روزانه سه میلیون سفر با مترو و چهار میلیون سفر با تاکسی نتوانسته بحران آلودگی هوای پایتخت را حل کند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه ابتکار نوشت: شهر مثل هر روز از پشت پنجره دود خورده تاکسی سلام میکند؛ خاکستری تر از همیشه. هوا نفس راننده را تنگ میکند، شیشه را بالا میکشد و غرغر کنان زیر لب چیزی میگوید. فحش است یا نفرین نمی دانم. شهر همچنان خاکستری است، چه از پشت شیشههای مات تاکسی، چه ... . تاکسی هر از گاهی خاموش میشود. راننده دست میبرد و با حرکتی ماشین را روشن میکند. مسافر میگوید: حاجی چرا ماشینت را تعویض نمیکنی؟ راننده دست به سرش میکشد، نفسی عمیق میکشد و میگوید: چرا تعویضش کنم. پول دادهام تا آخرین نفس ازش کار میکشم. تعویضش کنم که دولت نفعش را ببرد. مسافر میگوید: نفعش را همه میبریم. راننده پوز خندی میزند و دست به فرمان راه خود را از پشت ترافیک پیدا میکند. گوینده رادیو خبر میخواند: کیفیت هوای تهران ناسالم برای همه افراد جامعه با شاخص 156، آلودگی هوای تهران رکورد امسال خود را شکست. راننده پیچ رادیو را میچرخاند، صدایی میخواند: در هوایت بی قرارم روز و شب
روزانه سه میلیون سفر با مترو و چهار میلیون سفر با تاکسی نتوانسته بحران آلودگی هوای پایتخت را حل کند. گرچه رویکرد شورای شهر و شهرداری تهران در این سالهای بحران بر این بوده که فاصله منزل هر شهروند تا یکی از مدهای حمل و نقل عمومی 300 متر باشد اما این امر هنوز محقق نشده است. شش هزار و 500 دستگاه اتوبوس فعال در تهران که یک هزار و 500 مورد آن به دلایل نقصهای فنی در تعمیرگاه ها به سر میبرند و عملا از چرخه حمل و نقل خارج شدهاند، یک میلیون و 250 هزار دستگاه خودروی فرسوده در حال تردد در تهران که تعویضشان با خودروهای هیبریدی به دلیل قیمت بالای آنها از توان اقتصادی دارندگان خودروهای فرسوده خارج است، تردد بیش از 60 درصد خودروهایی تک سرنشین در معابر تهران و شاید در آخر تجمیع بیش از 8 میلیون نفر در مساحتی به اندازه ۷۳۰ کیلومتر مربّع؛ اینها تنها بخشی از عواملی است که تهران را به شهری خاکستری تبدیل کرده است. اما چرا ما ایرانیان بحران را جدی نمیگیرم؟ آیا ایفای نقش در شرایط بحرانی وظیفه ماست؟ به دنبال این سوال در خیابان راه میروم و سوالم را از صاحبان خودروهایی که در این روز بحرانی به خیابان آمدهاند میپرسم.
هر وقت مشکلات دیگر را حل کردید از من توقع داشته باشید
مجید یکی از همانهایی است که به دنبالش میگشتم. پاسخ سوالاتم را میدهد. از او میپرسم چرا در آلودهترین روز پایتخت با خودرو تردد میکنی؟ میگوید: چون در درجه اول هیچ جایگزین خوبی برای عدم استفاده از خودرو وجود ندارد. قیمت کرایه تاکسی به نسبت درآمد من بالاست و ساعت پایانی شب تاکسی وجود ندارد و یا اگر باشد قیمت آن دوبرابر خواهد شد. اگر قرار است از مترو استفاده کنم باید مثل ماهی ساردین در قوطی کنسرو بشم و علاوه بر آن رفتارهای بد اجتماعی را تحمل کنم. اعم از بوی بد مسافر بغلی، دعوای مسافران یا سر و صدای فروشنده مترو. زمانی که از مترو استفاده میکردم رفت و آمدم حدود 4 ساعت طول می کشید اما الان مجموعه رفت و آمدم یک ساعت است. این زمان 2 تا 3 ساعته را میتوانم برای چیزهای دیگر بگذارم. میتوانم خسته نباشم و بیشتر به خانوادهام بپردازم. چرا باید این کار را انجام بدهم؟
مشابه حرفهای مجید را خیلیها میزنند. هم دلشان به حال آسمان تهران میسوزد و هم حرفهای منطقی میزنند. از او میپرسم نفس تنگ دیگران برایت مهم نیست؟ پاسخ میدهد: مگر من به تنهایی نفس دیگران را تنگ کردهام. گیریم که 10 درصد آلودگی به گردن خودروهاست. سهم کارخانهها در این آلایندگی کجاست؟ سهم آبهای زیر زمینی که حالا باعث ایجاد کانونهای گرد و غبار در جنوب و غرب تهران شده کجای ماجراست؟ فروش تراکم و ساختار برج های بلند در دره های تهران کجاست؟ من که مجوز ساخت این برجها و کارخانهها را ندادهام.
