم همچنان زاینده‌رود بی‌آب است.»

سد ١٥ خرداد و فرار آب
سدی که برای تامین آب قم ساخته شد، از ابتدا مشکلات فرار آب و شوری داشت. مشکلاتی که خشکسالی آن را تشدید کرد و به جایی رساند که بهره‌برداری از آن برای کشاورزی در مقاطعی به صفر برسد تا بتواند ٥٠ درصد آب شرب مردم قم را تامین کند. حمیدرضا خدابخشی یکی از توجیهات غلط سدسازی‌هایی چون سد ١٥خرداد را جلوگیری از سیل می‌داند و در توضیح آن می‌گوید: «الان مشخص شده که سیل عامل آب‌شوری بیابان‌هاست و بافت خاکی آن را مستعد کشاورزی و ایجاد خاک می‌کند، حتی در مناطقی که نمی‌خواهند بهره‌وری کشاورزی داشته باشند، سیلاب‌ها با زمین‌شویی زمین را مستعد ایجاد بوته‌زار می‌کنند و به این ترتیب رطوبت خاک افزایش پیدا کرده و از ایجاد ریزگرد و گردوغبار جلوگیری می‌شود. سد ١٥ خرداد در زاگرس شمالی شاخص این پدیده است. سد مارون هم این وضعیت را دارد. همان‌طور که الان دیگر سیلاب‌های هندیجان را نداریم، رودخانه زهره طغیان نمی‌کند و کم‌شدن رطوبت خاک، استان‌های خوزستان، بوشهر، فارس و کهگیلویه‌وبویراحمد را درگیر ریزگردها می‌کند.» او می‌گوید تمام سدها فرار آب دارند اما فرار آب در اکثر سدهای ما وضعیت نابسامانی را ایجاد کرده است: «الان در تمام سدها وقتی آب ارتفاع می‌گیرد از کناره‌ها و زیر سد بیشتر از حد مجاز آب خارج می‌شود. در مسائل فنی به میزان مجاز فرار آب درنظر گرفته می‌شود که میزان آن یک متر مکعب بر ثانیه و آن هم فقط از اطراف و نه بدنه است اما ما سدهایی داریم که تا ١٠ متر مکعب بر ثانیه یعنی به میزان یک رودخانه فرار آب دارند. »

سد شفارود و فاجعه‌ای چون گتوند
در یکی از پرباران‌ترین استان‌های کشور سدی در حال احداث است که میراث زیست‌محیطی ایرانیان را از بین خواهد برد. سد شفارود در استان گیلان با از بین بردن صدها هکتار از جنگل‌های هیرکانی احداث خواهد شد و گفته می‌شود حامی آن علاوه بر وزارت نیرو، یک شرکت بهره‌برداری از جنگل است. پیمان یوسفی‌آذر دکترای جنگل و از مدیران اسبق سازمان جنگل‌ها صحبت‌هایشان را درباره سد شفارود با این جمله آغاز می‌کند که این یک فاجعه زیست‌محیطی است و عواقب آن قابل جبران نخواهد بود. او در ادامه می‌گوید: «بی‌نظیرترین رویشگاه‌های جنگلی جهان که در طول تاریخ بشر قابل تکرار نیست، با احداث این سد از بین خواهد رفت. رویشگاه‌های شمال با داشتن جامعه راش و شمشاد که در جهان بی‌نظیر و در دنیا در معرض انقراض هستند، باید تحت‌حفاظت صددرصدی باشند و با این سد زیر آب می‌روند.» اما منظر زیباشناختی تنها یکی از جنبه های جنگل‌های شمال است که این سد به آنها آسیب می‌زند. او می‌گوید: «مهم‌تر از زیبایی اهمیت اکولوژیکی و زیستی این جنگل‌هاست. جنگل‌های شمال تامین‌کننده اکسیژن کل منطقه هستند و با از بین رفتن آنها ویژگی‌های زیستی و حفاظت خاک شفارود دیگر میسر نخواهد بود. این درخت‌ها از خاک منطقه حفاظت کرده و جلوی سیلاب را می‌گیرند اما معلوم نیست مسئولان سدساز کی می‌خواهند از خواب بیدار شوند و انگار مانند آیه‌ای از قرآن‌کریم بر قلب‌هایشان قفل زده‌اند. رویشگاه‌های زاگرس را نابود کردیم و دیدیم که پس از دو روز باران، رکورد سیل در ایلام و زاگرس داشتیم. سد شفارود بعد از سد گتوند فاجعه‌بارترین سد کشور خواهد بود. لکه ننگ احداث سد شفارود از دامن مجریان و دستوردهندگان آن پاک نخواهد شد.» او اضافه می‌کند که سدسازی دیگر به عنوان عاملی برای تامین آب شرب مردم، کشاورزی و انرژی مردم در دنیا منسوخ شده و راه غلطی است: «آب سد به سبب راکد بودن آلوده است و برای تامین شرب مناسب نیست، در بخش کشاورزی هیچ سدی از ایران به تولید کشاورزی دست پیدا نکرده، چون پایاب نداشتند و همچنین سدها با رسوب پر می‌شوند و گران‌ترین و آلوده‌ترین راه برای تولید برق سدسازی است. به دلیل سدسازی‌هاست که اکنون هیچ‌کس قادر به احیای ارومیه نیست. کدام استاندار و مدیر راه و ترابری عاقلی از وسط آن دریاچه، جاده می‌زند که در دولت قبل زدند؟ سیل‌های استان مازندران ناشی از تخریب جنگل و سدسازی است.»

سد داریان و نابودی چشمه بل
سدی در منطقه اورامان که مانند سدهای دیگر هم آوارگی مردم را در پی دارد و هم نابودی هزار هکتار جنگل و مرتع، روستاهای تاریخی و در صدر آنها از بین رفتن چشمه‌ای که از سوی میراث‌فرهنگی به عنوان اثر طبیعی ملی ثبت شده است. البته می‌گویند چشمه بل یا به قول محلی‌ها کانی بل با صرف هزینه بسیار به ١٣٠متر بالاتر منتقل شده تا نجات پیدا کند. غلامحسین کاظمی، مدیر کل محیط‌زیست استان کرمانشاه می‌گوید که از طریق کانال‌ها این انتقال صورت گرفته و هم‌اکنون چشمه ‌جوشان است و خواسته مردم تامین شده است. او می‌گوید: «خروجی این سد به‌عنوان سامانه گرمسیری برای کشاورزی و استفاده‌های دیگر هدایت می‌شود. دیدمان این است که حقابه زیست‌محیطی پایین‌دست رعایت شود و هرجا که رعایت نشود، برخورد می‌کنیم. دید ما این بود که از ابتدا بالاتر از چشمه بل سد را می‌زنند اما گفتند ریزش دارد و نمی‌توانیم، بنابراین چشمه در داخل محدوده سد قرار گرفت.» با وجود از بین رفتن هکتارها جنگل، روستاهای تاریخی، تاسیسات آب‌معدنی، استخرهای پرورش ماهی، با وجود رانده‌شدن مردم از زادگاه آبا و اجدادی‌شان و در خطر قرار گرفتن چشمه بل باز هم کاظمی اعتقاد دارد اقدامات توریستی و گردشگری خوبی پس از احداث سد ایجاد شده و می‌گوید تمامی سدها این مشکلات را دارند: «براساس طرح‌های توسعه برای پروژه‌های بزرگ؛ اطلاعات زیست‌محیطی و تمام معایب و مخاطرات باید پیش‌بینی شوند. مجریان سد به زیر آب رفتن روستا و جنگل را پذیرفته‌اند و هم باید خسارت آن را پرداخت کنند و هم چشمه را نجات بدهند. همه ‌چیز را قبول کردند و متولی منابع طبیعی براساس ضوابط خسارت می‌گیرد، مجریان هم تعهد دادند که این اقدامات را انجام دهند.» اگرچه خود او هم اعتقاد دارد که متاسفانه ممکن است زیاد به تعهدات‌شان پایبند نباشند و باید مراجع قضائی در این موارد اظهارنظر کنند. او می‌گوید ما به‌طور مستمر نظارت داریم و عملکردشان را کنترل می‌کنیم تا به هر جایی آسیب زدند، متناسب با متراژ و ضوابط قانونی خسارت بدهند.
این وسط می‌مانند مردمی که خانه‌ها و زمین‌هایشان در محدوده سد قرار گرفت، مردم روستایی که نصف آن به زیر آب رفت و اهالی آن منطقه که حالا فقط می‌خواهند پلی باشد تا آنها را به باغ‌هایشان در آن طرف سد برساند. کاظمی می‌گوید که اهالی به خواسته‌هایشان می‌رسند، حالا تا چه اندازه قانع شوند، فرق دارد. اما به هر‌حال مردم باید حق‌شان را بگیرند و متناسب با خسارت، زمین‌هایشان خریداری شده و آنها قانع شوند.
خود او که به جبران مالی خسارت‌ها تاکید دارد، می‌گوید که حیات آبزیان با احداث این سد به‌خطر افتاده است و باید از رودخانه پایین‌دست آب پمپاژ شود و حقابه رعایت شود تا بتوان آبزیان را نجات داد و تاکید دارد که برای این مسأله هم پرونده تشکیل شده است. او در پاسخ این که مردمی که خانه‌هایشان زیر آب رفته به کجا رفته‌اند، می‌گوید: «این منطقه زیاد کوهستانی است و مناسب سکونت نیست، احتمالا خانه‌هایشان را در شهر یا روستای دیگر احداث کردند.»

