به معجزهی احیای دریاچه ارومیه ایمان بیاوریم...
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۴۲ ق.ظ
رضا کدخدازاده*:
عاشق جور یار شو، عاشق مهر یار نی! تا که نگار نازگر، عاشق زار آیدت
مولانا در دیوان شمس، در این بیت زیبا میگوید: در عاشقی فقط عاشقِ مهر یار نباید شد و در کنار آن، جفای یار را هم باید پذیرفت و پسندید. در این صورت است که معشوق نیز عاشقِ زار و شیفته عاشقش خواهد شد.
حالا حکایت رفتار برخی از ما ایرانیها حکایت این شعر حضرت مولاناست. مایی که میگوییم عاشق سرزمینمان هستیم. اما انگار فقط تا مهرش هست، عاشقش میمانیم و اگر جفایی از این معشوق دیدیم، دیر یا زود فراموشش میکنیم. چونان که انگار هیچگاه عشقی وجود نداشته!...
و حالا حکایت غریب دریاچه ارومیه؛ دریاچهای که روزهایی نه چندان دور حیات داشت، آب داشت، موج داشت، پلیکان داشت، شعر و شاعر داشت، عاشق و معشوق داشت... و حالا همه آنها را دارد اما ندارد! انگار دیگر، دوستدارانش امیدی به زندگی دوباره او ندارند. انگار در پسِ ذهن همه ما، یک پزشک با لباس سبز از اتاق عمل بیرون آمده و آرام درِ گوشمان گفته: «متاسفم! دیگر از دست ما کاری بر نمیآید؛ فقط یک معجزه میتواند بیمار شما را نجات دهد!» انگار عاشقانش دیگر فراموشش کردهاند و تابِ جفای او را ندارند. آن هم جفایی که نه او، بلکه خودِ ما مسببش بودیم. مایی که در روزهای عیش و نوش، حواسمان نبود که معشوقمان روز به روز لاغرتر میشود. و حالا آنقدر لاغر شده که دیدنش هم برای ما آزاردهنده شده است. عاشقانی که روزهایی عاشق تمام زیباییهای آن بودند و امروز حتی تاب شوریاش را هم ندارند. آخر چرا؟! مگر او خودش خواست که اینگونه شود؟! مگر خودش خواست که پهنه زیبای نیلگونش امروز به بیشهزار سفیدی از نمک تبدیل شود؟!
خدا کند به گوش معشوقمان نرسد که عشاقش برای پویشی که در راه او به راه افتاده و همه عزیزکردههای سرزمینش به آن بشارت دادهاند، هنوز یک میلیون امضا برای جهانی کردنش جمع نشده است. خدا کند قاصدکی برایش پیامی نیاورد که بیش از نیمی از جمعیت 80 میلیونی عاشقانش به اینترنت دسترسی دارند اما کمتر از یکصد هزار امضا برای اثبات عشقِ به او جمع شده است.
خدا کند او سالهایی را به یاد نیاورد که در این کشور برای ثبت نام اینترنتیِ دلبرکی به نام یارانه نقدی چه صفها که کشیده نشد و چه ...! خدا کند کسی نرود با او درد دل کند و بهش بگوید که زمانی کمتر از 30 ثانیه برای امضای اینترنتی پویش او لازم است اما عاشقانش همین زمان کم را هم از او دریغ میکنند. خدا کند گذر فحاشان مجازی به سمت و سوی او نیفتد که به او فخر بفروشند که ما در کمتر از یک ساعت بدون فراخوان میتوانیم با جمعیت چند ده هزار نفری به محبوبترین چهرههای جهان حمله کنیم آن وقت تو با این همه سر و صدا یک میلیون امضا نتوانستی برای خودت جمع کنی! آه که چه قدر تلخ است این قصهی پر غصه... تلختر از شوری آبِ این روزهای معشوقهی کمرمق و نحیفمان...
شاید برخی بگویند این پویشها فایدهای ندارد و بیشتر شبیه به یک شوخی میماند. به جای آن باید کاری کنیم مسئولان را بترسانیم که وادار شوند تا کاری برایش بکنند! گیریم که این سخن صحیح. فرض کنیم ما مسئول. پویشی که با این همه خواهش بزرگان این کشور نمیتواند یک میلیون امضا جمع کند دلیلی برای مای مسئول میگذارد که از کسی بترسیم تا مجبور شویم برایش کاری کنیم؟!
حتی اگر گفته بانیان این پویش -که با یک میلیون امضا در سایت http://yon.ir/t5E2 سازمان ملل موظف میشود که به مساله ورود پیدا کند- صحیح نباشد، ارزش جنبه نمادین آن کاسته نمیشود. حداقل نشان میدهیم که چنین موضوعاتی برای جامعه مدنی ایران مهم است. باید گفت در حال حاضر، مشارکت در چنین پویشهایی کمترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم. حداقل اینکه اگر ثمری هم نداشته باشد ضرری هم نخواهد داشت. حتی اگر به معجزه ایمان نداشته باشیم...
جمله مشهوری منتسب به آنتوان چخوف هست که میگوید: «از میان کسانی که برای دعای باران به تپه میروند، تنها کسانی که با خود چتر به همراه میبرند، به کارشان ایمان دارند.» آری! برای معجزه هم باید ایمان داشت. هر یک امضایی که ما در پویش «من دریاچه ارومیه هستم» میکنیم، نشانی از ایمان ماست. ایمان به معجزهای که همهی ایران چشم به راه آن است: احیای کامل دریاچه ارومیه...
روا نیست حالا که معشوق نزارِ ما مدتیست حالش رو به بهبودیست، از عاشقانش اینگونه جفا بیند. عاشق جور یار شویم، تا عاشقِ زار آیدمان!
رضا کدخدازاده- روزنامهنگار و فعال محیط زیست
منبع: زیست بوم
۹۵/۰۶/۲۱