مجید با لحنی طنز آمیز میگوید: خودرویی که خریدهام خودروی ایرانی است، تازه از تولید ملی حمایت کردهام. اگر بخواهم خودرویی خارجی با آلایندگی کمتری بخرم باید 120 درصد بیشتر از پول خودرو خودم هزینه کنم. این ماشین ایرانی علیرغم اینکه استاندارد است برچسب آلایندگی انرژی که روی آن زده درجه C و D است. ماشین را من تولید نکردهام و عوارض ورود خودرو را نیز من نمیگیرم. هر وقت اینها را حل کردند از من نیز توقع داشته باشند که ماشینم را بیرون نیاورم.
بیشتر از جامعه سهم اجتماعیم را پرداخت کرده ام
نرگس شهروند دیگری است که از او دلیل استفاده از خودرو شخصیاش را میپرسم و او هم مشابه مجید پاسخ میدهد. از نرگس سوال میکنم که اگر جای آن کسی بودی که خودرو نداشت و نفسش از دود ماشین تنگ میشد، باز هم همین طرز فکر را داشت، میگوید: من هم همین شرایط را سپری کردم. اگر من این عذاب را مثل بقیه بکشم چه چیزی را به جامعه اضافه کرده ام. تعادلی باید میان دریافت کردن و بازستاندن وجود داشته باشد. وقتی به اندازه کافی سهمی که باید از جامعه دریافت کنم، نمیکنم و فقط سهم بیشتری به جامعه میپردازم، از پول ماشین، تاکسی و مترو گرفته تا عوارض، مالیات حتی وقت و انرژی چه فرقی به حال من می کند پس فقط سعی می کنم در آرامش باشم.
او میگوید: من با مترو رفت و آمد نکنم یک نفر دیگر با از آن استفاده میکند. ما همیشه از حرکت جمعی حرف میزنیم اما حرکت جمعی در مواردی محقق میشود که ابزار آن وجود داشته باشد. خودرو را به دست مردم میدهند، پولش را میگیرند و حالا میگویند از آن استفاده نکنید. مردم خودرو خریدند که راحت باشند و از آن استفاده کنند. حتی اگر از مردم میخواهند در شرایط بحرانی از خودرویی که پولش و مالیات عوارضش را پرداخت کردهاند استفاده کنند آیا مترو به اندازه کافی هست یا تاکسی ارزان تر میشود؟
سایپا و ایران خودرو را تعطیل کنید کشور نجات پیدا میکند
مهدی صاحب یک خودروی شاسی بلند است. شیشه ماشین را بالا کشیده و با خودروی روشن کنار خیابان توی ماشین لم داده است. شیشه را پایین میکشد و سوالاتم را پاسخ می دهد. میگوید: حقم است که از خودروام استفاده کنم. پول دادهام ماشین خریدهام که راحت باشم. سایپا و ایران خودرو را تعطیل کنید تا کشور از بحران آلودگی هوا نجات پیدا کند.
ماشین ندارم اما به نفس دیگران احترام میگذارم
اگر همه نهادهای حاکمیتی اشتباه کنند و مقصر باشند نمیتوان از مسئولیت اجتماعی که هر فرد در قبال جامعه خود دارد، صرف نظر کرد. اگر شهرداری در خیابانی سطل زباله نگذاشته باشد آیا باید زباله ها را در خیابان رها کرد؟ من به سهم خودم نباید زباله بریزم. من به عنوان یک شخص سهمی از در زندگی خود و دیگران دارم و باید سهمی خودم را ادا کنم. حتی اگر بدانم که یک مولکول در آلودگی هوا نقشی داشته باشم باید مانع آن شوم. وظیفه انسانی زمانی تعریف میشود که وقتی در تعامل با دیگران زندگی میکنی تو باید این وظیفه را انجام دهی. به خاطر این تفکر که یکی دیگر باید برای ما کاری انجام دهد همیشه ضرر کرده ایم.
مسئولیت گریزی اجتماعی، محصول طرد شدگی اجتماعی
عادل فتح اللهی نوشهر، جامعه شناس و مدرس دانشگاه در گفت و گو با ابتکار در رابطه با واکنشهای مردم به بحران آلودگی هوا میگوید: اساسا اثبات این ادعا باید با شناسایی نگرش عمومی نسبت به این مسئله به وسیله روش های دقیق و فنون علمی صورت گیرد، تا بتوان میزانِ جمعیتی را با این حالت کنشی شناسایی کرد، اما اخیرا بخشی از رفتارها مردمی گویای حالتی است که فرد نمی تواند با ارزش های محیط زیستیِ جامعه خود همنوایی کند، یا به عبارتی حالتی انزوایی (کناره گیری) یا تقابلی نسبت به این ارزش ها را اتخاذ می کند که حاصلش مشخصا به کنشهایی که شما اشاره کردید منتج خواهد شد.
