راه فروبسته آب؛ بحران یا ورشکستگی/معیار فالکن مارک، تخصیص آب کشاورزی ایران را دچار چالش کرده است/امنیتی کردن مسئله آب، گفتمان ملی را تعطیل میکند
لیلا مرگن:
ایران کشوری است که در کمربند خشک جهان واقع شده و بخش عمده آن بیابانی است. هزاران سال است که این کشور با مسئله کمبود آب روبروست اما چندی است که استفاده از عبارت "بحران آب" در رسانهها و مجامع کارشناسی، شدت یافته است. کشوری که با اتکا به تکنولوژی قنات و با روشهای سخت، آب استحصال میکرد و همواره با مسئله کمبود منابع آب روبرو بود، به یکباره در سالهای اخیر به کشوری بحران زده تبدیل شد. این در حالی است که در آثار تاریخی ایران، استحصال آب به سختی مبارزه با شیر و خروج طعمه از دهان این حیوان معرفی شده است و آثار به جا مانده از گذشتگان نشان میدهد که ایران از صدها سال پیش، برای استحصال آب از راههای سریع و زودبازده، بهره نمیبردند. متاسفانه در کشوری که با گوشت و پوست و استخوان خود کم آبی را درک کرده و از هزاران سال پیش برای مبارزه با این رویه راهکارهایی داشته است، به یکباره با تکیه بر راهکارهایی که شاید منطبق بر فرهنگ و شرایط اقلیمی ایران نبود، در وادی پا گذاشت که مدیریت منابع آبش را از حالت پایداری خارج کرد. ورود تکنولوژی چاههای عمیق و پمپ آب، قناتها را به حاشیه راند و برداشت پایدار از منابع آب نیز به دست فراموشی سپرده شد به نحوی که امروز ۶۰۹ دشت بحرانی و ۳۵۰ دشت ممنوعه روی دست کشور باقی گذاشته شده است. منابع آب سطحی نیز با اجرای طرحهای مختلف انتقال و غیره وضعیت مطلوبتری از آب زیرزمینی ندارند و بسیاری از تالابهای کشور خشک شده یا در معرض تهدید هستند. برای بررسی ابعاد و دلایل پیدایش شرایط کنونی میزگردی با حضور محمد حسین عمادی مشاور سازمان ملل و وزیر جهاد کشاورزی، کاوه مدنی، استاد امپریال کالج لندن و علی میرچی استادیار منابع آب دانشگاه تگزاس در ال پاسو برگزار شد. در این میزگرد به ابعاد مختلف مسئله آب در ایران پرداخته شد و از آنجا که مباحث متعددی در آن مطرح شد، مطالب را به بخشهای مختلف تقسیم کردیم. نخستین بخش از سخنان این کارشناسان بینالمللى در حوزه آب و کشاورزی در زمینه وضعیت منابع آب ایران را در ادامه میخوانیم:
آیا ایران دچار بحران آب است؟
مدنی: شاخصهایی که بسیاری از متخصصان ایرانی برای تشخیص بحران آب از آن استفاده میکنند تا بدانند که بحران داریم یا خیر، شاخصهایی نظیر فالکن مارک و میزان برداشت از منابع آب تجدید شونده است. این شاخصها جزو شاخصهای متعددی هستند که در زمینه بررسی وضعیت منابع آب وجود دارند. بر اساس این گونه شاخصها اگر بیش از میزان معینی از منابع آب تجدید شونده یک کشور برداشت شود یا میزان سرانه آب موجود از حدی کمتر شود، آن کشور دچار شرایط وخیم یا ویژه میشود. البته این شاخصها تنها پیشنهاد شده و هیچ قطعیتی درباره آنها وجود ندارد. در واقع در تفسیر این شاخصها کلمه Critical که معانى متفاوتی دارد استفاده شده است. در فارسی "بحرانی" ترجمه شده است. با تکیه بر این گونه شاخصها به این استدلال میرسند که ما بحران داریم. مسئله دیگر این است که ایران اولین کشور دنیا در میزان استفاده از آبهای تجدید شونده معرفی میشود و گفته میشود که بعد از ایران، مصر در رتبه بعدی قرار میگیرد. اینها همه اشتباه است. میزان مصرف آب تجدیدشونده در برخی کشورها خیلی بیشتر است زیرا آنها یاد گرفتهاند آب را بچرخانند. مثلا کشوری وجود دارد که ۶ برابر منابع تجدید شونده خود یا ۶۰۰ درصد منابع آب خود را برداشت میکند چون میزان بازچرخانی آب در این کشور معجزه و باورکردنى نیست. شاخص فالکن مارک و شاخصهای مشابه در ایران معیار تصمیمگیری ما شده است اما این شاخص دقت و قدرتش به اندازه همان معیاری است که جنجالهای تخصیص آب به بخش کشاورزی در ایران را ایجاد کرده است. میگوییم ۹۰ درصد آب ایران به بخش کشاورزی اختصاص مییابد. هزار تا تصمیم بر پایه این عدد گرفته میشود اما هیچ اطلاعاتی در این عدد نهفته نیست. حرف زدن راجع به بحران از مسیر شاخص فالکن مارک اشتباه است و این شاخص برای تعریف بحران ساخته نشده است.