سد دز یک سد خوب
یکی از نخستین پیش‌نیازهای سدسازی انجام ارزیابی محیط‌زیستی است که باید بتواند مشکلات محیط‌زیستی و اجتماعی احداث سدها را پیش‌بینی کند. خدابخشی درباره ارزیابی درست محیط‌زیستی زمان ساخت یک سد می‌گوید: «ارزیابی محیط‌زیستی این نیست که بنویسیم چه میزان خاک می‌خواهیم و چه میزان آب بالا می‌آید و درخت زیر آب می‌رود. گزارش‌هایی که اکنون از ارزیابی محیط‌زیستی می‌خوانیم شامل این چیزهاست یا برآوردهایی که می‌گوید ٢٠٠ نفر برای این پروژه کار می‌کنند و ٢٠٠ظرف یک‌بار مصرف نیاز داریم. ارزیابی محیط‌زیستی یعنی از وضعیت خاک و پوشش گیاهی عکسبرداری کنیم و بدانیم کدام گونه‌های جانوری در آن منطقه ساکن‌اند، مورفولوژی رودخانه چیست و چه نوع میکرو ارگانیسم‌هایی برای چه کاری در آن منطقه هستند و وضعیت هوا و بارش چگونه است، همچنین بعد از ساخت، تغییرات را اندازه‌گیری کنیم. همه سدها بدون استثنا تخریب محیط‌زیستی دارند اما یک چیزهایی قابل‌تحمل است و یک چیزهایی نیست.» او از سد دز به عنوان یک سد خوب مثال می‌زند که تخریب‌هایش قابل‌تحمل است: «سد دز معروف‌ترین سد کشور و به عنوان یک سد خوب مطرح است، چون مطالعات کاملی روی آن انجام شده است. پیش از ساخت این سد، پشت حوزه را مطالعه و تا استان لرستان مشاهده کرده‌اند. مهندسان آن گفته‌اند پیش از ساخت سد در دشتی در درود درخت‌کاری کنید که خاک تثبیت شود و رسوبات پشت سد نیاید و همچنین ترتیبی داده‌اند تا برای افزایش کارآیی سد سفره آب زیرزمینی منطقه تغذیه شود. این سد اقتصاد منطقه را متحول کرده و اثرات منفی آن هم قابل‌تحمل بوده است. از سوی دیگر رودخانه کارون کمبود دز را جبران می‌کرد، در نتیجه سد اثرات اقتصادی خوبی داشت و تاثیرات محیط‌زیستی آن با توجه به آبخیزداری و خاک پایین‌دست و نوع کشاورزی و آموزش‌هایی که در آن منطقه داده شد، قابل‌تحمل بود.»

سد تنگ‌سرخ شیراز و دریاچه مهارلو
رئیس سازمان محیط‌زیست اردیبهشت امسال گفته که سد تنگ‌سرخ در شیراز ارزیابی محیط‌زیست ندارد و تا قبل از تایید ارزیابی زیست‌محیطی، احداث سد غیر قانونی و تاکید بر ساخت آن تخلف است. عملیات ساخت این سد در بهمن سال ١٣٩٠ آغاز شد، سدی که به ‌گفته کارشناسان بدون مطالعات کافی زمین‌شناسی احداث شده و ترکیدن یا شکستن سد در آینده، شهرک‌های شمالی شیراز را به زیر گل‌ولای می‌برد و موجب وقوع فاجعه اقلیمی، انسانی می‌شود. خشک‌شدن دریاچه مهارلو در جنوب شیراز، وقوع طوفان‌های نمک و برخاستن ذرات خطرناک و سرطان‌زا نیز می‌تواند از پیامدهای احتمالی این سد باشد. سدی که برای تامین آب شرب مردم شیراز احداث شده است، برای مردم بویراحمد کمبود آب کشاورزی را به همراه دارد. سد تنگ‌سرخ نام شیراز را به دنبال دارد اما اهالی ١٧ روستای کهگیلویه و بویراحمد را وادار به کوچ اجباری می‌کند. مردمی که همین حالا آب شرب‌شان با تانکر تامین می‌شود و حالا باید زمین‌ها، خانه‌ها و یادگارهایشان را بگذارند و کوچ کنند. تنگ‌سرخ در بالادست دریاچه مهارلو، عامل اصلی خشک‌شدن این دریاچه به دلیل تغییر مسیر رودخانه‌ها و زهاب‌های کشاورزی است. تنگ‌سرخ سرنوشت این دریاچه را به پایان می‌رساند، مهارلو را نمی‌شود دوباره احیا کرد، تغییرات مورفولوژی که در رودخانه‌های بالادست دریاچه مهارلو ایجاد می‌شود، امکان احیای مجدد آن را از بین خواهد برد. با این وجود، مردم روستاهای منطقه بویراحمد در انتظار کارشناسی زمین‌هایشان برای فروش هستند، هنوز کسی با آنها صحبت نکرده تا راضی‌شان کند. اما مجبورند، تابلوی احداث سد زده شده و مراحل در حال انجام است.

سد لار و زمین نامناسب
یکی از سدهایی که آب شرب مردم تهران را تامین می‌کند و البته این مسأله به ضرر یکی از کمیاب‌ترین آبزیان تمام شده است. قزل‌آلای خال قرمز تنها در آب پاک زندگی و زاد و ولد می‌کند، یعنی همان آبی که در رودخانه لار یکی از منابع تغذیه اصلی سد لار جریان دارد. آبی که حالا با ساخته‌شدن سد ویژگی‌های خود را از دست می‌دهد و خیلی بیشتر از میانگین استاندارد، آب از آن فرار می کند. فرار آب سد لار روند ٢٥ ساله داشته و به دلیل مشکلات زمین شناختی ایجاد شده است. این زمین برای احداث سد مناسب نبود.


منبع:روزنامه شهروند
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۳۱
پیمان صاحبی

در سال‌های نه‌چندان دور زمانی که سریال‌های کارتونی مانند «مهاجران» و «خانواده دکتر ارنست» را از قاب تلویزیون مشاهده می‌کردیم، مهاجرت و جابه‌جا شدن براساس آنچه مشاهده می‌کردیم، برای‌مان تعریف‌های خاص خودش را داشت، مهاجرتی که یک خانواده به دلیل تحصیل فرزند دختر خود دائم از یک شهر به شهر دیگر و از یک کشور به کشوری دیگر در سفر بود یا پزشکی که همواره به دلیل مشکلات کاری به اجبار به تنهایی یا با خانواده از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر در حال جابه‌جایی بود.