او در پاسخ به این سوال که چرا این حالت یعنی مخالفت ذهنی افراد یا عدم همنوایی نسب به اجتماعی که از این رفتار آسیب می بیند شکل می گیرد؟ بیان میکند: همان طور که اشاره شد اخیرا با نوعی کنش اجتماعی مواجه ایم که مسئولیت گریزی اجتماعی را باز نمایی می کند، به شکلی که شخص خود را از آن اجتماع ندانسته و رفتار های روزمره اش معطوف به خودنگری است، این خودنگری افراطی و تقابلی نسبت به اجتماع که شامل ابعادی تخریبی نیز خواهد بود، اساسا محصول طرد شدگی اجتماعی است؛ مرادم از طرد اجتماعی فرآیندی است که در آن روابط فی مابینیِ فرد و جامعه اش سست شده و از بین میرود، به شکلی که فرد خود را با توجه به محرومیت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مدنی از آن جامعه ندانسته و گسستی فاحش بین خود و جامعه را احساس می کند. این احساس است که زمینه و بستر مناسبی را برای مخالفت تخریبی یا رفتار آسیب زا ایجاد می کند. این احساس در جامعه ایرانی به صورتی پنهان در حال رشد است برای مثال در جامعه ما طبق آماری که سال گذشته ارائه شد 65 درصد از جوانان خود را مطرود می دانند یا به عبارتی دیگر احساس طرد شدگی می کنند.
فتح اللهی نوشهر ادامه میدهد: این عمومیت احساس طرد شدگی اجتماعی منجر به حالتی خواهد شد که فرد در شرایط حساسی که جامعه در بحرانهایی چون آلودگی هوا، مصرف بهینه گاز یا آب به سر می برد و نیازمند حمایت و رفتار جمعی است واکنش نشان نمیدهد. نه تنها درخواست های اجتماعی را بر نمی تابد بلکه این دوره را فرصتی مناسب در جهت بروز اجتماعی خود دانسته و عمل تخریبی خود را ادامه می دهد.
راه برون رفت چیست؟
او در رابطه با راه برون رفت از این وضعیت میگوید: در واقع سه رویکرد اصلی که در برابر طرد شدگی بیان می شود، رویکرد فرانسوی، انگلوساکسون و رویکر انحصاری است که هرکدام قدرت بازنمایی بخشی از واقعیت را دارد. در رویکرد اول دولت مسئول برقرای پیوند ها و انسجام اجتماعی است و فقدان عملکرد مناسب آن وضعیتی پرابلماتیک را به لحاظ طرد شدگی به وجود میآورد، در رویکرد دوم پیوندهای اجتماعی بهعنوان رفتارهای داوطلبانه متقابل بین افراد مشخص میشود، یعنی نگاه معطوف به عملکرد ضعیف خود افراد است اما در نگاه سوم یا انحصاری درگیری گروه های فاقد و دارای منابع مشخص کننده طرد شدگی شاخصه اصلی است که دولت باید توازنی را در این حوزه برقرار کند.
این استاد دانشگاه میگوید: با توجه به هر سه رویکرد به صورت کلی حاکمیت نقشی کلیدی در بحرانی شدن و کاهش طرد اجتماعی را داراست . از نظر من تلاش حاکمیت در جهت برقراری و اعمال فاکتور هایی همچون رفع انسداد های سیاسی در جامعه، تلاش در جهت تحقق و توسعه جامعه مدنی و دموکراسی ،توسعه سازمان های مردم نهاد یا همان ان جی او ها در رابطه با مسائل اجتماعی؛ همچنین بهبود وضعیت مسائلی ابتدایی نظیر وضعیت اشتغال، مسکن تاثیر بسزایی در حل این پدیده اجتماعی دارد.
در بحران ها می گویند که باید دست به دست هم داد. آلودگی هوا هم دردی است که بحران میخوانندش اما برخی از ایرانیان معتقدند که درد را وقتی میشود درمان کرد که ابزار درمان وجود داشته باشد و برخی دیگر معتقدند که نباید درد را به حال خود رها کرد. حال در این بحران خاکستری که تهران را فرا گرفته کدام تفکر را باید پیش گرفت؟ درمان درد بدون ابزار یا درمان درد به هر طریقی. شاید پاسخ این سوال در دستان مسئولان امر باشد.