فعالان محیط زیستی،از تلاش مدنی تا کنش سیاسی
سمنها و کمپینهای محیط زیستی مثل موجی میآیند، مدتی گل میکنند، کمی بعد از خاطرهها میروند و آنچه که بیشتر از محو تدریجی آنها اهمیت دارد این است که نمیتوانند جریان ساز باشند.
تا به امروز کمیپنهای متعدد محیط زیستی برای فرهنگسازی نریختن زباله در خیابانهای ایران شکل گرفته اما آیا شما باز رانندهای را نمیبینید که زبالهای را از پنجره اتوموبیلش به بیرون پرت کند؟ یا عابری که در نزدیکی سطل آشغال، زبالهاش را به گوشهای میاندازد؟ این سوالی است که بسیاری از مردم از اعضای کمپینهای محیط زیستی میپرسند: پس شما چه میکنید؟
از زمانی که محیط زیست به دغدغهای اجتماعی تبدیل شده، بسیاری بر این عقیده هستند که برای کمک و نجات آن باید دست به فعالیت مدنی زد که وابستگیاش به دولت و حاکمیت نزدیک به صفر باشد، فعالیتی که در قالب کمیپنها، انجیاوها و سازمانهای مردم نهاد آرام آرام ظهور و بروز کرد. گرچه کمپینها و سمنهای محیط زیستی در سالهای اخیر حضور پررنگی داشتهاند و سر و صدای بسیاری حداقل برای مدت زمان کوتاه در فضای مجازی به پا کردهاند اما نتوانستهاند جریان ساز باشند، عمری طولانی برای خود بخرند و تاثیرگذار بر تصمیمات حاکمیتی باشند.
بی بهره از حمایت اجتماعی، جا مانده از قدرت
محمد حسین صیادی نژاد، دبیر کمپین محیط زیستی زامیاران در گفتوگو با «ابتکار» معتقد است که سمنها نه تنها از حمایت بدنه جامعه برخوردار نیستند بلکه حاکمیت به آنها به دید یک پیمانکار نگاه میکند. او میگوید: گروههای مردم نهاد با انرژی بالایی در ابتدا تشکیل میشوند، برای آغاز کار میبینند که نیاز به داشتن یک شخصیت حقوقی دارند. برای قانونی شدن مراحل سختی را در وزارت کشور پشت سر میگذارند، مراحل که بسیاری از آنها را در همان مرحله متوقف میشوند و از ادامه راه باز میمانند. اما اگر روزگار با آنها یار باشد و بتوانند تمام سختیهای گرفتن مجوز را پشت سر بگذارند تازه متوجه این میشوند که بدنه اجتماعی با آنها همراه نیست. همین سبب دلسردی آنها میشود و در نهایت انحلالها را رقم میزند. صیادینژاد میگوید: کمپینهای محیط زیستی مثل موجی میآید و میرود و جریان سازی در جامعه به وسیله آنها صورت نمیگیرد. بسیاری از مردم وقتی میبینند که زباله جمع آوری میکنیم یا اقدامی مثبت در جهت محیط زیست انجام میدهیم ما را تشویق میکنند و کارمان را تصدیق میکنند اما همانها کمی بعد زبالههایشان را در خیابان میریزند.
دولت سمنها را به چشم پیمانکار میبینید
او به نگاه مدیران و دولتها به سمنها اشاره میکند و میگوید: دیدگاه سازمانها و نهادها به انجیاوها دیدگاهی شبیه به پیمانکاران است. برنامهای طرح ریزی شده که از آنها میخواهند انجامش دهیم. اگر انجیاوها به قدرت و ثروت دسترسی داشته باشند راه به جایی میبرند که البته آنها نیز دیگر به شرکت شباهت دارند. صیادینژاد ادامه میدهد: بسیاری از خواستههای و مطالبات کمپینها و انجیاوهای محیط زیستی به بالا نمیرود. او معتقد است که اگر سازمانهای مردم نهاد بخواهند از این منفعل بودن در آیند باید از فکر اقتصادی و سیرکردن شکمشان خارج شوند. یعنی در درجه اول نباید دغدغه اقتصادی داشته باشند. سازمان محیط زیست باید برنامهای بلند مدت داشته باشند تا انجیاوها بتوانند مستقل باشند و تبدیل به پیمانکار نشوند.