اما هیچ وقت در تخیل‌مان هم نمی‌گنجید سال‌ها بعد در کشور شاهد نوع تازه‌ای از مهاجرت باشیم، آن هم مهاجرتی اجباری از نوع زیست‌محیطی! این روزها موج مهاجرت‌های اجباری از دیگر انواع مهاجرت‌ها در کشور پیشی گرفته است و مشکلات زیست‌محیطی و عوامل محیطی خود عاملی برای مهاجرت خانواده‌ها از استان‌های جنوبی کشور به سمت پایتخت و شهرهای بزرگی مانند اصفهان، مشهد و تبریز شده است. این موضوعی است که جامعه‌شناسان و اساتید حوزه جمعیت‌شناسی کشور به آن اذعان داشته و بر تاثیرات منفی این موج مهاجرت یا بهتر بگوییم «کوچ اجباری مردم» از برخی استان‌های جنوبی مانند خوزستان، سیستان‌وبلوچستان و فارس تاکید داشته و دارند.
هر چند در اصطلاح رسانه‌ای هنوز این موضوع آنقدر مهم جلوه داده نشده است یا هنوز صدای کمی از آسیب‌های ناشی از این نوع مهاجرت به گوش می‌رسد اما بسیاری از کارشناسان، دلسوزان محیط‌زیست و اساتید دانشگاه نگران هستند که در آینده‌ای نه‌چندان دور، در اثر نگاه تشریفاتی به حوزه محیط‌زیست شاهد موج‌های پی‌درپی مهاجرت و کوچ اجباری مردم در اثر مشکلات زیست‌محیطی مانند خشکی تالاب‌ها و دریاچه‌ها، ریزگردها، آلودگی هوا و بدی آب و هوا به استان‌های مرکزی بویژه تهران باشیم.
آن زمان است که دیگر کار از کار گذشته است و نمی‌توان چاره‌ای برای علاج این موضوع اندیشید! از این رو در میزگرد علمی – اجتماعی با حضور ۲ کارشناس در حوزه‌های جامعه‌شناسی و جمعیت‌شناسی برگزار شد، موضوع مهاجرت مردم در اثر مشکلات زیست‌محیطی مورد بحث و نقد و بررسی قرار گرفت. در این میزگرد دکتر امان‌الله قرایی‌مقدم، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه همچنین دکتر محمود مشفق، جمعیت‌شناس و استاد دانشگاه به بیان دیدگاه‌ها و نظرات خود پیرامون موضوع میزگرد پرداختند.
*****************
*به تازگی اخباری مبنی بر افزایش آمار مهاجرت هموطنان بویژه از مناطق جنوبی کشور، با توجه به مشکلات زیست‌محیطی منتشر شده است. اولین برداشت شما از مواجهه با چنین اخباری چیست؟
قرایی‌مقدم: رشد آمارهای مهاجرت افراد در پی بروز مشکلات زیست‌محیطی عاملی است که ذهن را به سمت ریشه‌یابی این موضوع سوق می‌دهد. برای این منظور لازم است ابتدا به تعریف مهاجرت بپردازیم. از نظر روانشناسی اجتماعی افرادی مهاجرت می‌کنند که باهوش‌ترند، چرا که هوش قدرت انطباق و قدرت سازگاری فرد با محیط است بنابراین زمانی که فرد در شرایطی قرار بگیرد که امکان ماندگاری وجود نداشته باشد براساس هوش خود تصمیم به ترک موقعیت می‌گیرد. انسان با مهاجرت بزرگ شده، اگر انسان ابتدایی را در نظر بگیرم هیچگاه ساکن نبوده است و همواره برای تغییر و بهبود شرایط زندگی‌اش تلاش کرده بنابراین اساس پیشرفت بشر مهاجرت است و انسان بر اثر مهاجرت یا حرکت به پویایی می‌رسد.کوچ « زیست محیطی» مردم!


مشفق: اولین موضوعی که در این باره به ذهن بنده متبادر می‌شود وابستگی و تاثیر متقابل بین انسان و محیط است. انسان و محیط به طور متقابل روی هم تاثیر می‌گذارند. برداشت من از این مطلب مهاجرت افراد در اثر مشکلات زیست‌محیطی وقوع یک نوع مهاجرت اجباری ناشی از عوامل طبیعی است. در کل از نظر اراده افراد ۲ نوع مهاجرت وجود دارد، یک نوع از مهاجرت‌ها اختیاری و نوع دیگر آن اجباری است. در مهاجرت اختیاری افراد با میل و با برنامه‌ریزی تصمیم می‌گیرند برای بهتر شدن وضعیت معیشت و اقتصادی یا تحصیل مهاجرت کنند، چرا که این نوع مهاجرت با برنامه‌ریزی صورت می‌گیرد و افراد تحت فشار‌های بیرونی نیستند اما مهاجرت در اثر فشار محیط‌زیست یک مهاجرت اجباری است که نشان دهنده خروج از آستانه تحمل انسانی در انطباق با شرایط زیست خود است.
*با توجه به اینکه افراد با هوش مهاجرت می‌کنند آیا مهاجرت یک مقوله مثبت اجتماعی است؟

قرایی‌مقدم: مهاجرت از نظر روانشناسی عکس‌العمل افرادی است که سعی دارند قدرت انطباق‌پذیری خود با محیط را افزایش دهند و هر زمان که احساس کنند حالت انتخاب برتر وجود دارد در تصمیم خود تجدیدنظر می‌کنند. راز ماندگاری انسان هم همین نکته است اما این مقوله از نظر جامعه‌شناسی و بازخورد اجتماعی آن نمی‌تواند به طور کامل مثبت باشد بلکه ناهنجاری‌ها و آسیب‌های بسیاری به همراه دارد.
*آقای دکتر مشفق! شما به‌عنوان جمعیت‌شناس تا چه اندازه با این موضوع موافق هستید؟
اینکه افراد نخبه و با هوش تلاش می‌کنند با تغییر محل سکونت خود به یک زندگی بهتری دست پیدا کنند نوعی استراتژی پیشرفت است که احتمال دارد به پیشرفت فردی کمک کند و هم اینکه منطقه مهاجرپذیر نیز از آن منتفع شود اما مهاجرتی که در حال حاضر از آن صحبت می‌کنیم نوعی استراتژی بقا است. مهاجرت به دلیل وقوع ریزگردها و گرد و غبارهای محلی نوعی مهاجرت محیطی است. در واقع برخی مناطق کشور با بحث مهاجرت اجباری محیطی یا تخلیه جمعیتی بر اثر عوامل زیست‌محیطی مواجه شده‌اند.

کوچ « زیست محیطی» مردم!