در فرهنگ ما بحران معنی وخامت میدهد اما از نظر عملی بحران به معنی یک شرایط حدی است که پیشبینی میشود در یک زمان و مکانی اتفاق افتد اما ما نمیدانیم که کی و کجا بحران رخ میدهد. در زمان وقوع بحران، با ارائه راهکارها یا میتوان شرایط را به قبل باز گرداند و یا اینکه در حل مشکل شکست میخوریم. برای تشریح بهتر مسئله مثالی میزنم. هفته گذشته فردی با چاقو در متروی تهران به فرد دیگری حمله میکند. شرایط بحرانی میشود، جلوی ورودیها را میبندند و به غلط یا درست، ضارب کشته میشود. با کشته شدن ضارب بعد از چند دقیقه شرایط به حالت عادی باز میگردد. مثال دوم شرایط پلاسکو است. بعد از ریختن ساختمان و از بین رفتن آتش نشانها بحران تمام شد. در هر دو مثال نمیدانستیم بحران در چه زمان و مکانی رخ میدهد اما احتمال آن منتفی نبود. در مثال اول یعنی در مترو با حل بحران به شرایط عقب بازگشتیم و در مثال دوم یعنی ساختمان پلاسکو، در حل بحران شکست خوردیم. در ایران سالهاست که از بحران سخن میگوییم. خود من برای اولین بار در سال ۸۱ درباره بحران آب مطلب نوشتم اما اگر از آن زمان تا کنون بحران ادامه یافته است، به اشتباه از این کلمه استفاده میکنیم. تصور میکردم عمر کلمه بحران آب در ایران کمتر از ۲۰ سال است. اخیرا فیلم سازی آرشیو فیلمهای آبی قبل از انقلاب را استخراج کرده بود و دیدم که در دهههای قبل از انقلاب هم از کلمه بحران استفاده شده است. به نظر من از کلمه بحران درست استفاده نکردهایم. ما این کلمه را لوث کردهایم. به همین دلیل با شنیدن کلمه بحران احساس شرایط حدی نمیکنیم. بحران همه را باید بسیج کند و جامعه را وادار به نشان دادن عکسالعمل کند. وقتی داعش به مجلس حمله میکند، کل شهر باید عکسالعمل نشان دهد. با یک واکنش جمعی باید این مسئله حل شود اما اصلا درباره آب واکنش جدی نداریم. بحران بار روانی دارد. استفاده مکرر از کلمه بحران این بار روانی را از آن گرفته است و این روند جامعه را به سمت افسردگی میبرد. استفاده مکرر از کلمه بحران سبب شده است که اگر از این به بعد بگوییم آب نیست، دیگر کسی واکنش نشان نمیدهد.
اخیرا به این نتیجه رسیدهام که یک ایراد فلسفی دیگر نیز به مسئله بحران آب در ایران وارد است. همواره برای آب از کلمه بحران استفاده میکنیم و از برگشت به شرایط قبل هم صحبت میکنیم. به واقع ما در انکار شکست، زندگی میکنیم. همواره امیدواریم که شرایط بهبود یابد. یعنی امیدواریم دریاچه ارومیه نجات پیدا کند. آب به هورالعظیم بازگردد و یا گاوخونی احیا شود. آب یزد تامین شود و همه مسایل حل شود. در واقع همه نگاههای ما به سمت حل مشکل است. اما اگر بپذیریم شکست خوردهایم، نگاهمان متفاوت میشود و به درجهای از شعور و فهم میرسیم و خود را با شرایط جدید تطبیق میدهیم. بررسی میکنیم که در رسیدن به این شرایط چه اشتباهاتی مرتکب شدهایم و یاد میگیریم که این اشتباهات را اصلاح کنیم. خود را با شرایط جدید تطبیق داده و قول نادرست به مردم نمیدهیم. محیط زیست و طبیعت مسخره ما نیست که هر جوری دلمان خواست به آن ضربه بزنیم و بگوییم که این اشتباهات را اصلاح میکنیم. به همین دلیل است که من اخیرا در مقالات و صحبتهای خودم در مورد وضعیت آب ایران از عبارت ورشکستگی آبی استفاده میکنم.