قانون، مانع اول
کمپینهای مردمی در ایران تجربهای شکست خورده است. اغلب آن به تدریج حیات خود را از دست میدهند یا اگر باقی بمانند اثرگذاری کمپینها و سمنهای جریانساز و تاثیر گذار غربی را ندارند. دلیل آن چه میتواند باشد؟
یوسف فرهادی بابادی، دبیر کمپین مردمی حمایت از زاگرس مهربان یکی از کسانی است که توانسته در مقایسه با سایرین کمپینی را اداره کند که در تصمیمات و جریانهای محیط زیستی اثرگذار باشد. بسیاری بر او انتقاد میکنند که فعالیت او به جای فعالیتی مدنی به فعالیتی سیاسی تبدیل شده است. او در گفتوگو با «ابتکار» عدم تاثیر گذاری سمنها را اینگونه آسیبشناسی میکند: معضلات قانونی یکی از مشکلات فراروی تشکلهای و نهادهایی است که با عنوان تشکلهای غیردولتی در جامعه شناخته میشوند. به عنوان نمونه سمنها و انجیاوها بر اساس قانون از دخالتگری سیاسی منع شدهاند. این مساله در جوامعی همچون جوامع ما که سادهترین و بدیهیترین امور آن با سیاست پیوند خورده است باعث آن میشود که کنشگران فرهنگی، اجتماعی و زیست محیطی درست در بزنگاهی که در موقعیت دستیابی به نتیجه هستند به علت برخورد با سد سیاسی از حصول به نتیجه ناکام شوند چرا که از مرحلهایی به بعد که اتفاقا ضروریترین زمان برای دخالتگری اجتماعی است فعالیتها با سد قانون روبرو میشود و به ناچار فعالان انجیاویی اجازه دخالتگری ندارند. این بدان معنا است که تلاشهای انجیاویی در ایران عمدتا عقیم و بینتیجه است.
او ادامه میدهد: به دلیل همین تراکم فعالیتهای بینتیجه، افراد جامعه از دخالتگری در قالب تشکلها و سمنهای فعال در حوزههای مختلف خودداری میکنند چرا که تجربه به آنها این پیام را میرساند که تلاشها و هزینه دادنها منجر به نتیجه نمیشود. این بیدستاوردی تشکلهای مدنی باعث عدم رغبت مردم به این نهادها شده است. فرهادی میگوید: از سویی دیگر نگاه دولتی هم تشکلها را به عنوان ابزاری در جهت کند شدن روندها تلقی میکند و صد البته باید گفت با وجود شعارهای ظاهری مبنی بر تقویت تشکلهای اجتماعی، در عمل خواست جامعه در فرایندهای تصمیمگیری لحاظ نمیشود. در شرایطی که تشکلهای اجتماعی و سمنها کارکردهای خود را از دست دادهاند تنها کارکرد قابل استفاده سو استفاده از عنوان تشکل و پیدایش کارکردهای پیمانکاری، اقتصادی و منفعت طلبانه است .