*چرا مهاجرت از عوامل برهم زننده انضباط اجتماعی و جمعیتی است؟
قرایی‌مقدم: شرایط محیطی را باید در بروز مهاجرت در نظر گرفت. تا به حال اهالی سیستان‌وبلوچستان چندین بار کوچ کرده‌اند. افراد به محض اینکه بدانند شرایط زندگی محیا نیست تغییر مکان می‌دهند. اما تبعات اجتماعی و جمعیتی این پدیده مقوله‌ای مجزا است که همزمان با تغییرات جمعیتی و جابه‌جایی‌های صورت گرفته اتفاق می‌افتد. مهاجران در برنامه‌های مطالعاتی به
۲ گروه تقسیم‌بندی می‌شوند، یک گروه افرادی هستند که از آسیب مصون می‌مانند اما گروه دوم باعث جرم‌خیزی و تشدید آسیب‌های اجتماعی در محل کوچ خود هستند.
*آیا پدیده مهاجرت از زوایای دیگری هم قابل طبقه‌بندی است؟
مشفق: مهاجرت را می‌توان از منظر دیگری به مهاجرت‌های برنامه‌ریزی شده و برنامه‌ریزی نشده طبقه‌بندی کرد. مهاجرت‌های اجباری از نوع مهاجرت‌های برنامه‌ریزی نشده به حساب می‌آید. بر این اساس مهاجرت اجباری خود با توجه به عامل مسلط اثرگذار به ۲ زیرشاخه تقسیم‌بندی می‌شود، یک نوعی مهاجرت‌های اجباری است که در اثر عوامل انسانی و اجتماعی مانند جنگ، انقلاب‌ها و ناامنی‌هایی اتفاق می‌افتد که روابط بین انسان‌ها و شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آن دخیل است. نوع دیگر مهاجرت‌هایی است که باز هم اجباری است اما در اثر عوامل محیطی و طبیعی به وقوع می‌پیوندد. خشکسالی، گرد و غبار، ریزگردها، وقوع سیل، رانش زمین، بالا آمدن سطح آب دریاها یا خشک شدن دریاچه‌ها از مهم‌ترین عوامل مهاجرت‌های محیطی به حساب می‌آید. با توجه به افزایش این پدیده مقوله جدیدی تحت عنوان مهاجران یا پناهندگان محیطی در مطالعات مهاجرت جا باز کرده است.
*چندی پیش برخی مدیران اعلام کردند باید مردم با مشکلات زیست‌محیطی کنار بیایند، با این شرایط پیامد‌های این موضوع چیست؟
قرایی‌مقدم: برطرف کردن این مشکلات به طور حتم چندین و چند سال طول می‌کشد و با توجه به رویه‌ای که مدیران محیط‌زیست برای حل این مشکل در پیش گرفته‌اند دستیابی به هدف طولانی‌تر هم خواهد شد. با این تفاسیر و با توجه به اینکه در حال حاضر مردم سیستان‌وبلوچستان در فقر هستند چگونه می‌توانند کوچ نکنند. در هفت‌گل مسجدسلیمان یا در ایلام وضعیت همین است. مهاجرت زمانی صورت می‌گیرد که فرد نتواند زندگی روزمره‌اش را ادامه دهد. اگر روزی زاینده‌رود خشک شود اصفهانی‌ها هم مهاجرت می‌کنند. مردم تشخیص می‌دهند که وعده‌ها بزودی عملی نمی‌شود بنابراین تصمیم می‌گیرند در منطقه نمانند. فرد زمانی که نتواند شرایط زندگی راحت را فراهم کند مهاجرت می‌کند..
*با توجه به شرایط موجود، آینده این وضعیت چه خواهد شد؟
مشفق: در آینده موضوع مهاجرت در اثر عوامل زیست‌محیطی نه‌تنها کاهش پیدا نمی‌کند بلکه وخیم‌تر می‌شود، چرا که عوامل تخریب‌زای محیط‌زیست روز به روز بیشتر می‌شود.
*آقای قرایی‌مقدم! تا چه اندازه با این موضوع موافق هستید؟
این موضوع اثبات شده است و نگاه به عملکرد دولت‌ها درباره بهبود شرایط زیست‌محیطی چشم‌اندازی جز افزایش مهاجرت و کوچ را نمایان نمی‌کند به علاوه اینکه تغییرات تخریبی محیط‌زیست نیز با سرعت در حال انجام است و انسان در تشدید آن نقش دارد؛ این موضوعی است که ابن خلدون ۷۰۰ سال پیش مطرح کرده که انسان محیط را آلوده می‌کند. در کلوپ رم هم مطرح شد که در سال ۲۰۱۵ از مدیترانه تا پاکستان دچار قحطی آب می‌شود، ۷۰درصد کشور ما هم که خشک و فراخشک است بنابراین دورنمای روشنی نمی‌توان از این وضعیت متصور شد.
*آیا تاثیر تغییرات زیست‌محیطی بر تمام اقشار جامعه یکسان است؟
مشفق: بحث تغییرات محیطی زمانی اثرش ملموس می‌شود که تنها و اصلی‌ترین منبع معیشت و درآمد مردم زمین کشاورزی و دامداری باشد. بیشتر مناطقی که در مسیر ریزگردها قرار دارند تنها منبع درآمدشان کشاورزی، دامداری و زراعت است. زمانی که تنها منبع معاش افراد کشاورزی و دامداری است و زمین و محیط تخریب شده باشد هیچ گزینه دیگری جز مهاجرت پیش پای ساکنان قرار ندارد چون مهاجرت در چنین شرایطی نوعی راهبرد برای تداوم حیات است.
*آقای قرایی‌مقدم! نظر شما به‌عنوان یک جامعه‌شناس درباره این موضوع چیست؟
من با این بحث موافق هستم. باید ابتدا به داد کشاورزان منطقه رسید. دستور رهبر انقلاب مبنی بر آبادی سواحل مکران وجود دارد اما حرکت لاک‌پشتی مدیران در این مسیر وضعیت را بدتر می‌کند. قسمت جنوب سیستان‌وبلوچستان شرایط بهتری دارد. نخلستان و زمین زراعی هنوز باقی مانده است بنابراین باید هم و غم دولت آبادانی جنوب سیستان باشد. قبل از ایلام، خوزستان و آذربایجان غربی باید به فکر سیستان‌وبلوچستان باشیم، باید با به کارگیری نیروهای بومی و ایجاد شغل مردم را در منطقه نگه داشت.
*تا چه اندازه این مقوله مورد توجه مدیران قرار گرفته است؟
مشفق: محیط‌زیست و مهاجرت به طور متقابل به هم پیوسته هستند. نشانه‌ها و علایم تخریب محیط‌زیست و مهاجرت‌های برنامه‌ریزی نشده در کشور به طور کامل نمایان است، این در حالی است که تغییرات زیست‌محیطی کشور و بحث مهاجرت و پیامدهای آن را جدی نگرفته‌ایم. شاید در حد حرف یا رسانه‌ها مواردی مطرح شود اما تاکنون اقدام موثری به عمل نیامده است. در حال حاضر برخی مناطق با موضوعات زیست‌محیطی مواجه هستند که یکی از پاسخ‌ها به این وضعیت مهاجرت به مناطق خوش آب و هواتر است.

کوچ « زیست محیطی» مردم!