عمادی: بحران را میتوان دو گونه تعریف کرد. بحران یک تعریف سیاسی -مدیریتى و یک تعریف آکادمیک و علمی دارد. در عالم سیاست، بحرانى شدن یک مقوله این اجازه را به مدیران و سیاستگذاران میدهد که تصمیمگیرى را وارد فاز ویژه کرده تا اختیارات و امکانات بیشترى را بکار ببرند تا یک مشکل لایتحمل را برطرف کند. در عالم عقلانیت علمى بحران به شرایط ناپایدارى گفته میشود که ادامه آن امکانپذیر نبوده و باید معادله عوامل تاثیر گذار به سمت تعادل مجدد تغییر نماید. با این تعریف، نمیتوان وضعیت ایران در بخش آب را بحرانی اعلام کرد. اما با تعریف سیاسی میتوان. در ایران این مسئله را به قدری بزرگ و لایتحمل جلوه میدهیم تا آنرا وارد فاز بالاتر تصمیم گیرى کنیم که آنهم به پاسکاری بین دستگاهها و وزارتخانهها آن هم براى تعیین مقصر و تسویه حساب جناحى تبدیل میشود. این رفتار بسیار خطرناک است. اخیرا رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس اعلام کرده است که آب یک مسئله بحرانى و امنیتی است. وقتی بحث آب به سمت امنیتی شدن سیر میکند ممکن است اهمیت بیشترى پیدا کند اما پرونده آن از حوزه گفتمان ملى به سطح شوراهاى خاص و سیاسی و دربسته محدود میشود. در صورتیکه آب با زندگى و حیات روزمره همه شهروندان مرتبط میباشد و بدون تعامل فعال همه اقشار قابل درک و حل نمیباشد. در شرایط کنونی ایران برای حل بحران نیازمند یک فضای باز برای گفتمان هستیم. اگر به هر دلیلی، حتی به دلیل دلسوزی بیش از حد غلوآمیز یک مشکل را آن قدر بزرگ کنیم که و آن قدر جدی کنیم که بگوییم بحران است، بحران امنیت است و بحران امنیت ملی است، شرایطی با دست خود ایجاد کردهایم که گفتمان و تعامل فعال تعطیل شود، در شرایط امنیتى و پلیسی فقط تعدادى معدود کارشناس معتمد حق اظهار نظر خواهند داشت. ترس من از این است که شرایطی ایجاد شود که بحث و گفتگو برای عبور از بحرانی که شناخت محدودى از آن داریم، بسته شود.
اما در جواب شما و ماهیت مقوله کنونى آب باید گفت که به دلیل تفکر ناصحیح مدیریت منابع و اجرای برنامههای اشتباه در بخش آب طی ۵۰ سال گذشته، ما در منابع آب به نسل فعلی و آینده بدهکار هستیم. میزان موجودی ما از تقاضایی که ایجاد کردهایم، کمتر است و در نتیجه در شرایط بدهکار و یا بقولى در ورشکستگی به سر میبریم. بنابراین باید این مسئله را بپذیریم و اقدامات مناسب را شروع کنیم. هر کسی باید سهم خود را برای رفع مشکل بدهد. به عنوان مثال خیلیها ورشکستگی صندوقهاى اعتبارى را نمیپذیرفتند و آن را انکار میکردند تا اینکه بانک به نقطه عدم پرداخت پول مردم رسید. با عدم پرداخت پول توسط بانک، مردم به خیابانها ریخته و این مسئله به یک بحران تبدیل شد. اگر به حل مسئله به موقع پرداخته نمیشد، یک بحران اجتماعی، سیاسی و امنیتی بهوجود میآمد اما وقتی همه پذیرفتند که اشتباه کردهاند، نتیجه نسبتا مطلوب به دست آمد. مدیران صندوقها و بانک مرکزی و حتی سپرده گذارها به کوتاهى خود اذعان کردند و این شرایط را پذیرفتند که باید سهم خود را در ورشکستگی بدهند. اما اگر آن را به یک بحران امنیتى تبدیل کرده بودیم، هیچکس منتفع نمیشد و یک پرونده ننگین براى همه بجا میماند. استفاده از کلمه بحران ممکن است یک بهانه و دلیلی برای عدهای شود که علمی و منطقی به قضیه نگاه نکنند و فضای گفتگوی علمی به قضیه بسته شود. بحران اصلی زمانی رخ میدهد که یک مقوله را به سمتی پیش ببرید که کسی حق گفتگو درباره آن را نداشته باشد. نسل ما و نسل پدران ما در ایجاد مشکلات آبی کشور سهیم بودهاند و باید هر کس سهم خود را پرداخت کند تا با قبول ریاضت از بدهى و افق مایوس کننده فعلی با همت همه خارج شویم.
