بیل یا کامپیوتر؟ مسئله این است
وحید زندیفخر
"هنوز مُهر مدرکش خشک نشده، دنبال کاری درست و حسابی میگردد. تقریبا هر روز صفحههای نیازمندی روزنامهها را میبیند و در تمام موسسات کاریابی اطراف محل زندگیاش، رزومه پر کرده است. اما روزها میگذرد و او همچنان ناامید از یافتن شغلی که بتواند نیاز مالی و روحی او را برآورده کرده و در عین حال، مرتبط با رشتهای باشد که حداقل چهار سال برایش زحمت کشیده است."
این حال و روز بیشتر دانشآموختگانی است که در رشتههای مختلف کشاورزی مدرک گرفتهاند. شاید بسیاری از آنها هنگامی که فرم مخصوص انتخاب رشته را پر میکردند، اصلاً تصور درستی از کشاورزی در ذهنشان وجود نداشت و به احتمال قوی، زراعت، باغبانی یا دامپروری، جزو اولویتهای نخست آنها محسوب نمیشد، اما چرخ روزگار چرخید و آن ها را دانشجوی کشاورزی کرد؛ رشتهای که هنوز نتوانسته در اذهان عمومی جامعه، نقش پررنگ خود را تبیین کند.
بیشتر دانشجویان پذیرفته شده در رشتههای زیرمجموعه کشاورزی، با محیط روستا آشنایی ندارند و از دل شهرها به جرگه این مراکز آموزشی میپیوندند. بیشتر آنها تصور میکنند که بعد از اتمام دوره، یکی از میزهای ادارات دولتی، در اختیارشان قرار میگیرد و آنها از هشت صبح تا پنج بعدازظهر را باید پشت کامپیوتر مشغول باشند. هرچند یافتن چنین مشاغلی برای دانشآموختگان کشاورزی دور از ذهن نیست، اما این تصور تنها در مراکز تحقیقاتی و پژوهشی به واقعیت تبدیل خواهد شد و در عمل یعنی عرصه تولید، باید بهدنبال انگارههای دیگری گشت که زمین تا آسمان با تخیلات دانشجو متفاوت است.
او از زمانی که وارد دانشگاه میشود، پشت میز مینشیند و به سخنان استاد گوش میدهد. تئوری، پشت تئوری برایش تکرار میشود تا در نهایت با یک سری حفظیات، سلسله مراتب را طی کرده و مدرک خود را بگیرد. شاید کمتر اتفاق میافتد تا او را برای انجام کارهای عملی و کارگاهی، به بیرون از دانشگاه و حتی شهر ببرند تا از نزدیک، ماهیت کشاورزی را لمس کند. بدون رودربایستی، او باید در این دوره آموزشی، مزه کود را با دستانش بچشد، چیدن میوه را با چشمانش احساس کند و با چکمههای نهچندان تمیز در قلب پهن گاو و گوسفند راه برود تا پاهایش، گرمای آن را بگیرند. وگرنه از دانشجویی که به محض ورود به گاوداری، مرغداری یا مزارعی که به تازگی کوددهی شدهاند، دماغ خود را میگیرد و احساس انزجار میکند، کشاورز ساخته نمیشود. حتی برای یکبار هم که شده باید شیردوشی با دست را تجربه کند و از لگدهای گاه و بیگاه ماده گاو نهراسد. باید لباس سنگینی دستگاههای سمپاشی و ضدعفونی کننده را با تمام وجود بپوشد و از حشراتی که ممکن است در لابهلای ساقهها، بوتهها یا درختان، او را بگزند، ترسی به دل راه ندهد. در این صورت میشود امیدوار بود که دانشآموخته کشاورزی، مثلاً هنگام تزریق یک آمپول به گاو، گوسفند یا مرغ، دستش نمیلرزد و با اطمینان خاطر با تکیه بر تجارب دوران دانشجویی، درست مانند یک کارکشته رفتار میکند.
اما اکنون میتوان دانشآموختگانی را سراغ گرفت که در طول دوره چهار ساله کارشناسی، شاید یک یا دو بار از محیط کار بازدید کردهاند که در آنجا نیز، استاد متکلم وحده بوده و دانشجویان، مستمع. البته فاصله کار با دانشگاه، با احداث مراکز علمی کاربردی، کمی کمتر شد و عرصه عملیاتی برای دانشآموختگان این مراکز، تاحدودی جنبه عینی پیدا کرد، اما باز هم در میان همین دانشجویان، افرادی هستند که پشت میز نشینی را هدف گرفتهاند و فکر میکنند بعد از به یدک کشیدن عنوان مهندسی به جای بیل، باید با موس و کیبورد طرف باشند و سنگینترین کارشان، تایپ ۱۰ انگشتی است!
البته دلیل این امر را باید در پایین بودن آگاهی عمومی جامعه نسبت به مقوله کشاورزی جستوجو کرد. باید اعتراف کرد که ماهیت رشتههایی مانند پزشکی، مکانیک، علوم اجتماعی، حقوق و... معمولاً از جنسی هستند که فعالیتهایشان در شهرها خلاصه میشود و میتوانند هر جایی را برای خود انتخاب کنند. به عبارتی تقریباً مرز محدودکنندهای برای آنها وجود ندارد. این در حالی است که رشتههایی مانند کشاورزی، برای شهر نیست و تولید محصولات کشاورزی با بافت شهر، عجین نمیشود و فضای باز میخواهد و محیطی که از ساختمانهای خاکستری و صدای بوق ماشینها دور باشد. به همین دلیل، ارتباط با فعالان رشتههایی غیر از کشاورزی و آشنایی با مسائل مختلف این رشتهها برای دانشآموزان، راحتتر و ملموستر است؛ بنابراین در پسزمینه ذهنی آنها تعریف شغل، درست همان چیزی است که در محیط شهری میبینند و تصور "این همانی" در ارتباط با رشتههای کشاورزی برای آنها اتفاق میافتد. آیا وقت آن نرسیده که در تعریف رشتههای کشاورزی برای دانشآموزان قبل از کنکور، تجدید نظر کنیم؟/
منبع:ایانا