*آقای قرایی‌مقدم! در صورت افزایش آمار مهاجرت باید منتظر چه پیامدهایی در شهرهای بزرگ باشیم؟
این موضوع ده‌ها پیامد به دنبال دارد. مهاجرت از نظر جامعه‌شناسی سلسله‌ای از مسائل را در جامعه ایجاد می‌کند. از نظر اقتصادی
مهاجرفرستی و مهاجرپذیری متفاوت است. مهاجرفرستی برای منطقه زیان به همراه دارد چون نیروی کار جوان را از دست می‌دهد. دومین موضوع برهم خوردن نسبت جنسی جمعیت است، چراکه مردان بیشتر مهاجرت می‌کنند بنابراین در بحث ازدواج مشکل ایجاد خواهد شد. به علاوه از نظر تجانس فرهنگی هم مهاجرت اثرگذار است و انواع آسیب‌های اجتماعی را به همراه دارد. درحال حاضر شهرهای مهاجرپذیر مانند کرج به دلیل نبود تجانس به ایران کوچک تبدیل شده‌اند و چون مهاجرت خودکنترلی را ضعیف می‌کند وقوع جرم بالا می‌رود. در جامعه نامتجانس ترس از شناخته شدن کم می‌شود بنابراین آمار جرائم بالا می‌رود. افرادی مانند خفاش‌شب پدیده مهاجرت هستند. مهاجرت در نهایت فرهنگ جامعه را دگرگون می‌کند و اثرات اقتصادی و سیاسی نیز به دنبال دارد.
*آیا از نگاه کارشناسی پیامدهای مهاجرت با انجام عمل کوچ متوقف می‌شود؟
مشفق: زمانی که مهاجران تازه‌وارد به یک منطقه هجوم می‌آورند، باعث افزایش جمعیت خواهند شد و افزایش جمعیت خود عاملی برای تخریب محیط‌زیست خواهد شد. زمانی که تراکم جمعیت از حد ظرفیت تحمل محیط بالا می‌رود باعث عبور از آستانه‌ها و خط قرمزهای محیط‌زیستی می‌شود یعنی در هر دو حالت محیط‌زیست قربانی است. مهاجرت در جامعه مقصد، بر شرایط زیستی تاثیر منفی گذاشته و بر منابع آب، خاک و هوا فشار وارد می‌کند. هر محیطی ظرفیت محدودی دارد و زمانی که سرانه جمعیتی نسبت به ظرفیت‌های زیستی بالا می‌رود منطقه را به خطر می‌اندازد لذا جابه‌جایی‌های بدون برنامه خود عاملی برای تخریب محیط است.
*با وجود سند آمایش سرزمینی چرا گرفتاری‌های زیست‌محیطی و مشکلات پیش‌بینی نشده است؟
قرایی‌مقدم: برنامه‌های زیست‌محیطی مانند طرح ستیران در ۷ جلد در گذشته تهیه شد که براساس ساختار و سازمان فضایی منطقه انجام گرفت و براساس ظرفیت مناطق طرح آمایش سرزمین هم تدوین شد. اما نکته اینجاست که به آن عمل نشده است. در حال حاضر مهاجرت مردم در اثر بروز معضلات زیست‌محیطی فریاد دادخواهی آنها به حساب می‌آید. مردم زمانی که مشاهده می‌کنند مدیران به فکر آنها نیستند فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند. باید دولت به پیام این هشدارها توجه کند. مهاجرت و کوچ اجباری باعث از بین رفتن زیرساخت‌های استان و در نهایت تخریب کامل شهرها و سرمایه‌های کشور می‌شود.
*از نظر علمی سطوحی که در اثر تخریب محیط‌زیست دچار آسیب می‌شوند شامل چه مواردی است؟
مشفق: زمانی که یک منطقه‌ای دچار تخریب زیست‌محیطی می‌شود ۳ اکوسیستم که حیات آن وابسته و همبسته هم هستند به تدریج رو به فرسایش می‌گذارد البته در زمینه انسان‌ها نقش اصلی را دارند؛ این سطوح شامل:
۱- اکوسیستم انسانی: تخریب نتایج دموگرافیک دارد، یعنی افرادی به تدریج مهاجرت می‌کنند تغییرات جمعیتی و دموگرافیکی ایجاد می‌کنند و موازنه جمعیت را به هم می‌زنند و عده‌ای افراد سالمند که توان مهاجرت ندارند در منطقه باقی می‌مانند. در حال حاضر بسیاری از روستاها ساختارشان سالمند شده و به تدریج تخلیه جمعیتی در آنها اتفاق خواهد افتاد.
۲- زیست جانوری منطقه که برای زیست انسانی هم مهم است تخریب می‌شود
۳- پوشش گیاهی هم تحت تاثیر قرار می‌گیرد. بدین معنی که پوشش سبز رفته رفته به سمت بیابانی شدن به پیش می‌رود.
*این شرایط در حال حاضر در کشور ایجاد شده است؟
قرایی‌مقدم: نگاهی به بافت جمعیتی استان سیستان‌وبلوچستان نشان می‌دهد این شرایط در این استان نه تنها شروع شده بلکه پیشرفته هم شده است. در سیستان‌وبلوچستان بیشتر افراد مسن ساکن هستند و جوانان ترک دیار کرده‌اند. این وضعیت زنگ هشداری است برای آغاز تبعات اجتماعی و زیست‌محیطی پدیده مهاجرت و کوچ اجباری افراد از شهرها و روستاها.
مشفق: بله! در برخی مناطق این شرایط آغاز شده و چنانچه چاره‌ای برای آن اندیشیده نشود روند سریع‌تری را هم به خود خواهد گرفت. بحث جدی و استراتژیکی است که متاسفانه ما عمقی به آن توجه نکرده‌ایم.
*با توجه به این موضوع، اگر حرکت‌های جهادی به سرعت در این باره انجام نشود، باید منتظر چه تبعاتی در جامعه باشیم؟
قرایی‌مقدم: از نظر آسیب‌شناسی اجتماعی جرم رابطه مستقیمی با مهاجرت دارد. بنابراین با افزایش آمار مهاجرت جرم هم رشد خواهد کرد. نابسامانی اجتماعی ایجاد می‌شود و نیروی کار مازاد به‌ وجود می‌آید. بر این اساس مهاجرت در منطقه مهاجرپذیر به بیکاری دامن می‌زند. بیکاری هم خود عاملی است که آسیب‌های اجتماعی را تشدید می‌کند با توجه به این موضوع باید منتظر اعتیاد، دزدی، انواع و اقسام فساد و فحشا در چنین مناطقی باشیم.
*شما به‌عنوان یک جمعیت‌شناس چه تحلیلی از این موضوع دارید؟
مشفق: توجه نداشتن به نتایج زیانبار کاربری‌های صنعتی و تکنولوژیک، پیامد نابرابری در بحث توسعه زیست‌محیطی و جغرافیایی است. اگر این عوامل به تدریج اصلاح نشوند رنگ و بوی سیاسی پیدا می‌کنند. یعنی مساله زیست‌محیطی که می‌توان در فرصت مناسب به آن پاسخ مناسب داد و آن را حل کرد، در صورت نداشتن چاره‌اندیشی بموقع در بلندمدت به موضوعات سیاسی و امنیتی تبدیل می‌شود. بنابراین باید توجه داشت تغییرات زیست‌محیطی و پیامدهای جمعیتی به سرعت در حال وقوع است اما ما بسیار به کندی عمل می‌کنیم.
*رسیدگی به مشکلات زیست‌محیطی و ساماندهی به وضعیت مهاجرت تا چه اندازه در اولویت سازمان‌های مربوط قرار دارد؟
قرایی‌مقدم: در شرایط فعلی قانون و ضوابط اجرایی نمی‌شود و سازمان‌های ذی‌ربط هم دغدغه این موضوعات را ندارند. این موضوع ریشه تاریخی دارد دولت‌ها هیچکدام محیط‌زیست را در اولویت قرار نداده‌اند نگاهی به بافت جمعیت ساکنان استان‌هایی مانند گلستان و جنوب خراسان رضوی حضور پرتعداد اهالی سیستان‌وبلوچستان در این مناطق را گواهی می‌دهد که نشان‌دهنده پابرجا بودن مشکلات سیستان‌وبلوچستان در زمان‌های گوناگون است.
مشفق: استان‌هایی مانند خوزستان یا ایلام همواره به‌عنوان استان‌های مهاجرفرست مطرح بوده‌اند اما در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ این آمار تشدید شده و میزان مهاجرت‌ها با رشد مواجه شده است. این تغییرات آماری نشان‌دهنده ایجاد عامل دیگری برای تشدید مهاجرت است که وجود آن از در اولویت نبودن مشکلات زیست‌محیطی برای ما حکایت دارد.
*آقای مشفق! به نظر شما وضعیت مهاجرت در حال حاضر در چه شرایطی قرار دارد؟
به طور کلی می‌توان گفت حجم جابه‌جایی‌های مهاجرتی در کشور طی ۳ دهه گذشته نسبتاً بالا و رو به افزایش بوده، یا به عبارتی جمعیت کشور در سطح ملی متحرک‌تر شده است و به‌طور مسلم این جابه‌جایی‌ها منجر به تغییراتی‌ اساسی در الگوهای توزیع مکانی و فضایی جمعیت در سطح کشور شده‌اند. استان‌هایی که بیشتر توسعه‌ یافته‌اند به‌عنوان نقاط جذب مهاجران عمل کرده‌اند و استان‌های کمتر توسعه‌یافته به‌عنوان نقاط دفع مهاجران عمل کرده‌اند، قابلیت جذب و دفع مهاجرتی استان‌ها تابع مکانیسم‌های اقتصادی و جمعیتی آنها بوده است، استان‌هایی چون استان‌های تهران، قم، اصفهان، سمنان و یزد همواره مهاجرپذیر بوده‌اند و استان‌هایی چون همدان، کردستان، لرستان، چهارمحال و بختیاری، ایلام، خوزستان، کرمان، اردبیل، سیستان‌وبلوچستان، کرمانشاه و آذربایجان‌غربی مهاجرفرست.
*برای کاستن از آمار مهاجرت و پیشگیری از تبعات اجتماعی آن چه راهکاری پیشنهاد می‌دهید؟
قرایی‌مقدم: تنها راه برای بازگشت به تعادل رفع عامل کوچ و مهاجرت افراد در منطقه است. باید برای ساماندهی وضعیت زیست‌محیطی در استان‌های سیستان‌وبلوچستان و خوزستان دست به کار شد. سوءمدیریت در محیط‌زیست بیداد می‌کند افرادی که تخصص‌های نامرتبط دارند و شناختی از مسائل ندارند اگر امور را در دست بگیرند شرایط به چنین وضعیتی تبدیل خواهد شد.
مشفق: ساماندهی و احیای شرایط زیست‌محیطی کشور باید در سطوح منطقه‌ای، ملی و فراملی پیگیری شود. مدیران سازمان حفاظت محیط‌زیست باید با اولویت‌بندی مشکلات، موضوعات حاد زیست ‌محیطی را در اولویت قرار دهند و با برنامه‌ریزی‌های بلندمدت و کوتاه‌مدت برای ایجاد امید در جامعه و ماندگاری افراد در شهر و دیارشان عمل کنند. از طرفی از طریق کنوانسیون‌ها و معاهدات بین‌المللی می‌توان منابع ریزدگردها و گردغبارها را که منشاء خارجی دارند پیگیری و به بهبود اوضاع کمک کرد.
*راهکار شما به‌عنوان یک جمعیت‌شناس برای ماندگاری جمعیت بومی در مناطق چیست؟
مشفق: ما به یک اولویت‌بندی و طبقه‌بندی در زمینه محیط‌زیست و مهاجرت در اثر مشکلات زیست‌محیطی نیازمندیم. در حال حاضر بسیاری از کشورها در بحث آمایش سرزمین و محیط‌زیست فعال هستند. مثلاً کره جنوبی کشور را به ۱۵ منطقه براساس ظرفیت‌های موجود تقسیم کرده است. در کشور ما هم نیاز به چنین برنامه‌ریزی‌هایی احساس می‌شود باید در کنار مسائل آماری و با توجه به نوع مسائلی که در منطقه وجود دارد موضوعات زیست‌محیطی نیز لحاظ شود و با طبقه‌بندی دقیق مراکز مهاجرفرست، مناطق در معرض تخریب و مناطق در معرض تخلیه را‌ شناسایی کرده و اولویت‌بندی کنیم. اینکه فقط در رسانه‌ها صحبت کنیم مشکلی از محیط‌زیست حل نمی‌شود. در واقع به عمل کار برآید. تا اقدامی انجام نشود، مشکل پابرجاست و این اقدامات هم مسکن و موقتی نیست. حداقل یک تا ۲ دهه زمان لازم دارد تا اتفاقی بیفتد. همانطور که به‌تدریج این موضوعات شکل گرفته راه‌حل‌ها هم زمانبر است.