با خروج از مرحله انکار و پذیرفتن شکست، باید در شرایط کنونی به سازگاری با شرایط خشک فکر کرد؟
مدنی: دلیلی که این مفهوم ورشکستگی آبی را اخیرا مطرح کردم این است که باید شکست را بپذیریم. در حال حاضر انتظارات ما از موجودی بیشتر است. یعنی تقاضا از عرضه بیشتر است. اگر به کسی که ورشکست شده است وام بدهید و ورشکستگی فرد را انکار کنید، منافع بیشتری نصیب شما میشود یا اینکه ورشکستگی فرد را بپذیرید؟
قطعا با پذیرش ورشکستگی فارغ از اینکه چه کسی مسئول است، میتوان برای حل مسایل برنامهریزی کرد. مشکل آب در ایران با افزایش عرضه این ماده حیاتی حل نمیشود. وقتی در انکار به سر میبریم متوجه این نکته نیستیم که تقاضای بیش از حد ما هم میتواند یکی از دلایل این ورشکستگی باشد. فکر میکنیم که این وضعیت یک شرایط حدی است و به خاطر طبیعت یا مدیریت چند نفر آدم، سدسازی ترکیه و غیره ایجاد شده است. در حالی که باید بپذیریم که ورشکسته هستیم و منابع نداریم. ورشکسته اولین کاری که میکند این است که باید برود و طلبهای خود را پرداخت کند. طلبکاران را راضی کند. به طلبکاران بگوید که منابع مالی نداریم، بر اساس پولی که داریم یا همه با هم، این پول را قسمت میکنیم و به فعالیت خود ادامه میدهیم یا به قولی همه با هم بدبختی را تقسیم میکنیم. در شرایط کنونی ایران باید به جای اینکه به دنبال افزایش دارایی باشد، برای کاهش مصرف تلاش کند.
ما در ایران همچنان به دنبال مقصر ایجاد وضعیت فعلی هستیم. میخواهیم بدانیم کدام بخش مقصرتر از بقیه است. برخی کشاورزی را مقصر میدانند و گروهی نیز صنعت و شرب را مسئول وضعیت فعلی معرفی میکنند. آیا به راستی بخش کشاورزی را میتوان مقصر اصلی ورشکستگی آبی ایران معرفی کرد؟
عمادی: باید همه بپذیریم که مقوله آب یک مسئله چند بعدی است. در زمان و جغرافیا مختلف، وضعیت منابع آبی تغییر میکند. در انگلستان کمتراز پنج درصد از منابع آبی خود را صرف کشاورزی میکنند. زیرا در طول سال با باران مناسب تمامى محصولات و مراتع آبیاری میشود لذا نیازى به استفاده از منابع سطحى و زیر زمینى آب نیست. اما از دیرباز هنر اصلی مردم ایران بر اساس نظر مردم شناسان و نوشتههای سفرنامهها در هنر و شاهکار"آب ورزی" بوده است. یزد به عنوان میراث فرهنگی ثبت میشود زیرا انسانهایی در وسط کویر با کمتر از هفتاد میلیمتر بارش توانستهاند تمدن چند هزار ساله ایجاد کنند مدیریت منابع آب و کنترل هوا و کشاورزی ایجاد کردهاند. بنابراین، بحث اینکه کشاورزی ما به منابع آب سطحی و زیرزمینی همواره وصل بوده است و بخشی از آب مورد نیاز از طریق قنات و بخشی هم منابع آب سطحی استحصال میشده است، یک مسئله بدیهی است. تولد کشاورزی ایران در بیآبی و استفاده بهینه از آب بوده است. اگرچه بعضیها میگویند که ۹۰ درصد آب کشور به بخش کشاورزی اختصاص مییابد اما من میگویم حتی اگر ۹۵ درصد از آب کشور در بخش کشاروزی مصرف شود، این یک اتهام نیست این طبیعت کشاورزى ایران هست.