نگاه کنترلی به سمنها
او در پاسخ به این سوال که چرا انجیاو ها در ایران در مقایسه با دیگر کشورها توان و قدرت تاثیر گذاری ندارند، میگوید: یکی از دلایل ضعف تشکلهای مدنی در ایران نسبت به سایر کشورها به نگاه کنترلی برمیگردد که در ضوابط تشکیل این نهادها وجود دارد به عنوان نمونه افراد حاضر در این تشکلها برای ادامه فعالیتها نیازمند تاییدیه سالانه از برخی دستگاهها هستند. این مساله باعث میشود تا در شرایطی که کنشگران مدنی در چهارچوبی خارج از چهارچوبها بخوانید سلیقههای مسئولان عمل کنند در سنوات آتی برای عبور از فیلترهای نظارتی با اما و اگرهای مختلفی روبرو هستند. او ادامه میدهد: این فرایندها باعث میشود در طی فعالیت مجموعههای مدنی، به جای آن که تشکلها با سازماندهی و آموزش نیروهای زبده روبرو باشند به علت عدم عبور نیروهای توانمند از فیلترهای نظارتی با ریزش نیرو رو برو شوند. همین امر باعث میشود تشکلها نتوانند افراد ریشهدار و فعال را جذب و سازماندهی کنند. این موضوع میتواند یکی از دلایل تاثیر کم تشکلها در روندهای اجتماعی ایران باشد.
یک ان جی او چگونه میتواند حمایت توده را داشته باشد؟
او معتقد است که حمایت تودهها از تشکلها بستگی به عوامل مختلفی دارد یکی از عواملی که به حمایت تودهها منجر میشود انسجام گفتمانی تشکلها و نهادهای مدنی است. متاسفانه در ایران این انسجام وجود ندارد. نکته مهم در کنشگری اجتماعی حضور نیروهای فکری - عملی در تشکلها و نهادهای اجتماعی است. با وجود کنشگران فکری - عملی در نهادهای مدنی است که اعضا میتوانند به ارتقا دانش اجتماعی و تصحیح تاکتیکها در طی فعالیت دست یابند. اما متاسفانه به دلیل نگاههای حذفی و الترناتیو زدایی در قدرت، عملا جامعه خلا کنشگران فکری عملی را در نهادهای مدنی احساس میکنند. نتیجه این خلا عقیم شدن تشکلها از افراد تاثیرگذار و نهایت بیاقبالی مردم به تشکلها است.
ان جی اوهای محیط زیستی برای داشتن قدرت بیشتر و داشتن حمایت بیشتر از سوی مردم و در نهایت داشتن آثار ملموس تر محیط زیستی نیازمند چه هستند؟ فرهادی در پاسخ به این سوال میگوید: به نظر هر مبارزه و یا تلاش اجتماعی چه در حوزه فرهنگ، چه در حوزه محیط زیست و چه هر حوزه دیگری نیازمند این است که مصالح مبارزه از دل زندگی فراهم شود. ما تجربه مبارزات ایدیولوژیک را در کشور داشتهایم، ایدئولوژیهایی که بدون درک واقعیتهای جاری در سودای تغییر بودند و در نهایت شکستهای سنگینی را هم برای خود و هم برای جامعه رقم زدند. وقتی صحبت از مبارزه محیط زیستی میکنیم در ابتدا باید هدف مبارزه مشخص شود یعنی ما میخواهیم از چه چیزی دفاع کنیم. منظور من این است که نمیشود با شعار کلی حفظ جنگل یا نجات آب، آنها را نجات داد. باید ابتدا از خودمان بپرسیم کدام جنگل و یا کدام رودخانه سپس بعد از مشخص شدن کیس و با موضوع مورد چالش تهدیدات را شناسایی کنیم و بر مبنای آن مبارزه را با تاکتیکهای متناسب سامان دهیم. او ادامه میدهد: این فعالیت مشخص برای پروژه مشخص باعث میشود مبارزه برای مردم ملموستر شود و افراد بیشتری را به مداخلهگری تشویق کند. مثلا کمپینهای مخالف سدسازی آنجایی موفق بودهاند که به صورت مشخص مبارزه حول پروژه مشخص و برای نجات رودخانه مشخص شکل گرفته است. این مبارزه باعث شده که فعالان جنبش مخالف سدسازی در مناطق مختلف متحدانی از قومیتهای مختلف را به دست آوردند به گونهایی که جوامع روستایی و برخی از اقوام به صورت ستون فقرات جنبشهای مخالفت با سدسازی عمل کردهاند.