منبع:زیست بوم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۳۲
پیمان صاحبی
لیلا مرگنزیست بوم/لیلا مرگن: مجلس نهم که ماه پیش با امضای 96 نفر از نمایندگان خانه ملت، طرح حذف آب بهای محصولات استراتژیک کشاورزی را در دستور کار داشت، این بار قانونی را به تصویب می‎رساند که در صورت کسب نظر مساعد شورای نگهبان، امکان زمینه زمین‌خواری‌های گسترده در اراضی ملی و انفال را فراهم می‌کند.
هادی کیادلیری رییس انجمن جنگلبانی در گفتگو با زیست‌‎بوم بیان کرد: با تصویب قانون «حفظ اراضی کشاورزی جمهوری اسلامی ایران» اراضی ملی که تا سال 85 بدون مجوز تبدیل به باغ یا اراضی زراعی شده‌اند، مجوز قانونی دریافت می‌کنند.
وی افزود: این قانون با توجه به اینکه ماده 85 نامیده می‌شود، نیازی به تصویب در صحن علنی مجلس نداشته و با نظر پنج تن از اعضای کمیسیون کشاورزی به شورای نگهبان برای طی مراحل قانونی ارسال می‌شود. در حالی که اصلاح این قانون نیازمند به طرح آن در صحن علنی مجلس و تایید دو سوم نمایندگان خانه ملت دارد.هادی کیادلیری

به گفته رییس انجمن جنگلبانی تصویب این قانون به عمل متصرفانی که اراضی ملی را به صورت غیر قانونی و بدون اخذ مجوز تبدیل به باغ کرده‌اند، مشروعیت می‌بخشد و تغییر کاربری اراضی پذیرفته می‌شود.
وی گفت: بند «ث» ماده چهار قانون حفظ اراضی کشاورزی، اقدامات سودجویانه و واگذاری‌ها را تشویق می کند. به کار بردن عبارت «متصرفان قانونی» در کنار «مالکان» برای گرفتن سند، زمینه حضور افراد سودجو را فراهم می کند.
کیادلیری تاکید می‌کند: هر یک از واژه‌های به کار رفته در بند «ث» ماده چهار راه را برای این افراد باز می‌کند و مطمئنا زمینه واگذاری هزاران هزار هکتار از اراضی ملی با پوششی به نام حفظ کاربری زمین‌های کشاورزی، فراهم می‌شود.
در بند ث ماده چهار آمده است: «وزارت جهاد کشاورزی حداکثرتا دو سال پس از ابلاغ این قانون، نسبت به تعیین تکلیف حق بهره‌برداری یا حق انتفاع از اراضی ملی و دولتی که فاقد ممنوعیت واگذاری بوده و بدون اخذ مجوز از وزارت جهاد کشاورزی تا پایان سال 85 به باغ، زراعت چوب یا سایر فعالیت‌های بخش کشاورزی به استثنای فعالیت‌های زراعی تبدیل شده و به تولید رسیده و در حال حاضر نیز به صورت باغ یا زراعت چوب یا سایر فعالیت‌های بخش کشاورزی تحت بهره‌برداری است اعم از اینکه در مراجع قضایی مطرح شده یا نشده باشد، در صورت عدم احراز تداخل اراضی موضوع ماده 54 قانون رفع موانع تولید رقابت پذیر و ارتقای نظام مالی کشور مصوب 1/2/94 و با رعایت تبصره 2 حقوق دولتی معوقه بر اساس نظر هیات تقویم و ارزیابی موضوع ماده 32 این قانون و با عقد قرارداد اجاره به قیمت کارشناسی روز و رعایت قوانین مربوط اقدام نماید. انتقال اسناد، تغییر کاربری و تفکیک این اراضی ممنوع است».
رییس انجمن جنگلبانی عنوان کرد: قانون حفظ اراضی کشاورزی به ظاهر قرار است شرایط زمین‌های کشاورزی را ساماندهی کند اما در جای جای لایحه پیشنهادی، گریزی هم به مسایل مرتبط با ذخیره‌گاه‌های جنگلی، پارک‌ها و مسایل مرتبط با شرح وظایف سازمان جنگل‌ها زده شده است. اگرچه در این لایحه هم تغییر کاربری اراضی ملی را ممنوع اعلام کرده اما این مسئله در حیطه وظایف سازمان امور اراضی نیست و دلیلی برای طرح این مسئله در لایحه این سازمان وجود ندارد.
وی تاکید کرد: این قانون خلاف منویات و تاکیدات مقام معظم رهبری است. زیرا ایشان تاکید کرده‌اند که اراضی ملی و انفال را نباید واگذار کرد و بیش از پیش باید از آن حمایت کنیم. اما با تصویب قانون حفظ کاربری اراضی کشاورزی، تجاوز به عرصه‌های ملی و انفال تشدید می‌شود. زیرا این قانون تغییر کاربری اراضی ملی را پذیرفته‌است.تصرف اراضی ملی قانونی می‌شود

کیادلیری ماده 45 قانون رفع موانع تولید رقابت پذیر و قانون حفظ اراضی کشاورزی را دو قانون تکمیل کننده هم دانست که زمینه را برای تصرف اراضی ملی تسهیل می‌کند.
به گفته وی خیلی خوب بود که سازمان جنگل‌ها در ارتباط با ماده 45 قانون رفع موانع تولید رقابت پذیر هم حساسیت نشان می‌داد تا وضعیت فعلی رقم نخورد.
رییس انجمن جنگلبانی افزود: با تصویب قانون حفظ اراضی کشاورزی، اختیارات مرتبط با اراضی ملی که تحت مدیریت سازمان جنگل‌ها به عنوان یک مجموعه حاکمیتی بود، به سازمان امور اراضی واگذار می‌شود که وظیفه آن خدماتی است. به این ترتیب امور اراضی در استان‌ها تا سطح اداره کل ارتقا می‌یابد.
وی تاکید کرد: در تصویب چنین قوانینی باید به نظرات کارشناسی توجه شود. در حال حاضر بدنه کارشناسی سازمان جنگل‌ها به شدت مخالف شرایط پیش آمده است اما به نظر می‌رسد صدای آنها را کسی نمی‌شنود. البته یکی از بزرگترین دلایل این مسئله آن است که سازمان جنگل‌ها جزء کوچک و درجه چندم وزارت جهاد کشاورزی است.
کیادلیری معتقد است: وزیر جهاد کشاورزی با انتقال مالکیت زمین از سازمان جنگل‌ها موافق است. به این ترتیب شاخ و بال سازمان جنگل‌ها زده شده و این سازمان به شیر بی یال و کوپالی تبدیل می‌شود که در نهایت از زیر مجموعه وزارت جهاد کشاورزی رانده شده و با محیط زیست ادغام می‌شود.
وی بیان کرد: با تصویب قانون حفظ کاربری اراضی کشاورزی، تصمیم‌گیری در زمینه تغییر کاربری اراضی ملی هم بدون استعلام از ادارات منابع طبیعی استان‌ها در کمیسیون‌هایی که به این منظور تشکیل شده، امکان‌پذیر می‌شود.
رییس انجمن جنگلبانی تاکید کرد: انفال اموالی است که متعلق به عموم مردم است. بنابراین اگر قرار است واگذاری انجام شود باید به صورت مساوی بین تمام مردم تقسیم شود. در حالی که با تصویب چنین قوانینی، تقسیم اراضی شامل تمام آحاد جامعه نمی‌شود و این مسئله خلاف نص صریح قرآن است.
تصرف اراضی ملی قانونی می‌شود
وی ادامه داد: طی 52 سال گذشته تلاش‌های زیادی انجام شد که اراضی ملی و مستثنیات از یکدیگر جدا شوند. با تصویب این قانون، تمام تلاش‌های انجام شده به هدر خواهد رفت و زمینه تجاوز به منابع ملی فراهم می‌شود.
به گفته کیادلیری بزرگ کردن ساختار امور اراضی در استان‌ها نشان می‌دهد که همچنان روح کشاورزی بر منابع طبیعی حاکم است و حتما واگذاری سنگینی در آینده اتفاق خواهد افتاد.
 
منبع: زیست بوم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۳
پیمان صاحبی

اصغر محمدی فاضل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رئیس دانشکده محیط زیست معتقد است، تا زمانی که میان تصمیم‌گیران ارشد کشور باور به «محیط زیست» و نقش کلیدی آن در حفظ امنیت ملی نهادینه نشود، جدال بر سر نام «سازمان» یا «وزارتخانه» سودی ندارد.

به گزارش خبرنگار مهر، سازمان حفاظت محیط زیست سالهاست میان واژه های «انحلال»، « ادغام» و «ارتقا» دست و پا می‌زند. منتقدان بر این باورند که سازمان، کارایی لازم در برخورد با صنایع آلاینده، شکارچیان و طبیعت‌خواران را ندارد و می‌توان وظایف آن را به وزارتخانه یا سازمان دیگری محول کرد. عده‌ای هم ادغام سازمان حفاظت محیط زیست با سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری و حتی بخش آب وزارت نیرو را یک راهکار برای توانمندی آن می‌دانند و بر این باورند که در این صورت یک هم‌افزایی مثبت در راستای حمایت از محیط زیست طبیعی و انسانی کشور به وجود خواهد آمد. اما برخی دیگر اعتقاد دارند ادغام این نهاد برای مسائل زیست محیطی آفت‌هایی دارد و نمی‌توان به شکل کافی و وافی از محیط زیست در جامعه دفاع کرد و مطالبات آن محقق شود و تنها راهکار، ارتقای سازمان به وزارتخانه مستقل است.