اما از نظر دیگر باید گفت که آب را از سه منظر میتوان دید. آب براى شرب، آب براى معاش وتولید غذا و آب برای حفظ تعادل در محیط زیست. یعنی آب برای تامین نیازهای شرب، آبی که غذا و نان مورد نیاز مردم را تامین میکند و آبی که به محیط زیست داده میشود تا جلوی گرد و غبار را بگیرد. آب آشامیدنی اولویت اول کشورها را دارد. آب زراعی اشتغال ایجاد میکند و آب برای حفظ محیط زیست و جلوگیری از ریزگردها هم اهمیت دارد.
اما سهم بالذاتی که بخش کشاورزی در تاریخ و تمدن ایران از آب میبرده است را به یکباره و یک شبه نمیتوان زیر سئوال برد. کشاورزی ایران یک شبه به کشاورزی انگلیس تبدیل نخواهد شد. نه به دلیل تکنولوژی، بلکه به دلیل اقلیم ایران نمیتوانیم به آب باران برای کشاورزی متکی باشیم. ما همواره به منابع آبی سطحی و زیرزمینی برای کشاورزی وابسته بوده، هستیم و خواهیم بود. یعنی حتی اگر آبیاری تحت فشار در تمام مزارع ایران ایجاد شود، به آب سطحی و زیرزمینی متصل خواهد بود و با اتکا به کشت دیم، نمیتوانیم محصول کشت کنیم. کشت دیم در ایران به دلیل تبخیر و افزایش دما، هر روز محدودتر میشود. یافتن مقصر شرایط کنونی بین سه دستگاه اجرایی دولتی به یک دعوا و یک پینگ پنگ سه جانبه تبدیل شده است. بین وزارتخانههای جهاد کشاورزی و نیرو به همراه سازمان حفاظت محیط زیست بحث بر سر مسئله آب و یافتن مقصر ادامه دارد. تا زمانی که ما نپذیریم ورشکسته هستیم و همه مقصر هستند و هر کس باید سهم خود را در این شرایط بپذیرد، مشکلات حل نمیشود. حتی اگر در کشاروزی صرفهجویی هم بکنیم، این صرفهجویی به آب شرب تبدیل نخواهد شد. این یک اشتباه استراتژیک است که بسیاری از کسانی که میخواهند مشکل را انکار کنند، مرتکب میشوند. در حال حاضر هیچ کس مسئولیت بحران آب را نمیپذیرد. بحث آب را باید به مسئلهای منطقی تبدیل کرد که هر کس سهم و وظیفه خود در حل بحران را بداند و از این دعوا، اتهام زنی و توپ را به زمین هم انداختن بیرون آییم و بپذیریم بحران آب واقعیتی است که وجود دارد. نباید آن را انکار کنیم بلکه هر کس باید سهم خود را بپذیرد و برای حل مشکل وارد عمل شود.
میرچی: شرایط مختلفی در بروز مشکل دخیل است. خیلی وقتها میشنوم که با تکیه بر آمارهای رسمی و با اشاره به اینکه ۹۰ درصد آبهای کشور در بخش کشاورزی صرف میشود، این بخش را عامل بروز تمام معضلات آبی ایران معرفی میکنند. در حالی که همه بخشها باید مسئولیت این قضیه را بپذیرند. زیرا در خیلی از موقعیتها، بخشهای مختلف کارکردهای متفاوتی دارند که نمیتوان این کارکردها را ندیده گرفت. بنابراین درست است که راجع به آب به عنوان یک منبع مشترک در بین تمام بخشها صحبت میکنیم اما آب شهری با توجه به کیفیت، بها و هزینه صرف شده برای تامین آن و مبالغ دریافتی از مشترکان، شرایط متفاوتتری نسبت به آب کشاورزی که به شکل سادهتر استحصال میشود و کیفیت آن کمتر است، خواهد داشت. در چنین شرایطی مهم است که مصرف کننده شهری و صنعتی نیز وظایف خود را بدانند. نیازهای آبی بخشهای مختلف را به راحتی نمیتوان با هم مقایسه کرد. مثالی که دکتر مدنی هم زیاد میزنند را در اینجا یادآوری میکنم. در شهر تهران، نمیتوانیم بگوییم که ۹۰ درصد آب مصرف شده در حوزه جغرافیایی این شهر، به کشاورزی اختصاص مییابد. این اعداد در جغرافیاهای متفاوت با یکدیگر فرق داشته و کیفیت آب مورد نیاز در هر بخش نیز متغیر است. این تفاوتها در شکلگیری وضعیت جدید منابع آبی و ورشکستگی آبی دخیل هستند. انتشار اخبار مختلف در زمینه قطعی آب در مناطق مختلف ایران نشان میهد که شرایط به مرحلهای رسیده که قادر به تامین آب شهری به عنوان اولویت اول تامین آب، نبودهایم و در واقع تامین این آب نیز تحت تاثیر تبعات ناشی از اضافه برداشت و مصرف بیش از حد، قرار گرفته است. بنابراین باید دید که الگوهای رشد در مناطق مختلف به چه صورت پیش رفته و کجاها تقاضا از عرضه بیشتر شده است.
از مباحث مطرح شده میتوان این گونه نتیجه گرفت که هر بخشی که آب گرانتری مصرف میکند، در برابر صرفهجویی و مسایل مرتبط با کاهش تقاضای آب، مسئولتر است؟
میرچی: ما بهترین کیفیت آب، مرغوبترین و گرانترین آب را به مصرف کننده شهری اختصاص میدهیم و این رفع مسئولیت بزرگی است که بگوییم ۹۰ درصد آب، در بخش کشاورزی مصرف میشود و صرفا این بخش باید صرفهجویی انجام دهد. بهترین محصول منابع آب کشور در دست من مصرف کننده شهری قرار دارد و نمیتوانم به هر شکلی که دلم میخواهد، منابع آب را مصرف کنم و خیالم راحت باشد که بخش دیگری مسئول معضلات آبی کشور است. مثالی در زمینه مصرف منابع آب میخواستم بزنم. بعد از هشت سال که به ایران آمدم در حالی که از دور مسایل مربوط به کم آبی در ایران را رصد میکردم، چهره تهران را با وضعیت کم آبی ایران متناسب ندیدیم. این همه سرسبزی و چمن در تهران نشان میدهد که ما مشکل آب شهری را درک نکردهایم. آیا سیاستها به نحوی بوده است که شهروند ما پیامی که راجع به وضعیت منابع آبی است، به درستی دریافت کند؟ آیا شرایطی فراهم کردهایم که شهروندان متوجه عمق مطلب شود؟ روشهای به کار گرفته شده در تهران متناسب با اقلیم ما هست یا نه؟ این به درک مسئله ورشکستگی آبی باز میگردد و اینکه بدانیم چه بخشی به چه میزان در شکلگیری این شرایط درگیر است. اگر ما همه اعتقاد داشته باشیم که تمام مشکل ما در بخش کشاورزی خلاصه میشود و نیازی نیست مدیریت آب شهری را بهبود دهیم، به نظر من نتیجهاش شهرهایی میشود که شباهتی به اقلیم اطراف خود ندارند. تهران در دامنه جنوبی البرز است. در قسمت شمالی بارانهای مناسب وجود دارد و رطوبت به دامنه کوه برخورد کرده و پوشش گیاهی متراکم ایجاد میکند اما تهران این گونه نیست. فضای سبز تهران شبیه اقلیمش نیست اما در آمریکا به مسئله تطابق اقلیم با فضای سبز شهری توجه جدی میشود. در شهر ال پاسو توجه به اقلیم یک پایه اصلاح مدیریت شهری بوده است. شهر ال پاسو باید شبیه اقلیمش باشد. این بسیار خطرناک است که همواره آب مورد نیاز گیاه را تامین کنیم و هر گیاهی به هر اندازه نیاز تبخیر و تعرق خود، آب در دسترس داشته باشد و شهر سرسبزی ایجاد کنیم در حالی که واقعیتهای اقلیمی به ما این اجازه را نمیدهند.
منبع:ایانا