اصغر محمدی فاضل در گفتگو با خبرنگار مهر، با اشاره به اینکه گاهی مرز میان رویاپردازی و واقعیت باریک می شود، گفت: سازمان حفاظت محیط زیست بیش از ۴۰ سال است با ساختاری نحیف به حیاتش ادامه داده و چند دهه است که این ساختار مورد نقادی قرار گرفته تا جایی که گاهی آن را یک سازمان فانتزی و غیرضروری و گاهی قلدر و سد راه توسعه و حتی «محیط ایست» لقب داده‌اند.

رئیس دانشکده محیط زیست گفت: تاکنون چند کار مطالعاتی قابل استناد در خصوص افزایش یا کاهش میزان کارایی و تاثیرگذاری وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و نهادهایی که منحل یا ادغام شده یا ارتقا یافته‌اند، منتشر شده، ولی بعید می‌دانم منتقدان ساختار سازمان حتی یک بار در مورد تجربه‌های گذشته مطالعه یا نمونه موفقی ارائه کرده باشند که بشود از آن به مثابه یک نقشه راه برای رفتن یا نرفتن در این مسیر بهره گرفت.

وی با اشاره به تجربه انحلال «سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور» یا ادغام دو وزارتخانه بزرگ و تشکیل «وزارت جهاد کشاورزی» یا نمونه جدیدتر تشکیل «وزارت صنعت، معدن و تجارت» افزود: انتظار می‌رود تصمیم‌گیران ارشد قوای مقننه و مجریه با نیم‌نگاهی به چنین تجربه‌های ناموفقی که داشتیم، با احتیاط بیشتری نسبت به تغییر ساختار یک سازمان حاکمیتی نزدیک شوند.

فاضل گفت: پیشوند وزارتخانه وسوسه کننده است. به عنوان کسی که بیش از ربع قرن در این حوزه سابقه کار مدیریتی، کارشناسی و معلمی دارم، از بالندگی آن خوشحال می‌شوم. اما آیا این عنوان اغواکننده در نحوه اجرای قوانین محیط زیست تاثیر مثبتی دارد؟ یعنی کارشناسان این سازمان می‌توانند از فردا در قامت عضوی از یک وزارتخانه با اقتدار و جدیت بیشتری اظهارنظر یا اعمال تصمیم‌گیری کنند؟ یا این که وزیر محیط زیست کشور باید برای هر اظهارنظر کارشناسی و صدور و عدم صدور یک پروانه استیضاح شود و کلا" یک اتاق کار هم در بهارستان داشته باشد؟

این استاد دانشگاه گفت: متاسفانه بخشی از فشاری که از بدنه داخلی سازمان یا علاقمندان و فعالان مدنی برای تبدیل شدن به وزارتخانه صورت می‌گیرد، آرزویی است که یا با امیدواری برای ارتقای کیفیت معیشت کارکنان و یا تاثیرگذاری از یک نهاد ناظر به یک نهاد پرقدرت اجرایی شکل می‌گیرد.

معاون اسبق سازمان حفاظت محیط زیست کشور افزود: توقعات با منابع و ابزارهایی که این سازمان در اختیار دارد برابری نمی‌کند و به دلایل خاص که می‌تواند سیاسی یا حتی اجتماعی باشد، نوعی «توقع‌افزایی» نسبت به این سازمان وجود دارد که باعث می‌شود این سازمان در همه دولت‌ها در معرض آماج نقدهای تند و گاه غیرمنصفانه قرار گیرد.

وی گفت: در همین مساله آلودگی هوای کلانشهرها برخی از منتقدان به شیوه‌ای برخورد می‌کردند که گویی در پردیسان یک شیر دود وجود دارد که واعظ جوادی یا محمدی‌زاده یا ابتکار، با کم و زیاد کردن آن می‌توانند میزان آلودگی شهرها را کنترل کنند! و از همه اسفبارتر این که در دو دهه اخیر از این موضوع که به سلامت عمومی ارتباط دارد به عنوان یک تریبون برای عقده‌گشایی استفاده شده است.

فاضل با بیان اینکه ارتقا یا ادغام یک سازمان به صورت «دستوری» می‌تواند اثراتی معکوس به دنبال داشته باشد تصریح کرد: تا زمانی که در میان تصمیم‌گیران ارشد کشور باور به «محیط زیست» و نقش کلیدی آن در حفظ امنیت ملی نهادینه نشود، جدال بر سر نام، سودی ندارد. وقتی یک مدیر دولتی یا صنعتی یا یک نماینده مجلس، به یک کارشناس شجاع و با وجدان محیط زیست که با دلایل علمی، فنی و قانونی مانع از راه اندازی یک پروژه می‌شود، به چشم مخالف یا سنگ‌انداز نگاه می‌کند، شما فکر می‌کنید بازی با عنوان وزارتخانه یا سازمان می‌تواند گره‌گشا باشد؟

رئیس انستیتو علوم و فناوری‌های محیط زیست کشورهای عضو اکو گفت: نگاهی به کشورهایی که در زمینه‌های محیط زیستی کارنامه مطلوبی دارند هم نشان‌دهنده آن نیست که این کشورها لزوماً وزارتخانه محیط زیست داشته‌اند. اتفاقاً در برخی کشورها نهادهای اداره کننده محیط زیست، تلفیق و زیربخش چند نهاد دیگر هستند ولی چون اراده و اهتمام به حفظ آب و خاک و هوا و تنوع زیستی دارند، خیلی هم موفق بودند.

فاضل با اشاره به اینکه نباید به جای پرداختن به درمان بیماری به تغییر نام بیمار فکر کرد افزود: ما باید با خودمان صادق باشیم و مادامی که به اصل حفاظت از منابع خدادادی حیات ایمان نیاورده‌ایم نباید در مورد فروع و آداب آن جر و بحث کنیم. نظر شخصی من این است که حتی پیشنهاد ارتقای سازمان به عنوان یکی از نهادهای زیر نظر مستقیم مقام معظم رهبری به بهانه افزایش توانمندی‌ها و اختیارات این سازمان، یک رویکرد احساسی است ولو از روی دلسوزی باشد.

رئیس دانشکده محیط زیست در پایان با بیان اینکه دولت و مجلس باید قبل از تهیه طرح و لایحه، این ایده‌ها را در معرض نقد کارشناسان بگذارند تا به مدد خرد جمعی از دانش نیروهای جوان و تجربه مو سفید کرده‌ها یک تصمیم‌ در حد امکان درست گرفته شود گفت: ارزیابی کلی من از آرزوها، امیدها، اظهارات و برنامه‌های منتشر شده علاقمندان محیط زیست این است که همه در پی آن هستند که متولی حفاظت از محیط زیست کشور در قامت یک نهاد با توان اجرایی واقعی ظاهر شود و تنها یک نهاد نصیحت‌گر و تماشاگر نباشد.


منبع:مهرنیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۲۵
پیمان صاحبی

مسیح انصاری مدیر عامل انجمن حمایت از مصرف کنندگان ایران می‌گوید مصرف جوهر قند در نانوایی‌ها به خصوص نانوایی‌های سنتی پز در حال افزایش است و هر روز بر میزان آن افزوده می‌شود.

به گفته آقای انصاری، نانوایی‌ها برای سفید نشان دادن نان از این ماده سمی استفاده می‌کنند.
آقای انصاری گفت: "سال‌های قبل از جوش شیرین در نان استفاده می‌شد با اینکه این ماده نسبت به جوهر قند خطر کمتری داشت اما استفاده از آن ممنوع شد."وی افزود: "اما جوهر قند یک ماده سمی و خطرناک است و برخی از تحقیقات نشان داده که این ماده سرطان زا نیز است به طوری که آقای دیناروند رئیس سازمان غذا و دارو اعلام کرده استفاده از این ماده خیانت است."
دکتر رسول دیناروند رئیس سازمان غذا و داروی ایران، آذرماه امسال گفت در گذشته "جوش شیرین به صورت وسیع و در همه نانوایی‌ها استفاده می‌شد که عوارض گوارشی دارد و وزارت بهداشت تلاش کرد که استفاده از آن حذف شود. هرچند هنوز جوش شیرین به طور کامل حذف نشده اما اکنون استفاده از آن به حداقل رسیده است".

جوهر قند در نان مردم 'بسیار خطرناک' است

دکتر دیناروند جوهر قند را یک ماده "بسیار خطرناک" خوانده بود که "اصلا نباید مصرف شود".او همچنین استفاده از این ماده "غیرمجاز" را که برای سفید کردن نان‌های نرم و نازک استفاده می‌شود "خیانت" خوانده بود.
بنا بر گزارش‌ها، جوهر قند در شیره "رو مالی" بویژه در نان بربری نیز کاربرد دارد و به دلیل اینکه در سال‌های اخیر مردم به نان سنگک سفید گرایش پیدا کرده‌اند، در این نان هم استفاده می‌شود.یکی از دلایل روی آوردن نانوایی‌ها به استفاده از جوش شیرین و جوهر قند، پخت سنتی نان در ایران است.برای به اصطلاح "ور آمدن خمیر" باید به آن مخمر اضافه کرد و به ان فرصت داد تا آماده پخت شود.
اما به دلیل تقاضای بالا و کندی روند آماده شدن خمیر با استفاده از مخمر، از جوش شیرین یا جوهر قند استفاده می‌شود تا خمیر بسرعت آماده پخت شود.
اگر نان به سرعت بیات شود نشانه وجود جوش شیرین در آن است و اگر بوی گوگرد (تخم‌مرغ گندیده) بدهد نشانه وجود جوهر قند در آن است.
جوهر قند
جوهر قند (سدیم دی‌تیونیت یا سدیم هیدروسولفایت یا بلانکیت) بلور سفیدرنگی که بوی ضعیف گوگرد دارد و کاربرد اصلی آن در صنایع رنگ، چوب و کاغذ، پارچه‌بافی، چرم و صنایع غذایی، سفید کردن است.
در ایران از این ماده بیشتر برای سفید کردن کله قند استفاده می‌شده اما در سال‌های اخیر استفاده از آن ممنوع شده و جای خود را به رزین داده است.
در چند سال گذشته وزارت بهداشت و برخی نهادهای دیگر درباره استفاده از جوهر قند در نان و (برخی قندها و آب‌نبات‌های سفید) هشدار داده‌اند.
وزارت بهداشت ایران اعلام کرده جوهر قند به دلیل از بین بردن آنتی‌اکسیدان‌ها سرطان‌زا است و میزان مجاز آن در مواد غذایی کمتر از ۱۰ میلی گرم در لیتر ( پی پی ام) است.
جوهر قند برای سلامت نانواها هم مضر است و در صورت تماس با چشم یا پوست ایجاد سوختگی و آسیب می‌کند و در صورت استنشاق می تواند باعث آزردگی مخاط تنفسی یا آسم شود.
این ماده در صورتی که خورده شود ممکن است باعث تهوع، استفراغ، درد شکم و افزایش ترشح بزاق شده و به آسیب دیدگی مخاط گوارشی یا سوراخ شدن مری و معده بینجامد.
در زمینه مصرف خوراکی درازمدت تحقیقات گسترده‌ای صورت نگرفته اما وزارت بهداشت ایران می‌گوید مصرف درازمدت آن به پرزهای گوارشی آسیب می‌زند و باعث کاهش جذب مواد مغذی می‌شود.
برخی کارشناسان تغذیه در ایران معتقدند جوهر قند به سلول‌های تولیدکننده انسولین نیز آسیب زده و زمینه بروز دیابت را ایجاد می‌کند.
در ایران سفید بودن نان نشان مرغوبیت آن تلقی می‌شود و مردم نان سفید را ترجیح می‌دهند اما تحقیقات نشان می‌دهند مصرف زیاد نان سفید زمینه ابتلا به بیماری‌هایی مثل دیابت را افزایش می‌دهد و از این رو توصیه می شود از نان سبوس دار (Whole grain) استفاده شود.
منبع :زیست بوم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۵۰
پیمان صاحبی

استرالیا از سال 1996 تا 2010، خشکسالی را تجربه کرده است که تا کنون بی‌سابقه بوده است. از اوسط دهه 1990، استرالیا 15درصد از باران تابستانی و 25درصد از باران پاییزی را از دست داده است. براساس آخرین گزارش سالانه شورای آب‌و‌هوای استرالیا، در غرب این قاره، بارش در پاییز و زمستان می‌تواند تا 50 درصد کاهش در هشتاد سال آینده را داشته باشد. تیم فلانری، دانشمند استرالیایی پیش‌ازاین اعلام کرده بود: استرالیا باید در خط مقدم مبارزه با گرم‌شدن کره زمین باشد. ما دارای انرژی خورشید و باد در این قاره هستیم، باید نیروگاه‌های زغال سنگی خود را تبدیل به انرژی پاک کنیم و از همه توان این کشور برای استفاده از انرژی‌های تجدید‌پذیر استفاده کنیم. کمبود آب در حال تبدیل‌شدن به یک چالش فزاینده است که فشار بر تأمین منابع آب شهری را تشدید می‌کند. براساس مطالعات منابع آبی در استرالیا، آب‌های ورودی به سدهای کلیدی تأمین‌کننده آب شرب شهر سیدنی در صورت انتشار گازهای گلخانه‌ای با روند فعلی به میزان 25 درصد تا سال 2070 کاهش خواهد یافت. نتیجه تحقیقات دیگری در استرالیا نشان می‌دهد؛ بروز خشکسالی در این کشور دارای اثرات بهداشتی و روانی گسترده در بین کشاورزان بوده است. ناامیدی و افسردگی شدید حداقل 15 درصد از مردان روستایی بین 30 تا 49 سال با شدت‌یافتن خشکسالی مرتبط است. بین سال‌های 2002 و 2003 تولید محصولات کشاورزی در زمان خشکسالی یک درصد از تولید ناخالص ملی استرالیا را کاهش داد. این میزان کاهش معادل نیمی از کاهش تولید ناخالص ملی استرالیا در سال 2009 بعد از بحران اقتصاد جهانی بود. یک نظر سنجی که توسط شورای آب و هوای استرالیا انجام شده است نشان می‌دهد که 78درصد از مردم این کشور از گرم‌شدن کره زمین آگاه هستند. مقامات استرالیایی در حال تشویق شهروندان به انجام پاره‌ای از راهکارهای اجرائی برای مقابله با خشکسالی در این کشور هستند. در ملبورن، شهرداری یک سیاست فعال صرفه‌جویی در آب (به‌‌ویژه در جمع‌آوری حداکثری آب باران برای آبیاری باغ‌ها و فضاهای سبز شهری) را برای شهروندان لازم‌الاجرا کرده است. یک واحد آب‌شیرین‌کن در ملبورن نیز ساخته شده که هنوز به بهره‌برداری نرسیده است.
مقامات شهر ملبورن معتقد هستند: تا سال 2050 این شهر با کاهش 18درصد بارش مواجه خواهد بود و از همین حالا باید زیرساخت‌های مورد نیاز آینده برای مواجه با کمبود آب فراهم شود. یکی از راهکارهای ارائه شده برای گذر از دوران خشکسالی در استرالیا به شهروندان این است که خانه‌های خود را عایق‌بندی کنند، لوله کشی منازل را کنترل کرده و از انرژی خورشیدی در منازل استفاده کنند، همچنین توصیه‌هایی برای استفاده از تجهیزات کاهش مصرف آب در منازل نیز به شهروندان داده شده است. علاوه‌بر‌این، در مدارس استرالیا توسعه‌پایدار، جدی گرفته می‌شود. ممنوعیت استفاده از کیسه‌های نایلونی و یا آلومینیوم برای آوردن غذا، کمپوست مواد غذایی در حیاط مدرسه، مخزن برای جمع‌آوری آب باران و پنل‌های انرژی خورشیدی در پشت بام مدارس، از مواردی است که در اکثر مدارس استرالیا رعایت می‌شود. با تمامی اقداماتی که از سوی مردم استرالیا برای گذر از زمان خشکسالی در حال انجام است، به عقیده یکی از فعالان محیط زیست ملبورن، علاقه‌نداشتن مردم به مسائل محیط زیستی تأسف‌آور‌است، زیرا عواقب ناشی از گرم‌شدن کره زمین تمام استرالیا را تحت تأثیر قرار می‌دهد و اقدامات انجام یافته برای عبور از خشسالی کافی نیست. با افزایش موج گرما، تأثیر بر ماهیگیری و محصولات کشاورزی بالا خواهد بود و دولت باید در تمامی موارد تحت تأثیر از خشکسالی چاره‌اندیشی کند.

منبع:روزنامه وقایع اتفاقیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۵۳
پیمان صاحبی